#مصائب_غسل_و_دفن
🩸«حزن» ، سراپای وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام را گرفت...
وجود نازنین سیدالشهداء علیهالسلام در روایتی فرمودند:
📋 فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَی خَدَّیْهِ
▪️وقتی که پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، مادرم را به خاک سپرده و دستش را از خاک قبر تکاند ، حزن و اندوه سراپای وجودش را گرفت و سیلاب اشک، بر گونههای مبارکش روان شد.
📚الأمالی،مفید،ص۲۴۵
📚الأمالی،طوسی،ص۱۵۴
✍ من آن بیبال و پَر مرغم،که تو بال و پرم بودی
دگر تنهای تنهایم تو تنها یاورم بودی
یگانه تکیه گاه من شهید بی پناه من
امید من پناه من نه تنها همسرم بودی
ز پا افتادهام ای هست و بود رفته از دستم
که بعد از مصطفی تنها تو رکن دیگرم بودی
گل من تا ابد از باغبانت می کشم خجلت
که پامال خزان در پیش چشمان ترم بودی
تمام شهر با من دشمن و من یک تنه تنها
نه همسنگر خدا داند تو تنها سنگرم بودی
هر آن کس داشت با من دشمنی دیدم تو را میزد
قتیل انتقام جنگ بدر و خیبرم بودی
سرآپا درد بودی پیش چشم من ننالیدی
خدا را تا کجا فکر دل غم پرورم بودی...
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸یا رسول الله! صبرم کم شده ... زهرا را از دستم گرفتند ...
در روایتی وجود مبارک سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: وقتی که پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، مادرم را به خاک سپرد، با چشمانی پر از اشک و دلی غمبار، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کرد و فرمود:
📋 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَی بِبَقِیعِکَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ
▪️سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو از سوی دخترت و حبیبهات و نور چشمت و زائرت و آنکه در خاک بقعهات ماندگار شده است. هم او که خداوند برای او خواست که زود به شما ملحق گردد.
📋 قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ مَوْضِعَ التَّعَزِّی
▪️ای رسول خدا ! شکیبم در داغ دختر برگزیدهات بسیار کم شده و قدرتم در مصیبت سرور زنان ضعیف گشته است.
جز اينكه براى من در پيروى از سنت تو كه در فراقت كشيدم جاى دلدارى باقى است،
📋 وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَی صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی
▪️زيرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و جان مقدس تو از ميان گلو و سينه من خارج شد (هنگام جان دادن سرت به سينه من چسبيده بود)
📋 نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
▪️آرى، در كتاب خدا براى من بهترين پذيرش (و صبر بر اين مصيبت) است، «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ»
📋 قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ
▪️امانت، بازگردانده شد؛ وثیقه گرفته شد و زهرا سلاماللهعلیها از دست علی «علیهالسلام» رفت.
📚الأمالی،مفید،ص۲۴۵
📚الأمالی،طوسی،ص۱۵۴
✍ آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
بار دیگر، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
میکِشد خجلت علی از محضرت
«یاس» دادی، میدهد «نیلوفر»ت
«بَدر» بخشیدی، «هلال»ت میدهم
تو «الف» دادی و «دال»ت میدهم
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸یا علی! امانتی که من به تو سپردم، صورتش کبود نبود...
در نقلی آمده است:
وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام، زهرای مرضیه سلاماللهعلیها را به خاک سپردند، با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نجوا نموده و فرمودند:
📋 يا رسولَ اللّه! هٰذِهِ أمانَةُ لَيلَةِ الزّفافِ رَدَدتُها إلَيك.
▪️یا رسول الله! همان امانتی را که شب دامادیام به من سپردید، به شما برگرداندم.
🥀 در این هنگام صدایی از درون قبر به گوش امیرالمومنین علیهالسلام رسید که میفرمود:
📋يا عليّ! في تِلكِ اللّيلةِ لَم يَكُنْ ضِلعُها مَكسورًا و لا وَجهُها مُسوَدّا و لا عَينُها مُحمَرّة.
▪️یا علی! در آن شب ، پهلوی این امانت، شکسته نبود! صورتش کبود نبود! چشمانش سرخ نبود!
🥀 در این هنگام امیرالمؤمنین علیهالسّلام به گریه افتادند و فرمودند: یا رسول الله! شما خوب میدانید که چه کسی بر سر او این بلاها را آورده است!
📚انوار الشهادة،یزدی،ص۴۳۶
📚الهجوم علی بیت فاطمة سلاماللهعلیها، ص۳۴۰
✍ چشمِ عرش از داغ صدیقه، تر است
این صدای سوخته از حیدر است
بچه ها وقت وداع مادر است
ای یتیمان غریب فاطمه
توشه بردارید از مادر همه
آه ای پروردگار مر تضی
مشکل افتاده به کار مرتضی
شد زمان دفن یار مرتضی
مصطفی بازآ نهالت را بگیر
« بَدْر دادی و هلالت را بگیر »
صبر حیدر را خودت از او بپرس
زخم بستر را خودت از او بپرس
قصهی در را خودت از او بپرس
دست من شد بسته، بر دل داغ خورد
ای پیمبر! دخترت شلاق خورد
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸همین آقایی که بر بالای قبرم ایستاده، «إمام» من است ...
در روایتی إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
وقتی که صدیقه کبری سلاماللّهعلیها به شهادت رسید و امیرالمومنین علیهالسلام آن حضرت را دفن نمود، دو ملک مقرّب که از آن حضرت سوال نمودند:
📋 فَمَنْ وَلِیُّکِ ؟
▪️ولیّ و إمام تو کیست؟
🥀 آن حضرت به آنها جواب داد:
📋 هَذَا الْقَائِمُ عَلَی شَفِیرِ قَبْرِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام
▪️همین آقایی که بر بالای قبر من ایستاده، علی بن ابی طالب علیهالسلام ، امام و ولیّ من است.
📚بشارة المصطفی صلیاللهعلیهوآله، ص۱۳۹
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸دنیای بدون فاطمه «سلاماللهعلیها» چقدر تیره و تار است ...
در روایتی مولانا سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام، مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به خاک سپرد، با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نجوا نمود و فرمود:
📋 فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ
▪️و چه زشت است آسمان و زمینِ این دنیا بدون فاطمه «سلاماللهعلیها»؛ ای رسول خدا !
📋 أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ لَا یَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ
▪️امّا اندوهم همیشگی است و شبهایم به بیداری سپری میشود. اندوه از دلم نمیرود تا آنکه خداوند خانه تو را که در آن مقیم هستی برای من برگزیند.
📋 کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْکُو
▪️این اندوه از قلب من خارج نمیشود! در دلم دردی است که جریحه دارم میکند.(کنایه از آن صحنههای دردناکی را که مولا علی علیهالسلام دید و به خاطر شریفش ماند)؛ چه زود بین ما جدایی افتاد! من درد دل خود را برای خدا میگویم.
📚الکافی، ج۱ ص۴۵۹
✍ دنیا بدون نور تو تار است فاطمه
کار علی بدون تو زار است فاطمه
بعد از تو روزگار حسن تیره میشود
وقتی به خاکِ چادر تو خیره میشود
باور نمیکنم که نهانی و بی صدا
با دست های خویش کفن میکنم تو را
از سرنوشت راه گریزی نداشتم
جز دردسر برای تو چیزی نداشتم
آن روزهای خاطره انگیزِ ما گذشت
زهرا ببین که بعد تو بر من چه ها گذشت
بعد از تو خنده های علی را کسی ندید
چون موی تو محاسن من نیز شد سفید
بعد از تو چاه محرم غم های حیدر است
هر شب که بی تو میگذرد صبح محشر است
سر میکنم بدون تو با آهِ سینه سوز
شرمندهام که بی تو نفس میکشم هنوز
#مصائب_غسل_و_دفن
#مصائب_بعد_از_شهادت
🩸ای عمّار! میدانی چرا قلبم دارد متلاشی میشود ؟!
در نقلها آمده است:
بعد از شهادت صدیقه کبری سلاماللّهعلیها و دفن آن حضرت، روزی امیرالمومنین علیهالسلام با جناب عمار یاسر اینگونه درد دل نموده و فرمودند:
📋 يا عَمّار! لَمّا وَضَعْتُ فاطِمةَ عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ، نَظَرتُ إلیٰ ضِلْعٍ مِنْ أضْلاعِها مَكْسورًا
▪️ای عمار! وقتی پیکر مطهر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها روی تخت گذاشتم تا غسل دهم، دیدم دندهای از دندههای پهلویش شکسته است.
📋 و قَدْ دَخَلَ المِسْمارُ في ثَدْيِهَا فَأعابَه و مَتْنُها قَدْ اِسْوَدَّ مِنَ الضَرْبِ
▪️و میخ در، سینهاش را شدیداً مجروح کرده و بدنش از ضرب تازیانهها سیاه بود؛
📋 و َمَا يَقْرَعُ قَلْبِي يا عَمّار أنَّها كانَتْ تُخْفي ذَلِكَ عَنّي مَخافَةَ أنْ تَنَغَّصَ عَلَيََّ عَيْشِي
▪️اما عمار! آنچه قلبم را دارد متلاشی میکند این است که فاطمه سلاماللهعلیها، تمام این جراحات را از من پنهان میکرد تا حال و روز من از درد و زخمهای او، خراب نشود.
📚الطُّرَف،سید بن طاووس،ص۳۶۴.(با اندکی تفاوت)
📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب،کفائی، ص٥٥٢
✍ تو زمینگیری و من بیکس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا
خانهام مقتل تو بوده و من شاهد قتل
با چه رو پای در این خانه گذارم زهرا ؟
همدم چاهم و هم صحبت نخلستانم
بسکه آزرده از این شهر و دیارم زهرا
مرد خیبر جلوی بسترت افتاده زمین
بعد تو کاش منم جان بسپارم زهرا
من صف اول هر غزوه به میدان رفتم
ولی اندازهی تو زخم ندارم زهرا
یک دل سیر بگو هر چه دلت میخواهد
یک دل سیر برای تو ببارم زهرا
شب به شب مجلس ختمیست،خصوصی اما
نه سر قبر تو … بالای مزارم زهرا...
↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸ای زهرای من! اگر میگذاشتند، بر سر قبر مطهّرت، «معتکف» میشدم...
در روایتی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: وقتی که امیرالمؤمنین علیهالسلام مادرم را به خاک سپرد، این جملات را بر لب مبارکش جاری نمود:
📋 وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَی عَلَی جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ
▪️اگر غلبه یافتن افرادی که بر ما مستولی شدهاند، نبود (و با ماندن من در اینجا، از محل قبر مطّهرت با خبر نمیشدند)، بر خود لازم میدانستم که همینجا اقامت گزیده و معتکف گردم و برای این مصیبت بزرگ، نظیر زن جوان مُرده ناله و فریاد میکردم.
📚الکافی،ج۱ص۴۹۵
✍ آه یا امیرالمؤمنین...
انگار همانگونه که مقرّر شد دخترتان زینب سلاماللّهعلیها، زینت و زیور شما باشد، مقدّر هم شد که مصائب شما را نیز به ارث ببرد...
شبیه این جملات جگرسوز شما را، زینب کبری سلاماللّهعلیها هم با بدن بیسر برادر فرمود ... همان ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 اِعَتَنقَتْ زَينبُ أخاها، و وَضَعَتْ فَمَها عَلَى نَحرِهِ، و هِيَ تُقَبّلُهُ، و تَقُول:
▪️زینب کبری سلاماللّهعلیها آمد و پیکر بیسر برادر را در آغوش گرفت؛ لبهایش را گذاشت بر حلقوم بریدهٔ اباعبدالله علیهالسلام؛ آن جا را میبوسید و میفرمود:
📜 «اَخی لَوْ خُیِّرْتُ بَیْنَ الرَّحیلِ وَ الْمُقامِ عِنْدَکَ لاَخْتَرْتُ الْمُقامَ عِنْدَکَ وَلَوْ اَنَّ السّباعَ تَأْکُلُ مِنْ لَحْمی».
▪️ای برادرم! اگر مرا بین سکونت در کنار تو (در کربلا) و بین رفتن از اینجا، مخیر میکردند و میگذاشتند، سکونت همراه تو را بر میگزیدم، گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند.
📚معالی السبطین ج۲ ص۵۵
📝 ای تشنهای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سختْ جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقهای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب در این کاروان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کردهام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
آغوش من که هست چرا ماندهای به خاک؟!
جای تن تو بر روی ریگِ روان نبود
لعنت به این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمهجان نبود
باد صبا! ببر به نجف روضهی مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
#مصائب_غسل_و_دفن
🩸فاطمهاش را به خاک سپرد ... در حالی که هنوز خون تازه از پهلویش میآمد...
در نقلی آمده است:
🥀 روز بعد از شهادت صدیقه کبری سلاماللّهعلیها، جناب مقداد با عمر درگیر شده و به او گفت:
📋 مٰاتَتْ اِبنةُ رَسولِ اللّه و الدَّمُ يَنزِفُ مِنْ جَنبِها بِسَبِبِ ضَربَةِ سَيفٍ و سَوطٍ ضَرَبتَها أنتَ...
▪️دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به شهادت رسید در حالی که از پهلویش به سبب آن ضربهای که تو با شمشیر و تازیانه بر او زدی، خون تازه جاری بود...
📚 کامل بهائی {تعریب} ، ج١ ص۳۹۶
🔖 و وقتیکه برای نبش قبر به اطراف قبر مطهر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها آمدند، در آنجا جناب «عقیل» هم با عمر درگیر شد و به او گفت:
📋 ضَرَبتُمُوها بِالأمسِ و خَرَجَتْ مِنَ الدّنيا وَ ظَهرُها مُدمَیٰ
▪️ {شمایی که اکنون آمدهاید تا بر جنازه مطهرش نماز بخوانید،} همین دیروز بود که آن مظلومه را کتک میزدید! او در حالی از این دنیا رفت که از پهلویش خون تازه میآمد...
📚کامل بهایی{تعریب} ، ج۱ ص۳۹۷
✍ میشویمت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بهخاک سپارم بهجای تو
قسمت نبود نیّتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو
گر وا نمیشدند گره های این کفن
دق مرگ میشدند زِ غم، بچههای تو
خون جای آب میچکد از سنگِ غسلِ تو
خون میچکد که زنده کند ماجرایِ تو
در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خندهیِ مَردُم صدایِ تو
در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو
حالا زمانِ غسلِ تو فهمیدهام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو
تنها نه جای دست و زخم و کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو
#مصائب_غسل_و_دفن
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸سرخیِ چشمی که تا زمان دفن هم خوب نشد ...
در نقلی آمده است:
📋 ثُمَّ لَطَمَ عُمَر خَدَّها حَتّى احْمَرَّتْ عَينَها
▪️... سپس عمر با دستان نحسش چنان ضربهای به وجه مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها زد که چشمان مبارک آن حضرت سرخ شد.
📚عوالم العلوم ج۱۱ ص۳۷
🔖 و این «سرخی چشم» ادامه شد تا آن ساعتی که «اسماء» گوید:
🥀 در حال غسلدادن دیدم بیاختیار صدای گریه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بلند شد. گفتم: حق دارید در گریه کردن در این مصیبت عظمی و بلیّه کبری! لیکن دیدم بیاختیار صدای مبارک به گریه بلند شد! سبب آن چه بود؟
🥀 مولا علی علیهالسلام فرمود: ای اسماء! در حال غسل دادن نظرم افتاد به صورت فاطمه سلاماللهعلیها ؛ دیدم که از ضربت آن بیدین کبود شده است و چشم مبارکشچون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش ورم کرده است چون یک دُملُج (دستبند)...
📚انوار الشهاده، ص۴۳۴
✍ حالی که داری،حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست
ای لیله القدری که عمرت لیله القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست
با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد
یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست
من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم
که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست
یک پلک تو از ضربه ی سیلی ورم کرده
اندازهی چشمان تو با هم برابر نیست
حوریه با برگ گلی مجروح میگردد
اصلا نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست
در را شکستند و به پهلوی تو کوبیدند
باور کنم اینها تقاص فتح خیبر نیست؟
اصلا چه بهتر فضه را آنجا صدا کردی
مسمار از سینه کشیدن کار حیدر نیست
یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه
دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست
سهم حسینت پیرُهن ، پس سهم زینب چه؟
در یادگاریهای تو یک تکه معجر نیست؟