eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
16.4هزار دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
9 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکه پای نگار پا نشود درِ جنت به روش وا نشود قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاه... در دلم غیر دوست جا نشود رو به هرکس زدم، مرا پس زد هیچ‌جا کوی آشنا نشود اشک اگر آبرو نگه دارد راز من با تو برملا نشود ما، محرم، گرسنه‌ی اشکیم کاش چشمی کم‌اشتها نشود گریه‌کُن همنشین معصوم است تا قیامت از او جدا نشود زُهدِ بی حُبِّ تو فقط ضرر است پس کسی بی تو باخدا نشود پرچمت اعتبار منزل ماست بی تو این خانه‌ها بنا نشود وادی طور ما حسینیه‌هاست نطق ما هرکجا که وا نشود وا مکن از سر خودت ما را سفره‌ی شاه بی گدا..، نشود! بی پناهم، پناه من زهراست دستم از چادرش رها نشود تعزیه‌دارِ روضه‌ی تو رضاست او نَگِریَد، عزا، عزا نشود حج نوکر طواف شش‌گوشه‌ست مکّه خوب است..، کربلا نشود! کشته‌ی اشک!‌ دوستت دارم درد عاشق بگو دوا نشود کُلِّ عالم به پات جان بدهند... باز حق غمت ادا نشود ** تَهِ گودال رفت و آمد بود... روی جسمت برو بیا نشود!؟! دختر کوچک تو خوابیده کاش دورت سر و صدا نشود کاش امسال بی کفن نشوی کاش سهم تو بوریا نشود ✍ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان 👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 👇 https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
رفت زیر سم مرکب پیکرش، الفاتحه ریختند از هر طرف دور و برش، الفاتحه حمد و توحیدی بخوانید ای عزیزانِ حسین زیر و رو شد آیه‌های کوثرش، الفاتحه یک طرف پیراهنی که یادگار مادر است یک طرف انگشت با انگشترش... الفاتحه هرکه هرچه خواست از گودال با خود بُرد و بعد شمر آمد تازه بالای سرش، الفاتحه خنجرش را با سرِ شمشیر، خولی تیز کرد بعد رفت آرام سوی حنجرش، الفاتحه کاش می‌شد لااقل از رو به رو ذبحش کند پشت و رو شد پیش چشم مادرش، الفاتحه زینب آنجایی که رفتی روی نیزه، جان سپرد یکصدا شادی روح خواهرش، الفاتحه ✍
وقتی اشکت ریخت روی جوهرِ تقدیرها روضه‌ات شد اولین عشقِ جوان‌ و پیرها مُهرِ داغت شد مدالِ سرخ، وقتی زخم شد سینه از سینه‌زنی‌ها شانه از زنجیرها رزقِ ما پایان ندارد مثل احسانِ کریم دیگِ نذری ته ندارد، شاهدم کفگیرها کاش می‌مردیم با «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک» چهره‌ی تقویم‌مان سرخ است از تأخیرها ما کبوترها نبودیم آسمانت فتح شد جای ما پرواز می‌کردند سویت تیرها میهمان از دست‌های میزبان شمشیر خورد ریخت خونِ تشنه‌ات در سفره‌های سیرها قاریان، قرآنِ جسمت را تلاوت می‌کنند عالمان، بیرون کشیدند از تنت تفسیرها از مؤذن‌ها اذان می‌ریخت وقتِ کشتنت در نمازِ قتلِ تو تسبیح‌ شد تکبیرها گودی گودال پُر شد، خون مزارت را گرفت دفن شد کوهِ تنت در تلّی از شمشیرها دشتِ سرخ افتاد دستِ گلّه‌ی کفتارها آه، از حالِ فرارِ آهوانِ شیرها ✍
روز در مشت شب گرفتار است رحم خوابیده، ظلم بیدار است کوفه دین را فروخته، عوضش سکه‌ی جهل را خریدار است غیرت، این روز‌ها ندارد رگ معرفت مدتی‌ست بیمار است آسمانِ بخیلِ بی باران لشکر شمر را هوادار است مثل سربازهای دور و برت زخم بر پیکر تو بسیار است خنجر از چه چنین غضب دارد؟ مگر از حنجرت طلبکار است؟ هر کسی آمده پی چیزی قتلگاه است یا که بازار است؟ چشم‌های تو تار می‌بینند اشک‌های رباب اگر تار است مادرت آمده‌ست دیدارت بین مقتل چه جای دیدار است؟ آه از ضربه‌ی دوازدهم نکند تازه اول کار است؟! ✍
حیدر رسیده بود، پیمبر رسیده بود همراه این دو، سوره‌ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه‌ای رسید که لشکر رسیده بود از خاتم حسین، تعاریف بی شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی‌برید گلوی حسین را به بوسه‌گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب، کار به آخر رسیده بود ✍
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟ مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟ برای در زدنِ این گدا به خانه‌ی تو به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟ ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا به دلنوازی‌ات آوای دیگری هم هست؟ به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟ برای من که دمادم دمت مرا جان داد مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟ به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی برای من مگر آقای دیگری هم هست؟ برای روضه اگر تنگمان شود دنیا هزار شکر که دنیای دیگری هم هست به خون سرخ نوشتند نامه یارانت به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟ ** در آن شلوغی گودال، مادرت می‌گفت نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست ✍
پایین قتلگاه اگر شمر آب خورد بالای قتلگاه سنان هم شراب خورد بودند دیو و دد همه سیراب و یک غریب از فرط تشنگی چقدر پیچ و تاب خورد آبی نخورد بر لب خشکش چهار روز اما سه روز بر بدنش آفتاب خورد گرچه به جان حنجرش افتاد خنجری قتلش ولی ز قتل علی اکبر آب خورد تکیه به نیزه‌ای زد و هل من معین که گفت یک سنگ بی هوا به سرش در جواب خورد بیرون کشید از کمر خود سه شعبه را از بس به روی سینه‌ی او با شتاب خورد اسلام را شیوخ مسلمان نما زدند از پیرها عصا سرِ کسب ثواب خورد غیر از هزار و نه صد و پنجاه زخم تیغ زخم زبان ز کوفی خانه‌خراب خورد خون گریه کرد بر سر نیزه سر حسین هر جا که سنگ بر سر و روی رباب خورد سروده گروه ادبی
دم زد از حق و ناروا کشتند از وفا گفت و از جفا کشتند دعوت از کوفه بود و مهمان را قبل کوفه به نینوا کشتند هرکس آمد پی نصیحت‌شان یا به سنگش زدند یا کشتند خنجر از پشت خوردنش درد است طبق تاریخ از قفا کشتند آه از ازدحام رعیت‌ها شاه را زیر دست و پا کشتند با وضو، بلکه قربة لله تا که راضی شود خدا کشتند هرکسی هرچه کرد گفت آن روز مزد می‌خواست، با ریا کشتند گاه با تیر و نیزه و شمشیر گاه با طعن و ناسزا کشتند حوصله خرج شد برای علی اکبرش را هجا هجا کشتند داغ عباس کار خود را کرد کودکش را دگر چرا کشتند؟ از سر ظهر تا غروب آن روز ذره ذره حسین را کشتند علقمه…پشت خیمه…در گودال پس نه یک‌ بار، بارها کشتند ✍
هرکسی که خویشتن را مستمندش می‌کند گر زمین خورده‌ست آقایم بلندش می‌کند تلخ کامی‌های دنیا را چو قندش می‌کند از جهان آزاد و بر این خانه بندش می‌کند خوشبحال آنکه جزء سائلان این در است خوشبحال آنکه از این سفره برکت می‌برد بُخل هم از این کرمخانه سخاوت می‌برد هرکسی که آمده از سفره راحت می‌برد شاه اینجا هدیه‌ها را سوی رعیت می‌برد این سخاوتمندی از ارثیه‌های مادر است بد به حال آنکه در قلبش محبت نیست نیست بین او با صاحبِ خانه رفاقت نیست نیست کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست نیست با حسین بن علی ترس از قیامت نیست نیست صبح محشر کار دست بچه‌های حیدر است هرکه پرسد اعتبارت را، بگو داده حسین خوشبحال آنکه عشقش را به او داده حسین خوب و بد درهم خریده، آبرو داده حسین جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین گر نباشد او خدا، قطعا خدا را مظهر است یک شد و قلب همه دنیا گرفت هر ملک یک گوشه از شش گوشه‌اش مأوا گرفت روضه با حال عجیبی در حریمش پا گرفت قلب عالم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت اهل عالم! این حسین من غریب مادر است خواهرش از روی تل، شاه شهیدان را که دید ناله‌های آب آب شاه عطشان را که دید رد نعل اسب‌ها بر جسم عریان را که دید چکمه‌های شمر بر آن جسم بی جان را که دید گفت: شرمت باد که او زینت پیغمبر است آسمان نیلی شد و مهتاب می‌ریزد زمین مثل تسبیحی که در محراب می‌ریزد زمین آیه آیه پیکر ارباب می‌ریزد زمین نانجیبی پیش چشمش آب می‌ریزد زمین طعنه و زخم زبان، از زخم پیکر بدتر است یکنفر عمامه، یک تن پیرُهن را می‌کشید آن طرف‌تر یک نفر خلخال زن را می‌کشید یک نفر با زورِ نیزه، هی بدن را می‌کشید نانجیبی گیسوی ارباب من را می‌کشید این وسط هم ساربان در فکر یک انگشتر است پاره پاره پیکر بی جان به روی خاک ریخت آیه آیه سوره‌ی قرآن به روی خاک ریخت کفر زد با خنجر و ایمان به روی خاک ریخت هی سنان زد با سنان، دندان به روی خاک ریخت شاه زیر نیزه‌ها چشمش به سمت خواهر است وای ده تا اسب حالا وارد گودال شد با چهل تا نعل، جسم پور حیدر چال شد وای زینب، وقت غارت کردن اموال شد زینبش بر سرزنان بالای تل بی حال شد روضه‌خوان بس کن که قلب مادر او مضطر است ✍
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد صدا گرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه روضه‌خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب، مقتل‌ها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه جان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها ! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی یکی به قصد تبرک عصازنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد برای بردن انگشتر غنیمتی‌ات همین که غائله خوابید، ساربان آمد ✍
شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پَر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه‌ی قتلگاه می‌آیم با دَمِ آه آه می‌آیم مادرش آمده‌ست می‌دانم روضه‌ی "یابُنَیَّ" می‌خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس مي‌زد بيشتر مي‌زدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي‌زدند زينب را) شب جمعه‌ست روضه‌خوان زهراست مجلسی گوشه‌ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می‌خواند یک نفر روضه این‌چنین می‌خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف‌تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه‌ست مبتلا شده‌ایم باز مهمان کربلا شده‌ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو ✍ حجت‌الاسلام
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان " روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان  " نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت نه پای دخترکانش به خار عادت داشت " نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت " نه بود دست علمدار تا کند امداد نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد " کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد " همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید به گریه زینبش از خیمه‌ها برون گردید " هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید " هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد " بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد " ✍