یادگار حضرت زهرادی ایمان و حیا
ویردی درس غیرتی دنیایه دخت مرتضی
گر شرف بیر گون مجسم اولسا زهرا خو اولار
یدی گویدن سس گلر زهرایه اولسون مرحبا
ای بشر سیر ایلمه دنیانی بی قصد وهدف
بیزلره یول گوسدیبلر اوصیا و اولیا
قاشما شرق و غربه باخ آل علینون راهینه
هر نه یول وار غیر حق آخر اولار چون بی بها
غم غم اوستوندن یاغیر نادان الیندن الاسف
قلب مهدی بو عملردن گرکدور قان اولا
سو توکوللر آسیاب دشمنه بیر عده لر
تا که ائتسینلر قلوب پاکی درده مبتلا
بی حیالیخ گر بلوغ فکریدور فرهنگدور
باغ وحش اوندا گرک بیر خانه ی فرهنگ اولا
سالمیون باشدان حجابی چون که ارزشلر سینار
پاک جوانلاره قوروب اهل جفا دام بلا
#عبادی_طارمی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حیا
#حجاب
سلام علیکم
غیرتش او را به سمت شعله و در می کشید
این طرف او را ولی الطاف حیدر می کشید
این محبت را فقط خالق به زهرا داده است
مهر زهرا را به قلب پاک مولا داده است
این چنین عشقی نه بر آدم نه حوّا داده است
نور خود را چند روزی در زمین جا داده است
با وجود این دو ذاتش را مصور می کشید
تا دل مولا به دست اهل دنیا می شکست
تارو پود و پایه ی زهرایش از هم می گسست
فاطمه در انتظارش گرچه محزون می نشست
می شد از دیدار روی حیدر اما مست مست
تیر دشمن را ز قلبش دست دلبر می کشید
قصه ی انوار شیرین بود و اما مختصر
تا پیمبر چشم بست و رفت از این دنیا پدر
امد از اهل سقیفه سوی عصمت این خبر
با بدان بیعت کند باید به یثرب هر نفر
گوییا آیین حق از این جهان پر می کشید
حب دنیا الاسف خیل کسان را کور کرد
از وجود نعمت باری تعالی دور کرد
اهل یثرب را عمر بر بیعتش مجبور کرد
دور آن را با با سپاهِ سنگ دل محصور کرد
در خیالش پرده بر نور پیمبر می کشید
نوبت بیعت گرفتن از علی شد لاجرم
با سپاه روسیاهش آمد آن نا محترم
دست نا پاک خودش را زد به آن باب کرم
کودکی در حجره می گفتا نرو ای مادرم
زحمت دینِ خدا را جسم مادر می کشید
آمده زهرا که از حیدر هواداری کند
با تمام قدرتش از حق طرفداری کند
تا امام حی خود را نصرت و یاری کند
در دل طوفان ولایت را نگهداری کند
با قدم هایش وفا را طرح دیگر می کشید
تَلّی از هیزم برای منزلش آورده اند
جانیان را از مرادِ شوم آگه کرده اند
جامه ای از جنس کین و دشمنی پوشیده اند
چونکه غیرت را از این قوم دنی دزدیده اند
ملتی را سوی شیطان مرد کافر می کشید
شعله ور شد معبر افلاکیانِ حق پرست
استخوان حضرت مادر به زیر در شکست
یک گُل افتاده میان لشکری ملعون و پست
مصلحت دست علی را در میان حجره بست
نانجیبی سوی آن دردانه خنجر می کشید
پیش چشم مرتضی محبوبه اش را می زدند
با غلاف و خنجر و با دست و با پا می زدند
ناتوان افتاده بود آن لحظه اما می زدند
گرچه شد روی زمین خونش هویدا می زدند
زیر آتش ناله ی مهدی بیا سر می کشید
آسمان لرزید و با اهل زمین هم ناله شد
رنگ رخسار فلک از ناله ها چون لاله شد
هرکه دیدآن صحنه را قلبش ز غم جزغاله شد
وای بر حال کسی که بر تنش غساله شد
فاطمه با خون به دور شیعه سنگر می کشید
صحنه پر درد است و واله مانده در دستم قلم
قد زینب در طفولیت شد از این غصه خم
مثل باران گریه دارد دیده ی میر اُمم
گفت ای خالق تو می دانی چه دردی می کشم
ناز خواهر را در اوج غم برادر می کشید
#عبـــــــــــادے_طارمے
#نوحه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها