#پرواز_با_نماز 24
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
نوجوان عزیز! سلام
امیدوارم لحظه لحظه زندگیَت با یاد خدا باشه.
یه داستان برایت تعریف کنم از آقا محمد رضا.
مادرش میگه همیشه اهل مسجد بود، اهلِ نماز اولِ وقتِ به جماعت.
یه شب دیدم ساعت ده، یازده شب هست و او رفته کنار حوض داره وضو می گیره.
گفتم : مادر امشب حواست نبوده نمازت دیر شده! اشکالی نداره برو سریع نمازت رو بخون.
سیزده چهارده سالش بود. وضوش که تموم شد یه لبخندی زد و گفت : «مادر نمازم رو که مسجد خوندم. دارم وضو می گیرم که با وضو برم توی رختخواب تا برایم تا صبح عبادت بنویسند.
پیامبر عزیزمون عزیزمون صلی الله علیه و آله تو جمع اصحاب شون بودند ؛ پرسیدند : کدام یک از شما هر شب تا صبح عبادت می کنه؟ همه سکوت کردند. سلمانفارسی بلند شد و گفت : یا رَسولَ اللّه! من!
یه نفر تو اون جمع نشسته بود، رو کرد به پیامبر گفت : یا رسول الله، فریب حرف هایش رو نخورید. او دروغ میگه. شب ها می خوابه.
بعد رو کرد به سلمان فارسی گفت : چرا دروغ میگی؟ تو که شب ها می خوابی. خُرّ و پُفت بلنده! بعد میگی هر شب تا صبح من عبادت می کنم؟
سلمان فارسی با یک لبخندی فرمودند : من از پیامبر اکرم شنیدم که فرمودند : «مَنْ بَاتَ عَلَی طُهْرٍ.. . » هر کسی شب بخوابه با وضو باشه تا صبح نفس کشیدن های او ـ و مثلاً خُرّ و پُفت کردن های او ـ ذکر و عبادت محسوب میشه.
یعنی گویا دارد می گوید «سُبحانَ الله * الحَمدُ لِلّه * لا اِلهَ اِلا اللّه» این ذکر ها براش نوشته میشه، به شرط اینکه با وضو تو رختخوابش بره.
البته اگر کسی با وضو بره هر نفسَش مثلاً یک میلیون خدا به حسابش واریز میکنه. اگر نیمه شب بلند شه و نماز شب بخونه اون از اون لحظه به بعد هر لحظه یک میلیارد واریز می کنه.
نوجوان عزیز سعی کنیم با وضو وارد رختخواب مون بشیم همان طور که «شهید محمدرضا میداندار» با وضو وارد رختخوابش می شد.
هدایت شده از پرواز با نماز؛ قصه نماز شهدا
#پرواز_با_نماز 25
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
نوجوان عزیز! سلام
امیدوارم حال دلت خوب باشه.
می خوام امروز از سه نوع نوجوان برات صحبتکنم. نوجوانِ نقره و طلا و الماس.
نوجوان نقره ای اون نوجوانی هست که وقتی زنگ نماز می خوره وضو می گیره و میره نمازخانه برای اینکه نماز جماعت بخونه توی مدرسه.
نوجوانه طلا، اون نوجوانی هست که وقتی زنگ قرآن خورده می شه وضو می گیره تا سر کلاس قرآن با وضو باشه.
یعنی اگر انگشتش به آیات قرآن خورد وضو داشته باشه، چون می داند مجلس قرآن، مجلس حضورِ فرشتگان هست. پس با وضو داخل کلاس می رود.
اما آقا رضای عزیز از اون نوجوان های الماسی بود. مادر «شهید رضا عامری» میگه : نوجوان من ۱۳_۱۴ سالش بود. می رفت کنار حوض وضو میگرفت و بعد حرکت می کرد به سمت مدرسه.
یه روز ازش پرسیدم مگر نماز نخوندی که وضو می گیری؟ گفت : «مادر مدرسه عبادتگاه هست»
دوست دارم با وضو واردِ عبادتگاه بشم. همان طور که بعضی ها مسجد رو عبادتگاه می دوانند واقعاً مدرسه هم عبادتگاه هست.
آخه پیامبر عزیزمون عزیزمون صلی الله علیه و آله فرمودند : کسی که برای خدا علم آموزی می کنه ؛ چه اون علم ریاضی باشه، چه انگلیسی باشه و چه درس هایی دیگه باشه، عبادت محسوب میشه.
بعضی نوجوانان این ها رو عبادت نمی دونند.
فرشتگان خدا بال هاشون رو زیر پای دانشآموزی که برای رضای خدا درس می خونه پهن میکنند.
پس نوجوان عزیز همیشه سعی کنیم با وضو وارد مدرسه بشویم، وارد عبادتگاه بشویم.
هدایت شده از سخنرانی کوتاه نمازی
838.9K
داستان عجیب از پیرمرد عابد بنی اسرائیل
عبادتی که هرگز قبول نمیشود ...
جهت یاری مردم مظلوم فلسطین ۱۴ بار سوره نصر را بخوانیم
هدایت شده از سخنرانی کوتاه نمازی
653K
نشانه محبت و عشق به خدا چیست؟
خدا به پیامبر در شب معراج فرمودند برخی از کسانی که ادعای عشق و محبت من را دارند دروغ میگویند
هدایت شده از پرواز با نماز؛ قصه نماز شهدا
#پرواز_با_نماز 26
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
نوجوان عزیز! سلام
سلام به شما که دوست داری جزء یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشی.
یکی از نشونه های یاران حضرت رو می خوام برات تعریف کنم.
یاران حضرت، جگر دارند ؛ مثل کوه محکم هستند. اگر دیدن یه کاری حق هست یا یه حرفی درست هست، روی کار شون می ایستند، روی حرفِ حق شون پافشاری می کنند. قرآن اون ها را این گونه توصیف می کند : «إِنَّ الَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا» کسانی که می گویند خدای ما «الله» است و بر آن پافشاری می کنند.
مثل حضرت ابراهیم علیه السلام که روبروی ابرقدرت زمان خودش یعنی نمرود ایستاد و گفت: «من تو رو به عنوان خدا قبول ندارم و می گویم : لا اِلهَ اِلا اللّه»
سید مجتبی این ویژگی رو داشت. محکم و مقاوم بود. اهل خجالت کشیدن تو کار حق نبود. هر کجا بود ؛ توی بازار، توی بانک، توی باشگاه هنگامِ اذان که می شد دستش رو می گذاشت کنار گوشش و با صدای بلند می گفت : «اَللّهُ اَکبَر * اَللّهُ اَکبر»
و به دوستانش هم می گفت این کار رو انجام بدهند.
یه روزی به یه جوان گفت : در جمع اذان میگی؟
گفت : نه! خجالت می کشم.
گفت : شغلت چیه؟
گفت : کدو، هندوانه، بادمجون می فروشم.
گفت : وقتی این ها رو می فروشی، دادم هم می زنی! ؟ گفت : بله!
گفت : چی میگی؟
گفت : میگم خونه دار و بچه دار زنبیل رو بردار و بیار حاجی ارزونی اومده. کدو دارم، خیار دارم کیلویی یک قَرون.
سید مجتبی بهش گفت : خجالت نمی کشی به خاطر خیار و کدو داد می زنی ولی جرأت این رو نداری که بلند بگویی : «اَللّهُ اَکبَر» بگویی : «خدای من از همه بزرگتر است؟» واقعاً خجالت داره.
بعضی نوجوانان هستند وقتی توی مهمانی قرار میگیرند با افتخار سینه چاک می کنند و بدون خجالت می گویند : من هوادارِ تیم آبی یا تیم قرمز هستم.
در حضور دیگران میرن یه گوشه ای ؛ تلویزیون رو نگاه می کنند، صدا رو هم زیاد می کنند تا فوتبال مورد علاقه شون رو ببینن اما اگه بهشون بگی جلوی جمع با افتخار بگو : «اَللّهُ اَکبَر ؛ خدای من از همه برتر است» می گویند : «خجالت می کشیم!»
بهشون می گوییم کنار جمع بایست و نماز بخون. می گویند : خجالت می کشیم.
واقعاً ما باید شجاع باشیم مثلِ کوه استوار باشیم مثل شهیدِ بزرگوار «سید مجتبی نواب صفوی» باشیم.
هدیه به این سرباز خوب امام زمان صلوات
هدایت شده از سخنرانی کوتاه نمازی
633.8K
یک نشانه اخلاص و دوری نماز از ریا
خاطرهای از نماز امام خمینی
هدایت شده از پرواز با نماز؛ قصه نماز شهدا
#پرواز_با_نماز 27
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
نوجوان عزیز! سلام
امیدوارم که از غم و غصّه دور باشی
یه سوال :
وقتی ناراحتی میاد سراغت چه می کنی؟
پزشک ها می گویند بیشترین اضطراب، استرس و نگرانی مخصوصه اسیر ها است. کسایی که در دستِ دشمن بی رحم گرفتار شدند.
در خاطرات آزاده ها می خواندم ؛ می گفتند ما خیلی فکر و ذکرمان مشغول بود.
خیلی غم و غُصه داشتیم توی اردوگاهِ صدام لعنتی توی عراق.
با خودمان می گفتیم : «الان زن و بچه مون چه می کنن؟ صدام کی ما رو آزاد می کنه؟ چند سال دیگه تو این زندان ها خواهیم بود؟»
غذای مان خوب نبود ؛ آبِ مان مناسب نبود. فکرمان درگیر بود. . . اما همیشه وقتی یک صدا رو میشنیدیم آروم شدیم.
اونم صدای اذان بود.
«اَللّهُ اَکبَر * اَللّهُ اَکبَر»
غم و غصه هامون رو فراموش می کردیم. ما به آرامش خیلی نیاز داشتیم و این صدایِ اذان به ما آرامش می داد. با شنیدن این صدا واقعاً خوشحال می شدیم.
واقعاً درک می کردیم که خدا تو قرآن فرمود : «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی با یاد خدا دلها آرام میشه.
درک می کردیم چرا پیامبر خدا رو می کرد به بلال حبشی میفرمود : «اَرِحنا یا بِلال» ای بلال! بلند شو اذان بگو و ما رو از غم و غصّه دنیا راحت کن. ما را خوشحال کن.
بَعثی ها خیلی دمَق می شدن، خیلی ناراحت میشدند. فریاد میزدند اینجا مسجد نیست ؛ اینجا پادگان هست. اذان ممنوع هست. کسانی که اذان می گفتند رو با سیلی، با کابل، با شلاق می زدند.
یک بار یکی از مؤذن ها رو انداختند توی سیم خاردارها که بدنش، صورتش زخمی شد. . . با این همه اذیت ها باز ما با شنیدنِ اذان انرژی می گرفتیم.
یه روزی اعلام کردند علتِ این که اذان ممنوع هست این هست که فرمانده اردوگاه از شنیدن صدایِ اذان بدش میاد، فهمیدیم که اذان به مؤمنین آرامش میده و از دشمنان دین آرامش رو می گیره.
سرشار کن از عشق افق های جهان را
در خلوتِ جانم بنشان شور اذان را
چندی است دچار تَبم ای یار نشان ده
سرچشمه آرامشِ بعد از هیجان را
نوجوان عزیز سعی کن خودت اذان بگی یا اگر کسی اذان میگه سکوت کنی و با توجه گوش کنی تا به آرامش برسی.