19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو دو سال پیش تو سفر اربعین از این پیرمرد با صفای عراقی گرفتم...
... با بچههای گروه، سر جاده، زیر آفتابِ داغِ عراق ایستاده بودیم تا مقداری از مسیر رو با ماشین بریم. چون بچه باهامون بود و سخت بود براشون کل مسیر رو پیاده بیان.
این پیرمرد تا ما رو دید دوان دوان سمت ما اومد.
تا جایی که تونست اصرار کرد که ما رو ببره خونشون و وعدهای غذا و جای استراحت بهمون بده.
اونقدر اصرار کرد که دیگه ما خجالت کشیدیم.
انگار آرزویی جز این نداشت که زوار سیدالشهدا(ع) مهمان خانهاش بشن...
اما به هر حال به خاطر برنامه و وقتی که داشتیم، برامون مقدور نشد که بریم خونش.
پیرمرد که ناامید شد، با اشک، پول کرایه ماشین ما رو حساب کرد و رفت...
#اربعین
#کربلا
#عشق
@navayesh