بسم الله الرحمن الرحیم
« همه خود را به تشییع برسانیم »
چرا تشییع سید یک رویداد مهم تاریخی است؟ چرا هرکس از هر راهی بتواند باید خود را به این تشییع مهم تاریخی برساند؟چرا جوان ایرانی باید سنگ تمام بگذارد و هرطور که شده با قرض و زدن از زندگی شخصی خود را به لبنان برساند؟
اسرائیل و آمریکا دوست ندارند پای ایرانی ها به این تشییع مهم و لبنان برسد، این خود یک دلیل کامل در جهت پاسخ به تمام آن سؤالات میتواند باشد. حالا که دولت لبنان قدرت دیپلماسی و حرکت برای شکست حصر خود ندارد و زورش را روی ساکت کردن مردم لبنان در فریاد حق حاکمیت ملی نشان میدهد، اتفاقا اینجا هم ایران وظیفه دارد محاصره لبنان و نقشه ای که برای فشار بر لبنان و تضعیف حزبالله کشیده شده است را بشکند. اما چگونه؟
اکنون زمان شکستن اراده اسرائیلی و نشان دادن اراده لبنانی و ایرانی است.
یک سوی راهکار در ابتکارات میدانی و دیپلماتیک مسئولین نهفته هست، مثل همان حرکت درست پرواز مستقیم با حضور مقامات. مسئولین ما تا تشییع هر روز چند پرواز به بهانههای مختلف به بیروت داشته باشند و همراه خود پای حضور ایرانیان و شکست آن حصر را باز کنند. بعد تشییع هم هر هفته به بهانه و فرصتی!
سوی دیگر و مهمتر میدان همان فرمول طلایی اسلام و انقلاب برای خلق تغییر و به میدان رساندن اراده است:موج حضور و حرکت مردمی!
آنچیزی که رستاخیز اربعین را یک حرکت با شکوه تمدنی و اراده ساز جهانی کرد
آنچه انقلاب مردم ایران و مرحله به مرحله حرکت جمهوریاسلامی از ساخت نظام و دفاع تا ساخت کشور و مبارزه فرهنگی تا انتهای گام اول، تا کرونا را پیش برد و فردای خرمشهرهای مهم گام دوم مانند جهاد امید و تبیین و پیشرفت ایرانی و اسلامی، زایش قطب جدید قدرت جهانی به محوریت ایران و تغییر وضع اقتصادی و معادله تولید را تغییر میدهد و پیش خواهد برد
آن عامل مهمی که مقاومت افسانه ای مردم ایران و مردم غزه را رقم زد
این شکوهی که جنوب لبنان را گام به گام با گرهگشایی آزاد کرد و پیشرفت
حضور موثر و متراکم مردم بود!حرکت مردمی هر اراده باطلی را چه رسد به اراده اسرائیلی - امریکایی را میتواند بشکند
شکست حصر لبنان، شکوه تشییع شخصیت فراموش نشدنی سید شهید مقاومت، ایستادگی دست در دست حزب الله عزیز، ساخت زنجیره با شکوه اتصال ملت لبنان و ملت ایران نیاز به خلق حماسه های مردمی حضور دارد
اینبار مقاومت عمیقتر از پیش باید اتحاد ملتهای ارادهساز خود را نشان دهد! اراده ای که هر معادله جهانی را میتواند با واقعیتهای جدیدی مواجه کند
بلوغ و رسش این ارادهٔ جدید، نیاز به بروز و ظهور دارد. بروز، نیازمند یک واقعه، خصوصا از جنس آیینی و مناسکی است و چه فرصتی مهمتر از تشییع سید عزیز مقاومت که با همه دارایی خود و جان و مال و آبرو برای اسلام و مقاومت و لبنان و ایران مجاهدت کرد؟!
اینگونه بود که ما جمع دوستان شش نفره عزم کردیم دعوت کننده به این مسیر خیر نه فقط با زبان که با عمل بشویم
به لطف خدا و با هزینه شخصی و قرض، علیرغم همه فشارهای هزینه های زندگی بر خدا توکل کنیم و خود را به این اتفاق مقدس و پر شکوه برسانیم تا قطره ای از این دریای اراده ملت ها را رقم بزنیم! تا مرگ دشمن را نه فقط با فریاد که با شکستن آن بخواهیم ولو مثل زنبور عسلی باشیم که به حد بضاعت کم خود برای گلستان کردن آتشی که نمرودیان برای ابراهیم برپا کردند آب جمع کرده بود!
امروز اراده ملت ایران و ابتکار جوان مؤمن ایرانی را همانطور که رهبرش امر فرموده باید ساخت نشان داد
راه باز نیست؟!بن بستی برای ما نیست پس راهش را میسازیم
مثل ما ولو از کشور ثالثی مثل عراق، امارات، ترکیه، ارمنستان، اردن خود را به لبنان برسانید
پرهزینه میشود؟ به قول این پیرمرد فلسطینی: فداء للمقاومة!به قول این عزیزان لبنانی: فداء للسید! فداء لروح السید!
این یک جهاد عملی به اموال در راه مقاومت و شکست اراده دشمن است
این یک التیام بر زخم های تن گلگون و مجاهد لبنان است
این اثبات برادری ما و حزبالله و لبنان است
این نه و مرگ بر اراده های اسرائیلی و آمریکایی و هرگونه تضعیف مقاومت است!
حالا این مردمی که با یک اراده در اوج گرفتاری همتها طلا و پول برای عزیز برادران و خواهران لبنانی در میدان مجاهدت طوفان الاقصایی با سگ نجس کثیف منطقه جمع کردند، نمیتوانند بانی حرکت خود یا مجاهده به مال برای فرستادن جوانان به آیین لبنانی تشییع سید شوند؟چرا که نه! حتما میتوانند
عده ای زخم زبان خواهند زد با وجود گرفتاریهای داخلی چه نوبت به این مخارج از جیب خودتان میرسد؟ احیانا همانهایی نیستند که برای جشن شب کریسمس و ولنتاین که حتی سواد ندارند تاریخش را بدانند هم خرج های هنگفت میکنند و فقط به نذری سفره امام حسین گیر میدهند؟ پس بگذار چنین آدمهایی زخم زبان بزنند!
بسم الله اکنون نوبت شماست
بیاید
و
دعوت کنید
و
در هزینه آمدن هرکس که میتوانید مشارکت کنید!
#إنا_علی_العهد
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله
#روایت_فتح متن شماره ۲/۱
«عسل یا أحلی من العسل»
@nazare3
دیدارهای فشرده ما را از روایت عقب انداخته، از یک طرف حیف است که هر کدام از این درّ های گرانبها را برای گفتگو از دست بدهیم، از آن سو فشردگی دیدارها و سفر از شمال تا جنوب، ما را از روایت عقب انداخته است.
هرکدام یک دنیا حرفند، یک مجسمه ایمان و نورند، انگار وسط قصه های دفاع مقدس خودمان در همان سالها فرصت کنی با خانوادهٔ صامد و مانند کوه مقاومین حرف بزنی، انگار با رزمنده های من ینتظر از جبهه برگشته سخن بگویی، انگار که تن زخمی و مجروحِ بزرگْ از دست دادهٔ جامعهٔ دههٔ ۶۰ اما قوی و در میدان را خود اینبار با چشم ها و گوش ها و قلبت دریابی!
الرؤیة و النظر بالألْب! عرب لبنان و شام ق را أ تلفظ میکند
چشمشان روشن میشود وقتی میفهمند که ایرانی هستیم! و آن چشم های روشن معمولا بارانی میشود، وقتی که میفهمند برای تشییع سید، خودمان را رسانده ایم! از آن پیرمرد میوه فروش بگویم یا از آن غذا فروشی عادی یا از آن پدر و مادر شهید نازح سوری ( ما در فارسی میگوییم آواره) یا از آن مبلغ خرمشهری که ۴۰ سال است لبنان آمده یا از آن جوانهای لبنانی سر مزار شهدای روضة الحوراء یا از آن یکیها اهل ایستگاه صلواتی آن اطراف یا...
نمیدانم از کدامهایش بگویم، هرچقدر برسم، تعریف میکنم اما فعلا همین یکی را از دست نمیدهم.
امام به شورای موسس حزب فرموده بودند کارتان را از مساجد شروع کنید! او ۴۶ سال بعد ما چند ایرانی را در مسجد روستای خودشان هنگام نماز پیدا کرد و برایمان از اینکه همه ضربه ها و شهادت ها مثل شهادت حاج فؤاد، حاج ابوالفضل کرکی، حاج ابراهیم ، حمله به ذخیره های موشکی ، عملیات پیجر و ... بر پیکرمان زخم زد گفت، ادامه داد که: اما شهادت سید اتفاقا به طرز عجیبی همه ما را محکم تر و قوی تر در میدان نگه داشت! میگفت: مقاومتی که در این جنگ اخیر از خود نشان دادیم من از لبنان از بدو تاسیس حزب تا امروز سراغ ندارم! راست هم میگفت نگاه به چهره های آنها هم به ما روحیه میداد! پیکر لبنان اگرچه زخمی اما مثل کوه نور و ایمان، محکم و با صلابت است
پدر شهیدی بیست و چند ساله را میگویم که خودش رزمنده بود و فرزندانش هم رزمنده! همه دغدغه و همتش هم این جمله بود: « ایران خوب باشد، ما خوبیم»
هرچه بیشتر با اینها حرف میزنیم عمیقتر متوجه میشوم مرشد حکیم ما حفظه الله چقدر دقیق فرموده که ح*ز*ب الله زنده است، به خودشان هم گفتم قبل این سفر فکر میکردم ممکن است این حرف برای حفظ روحیه میدان باشد و یک حرکت راهبرانه عادی اما این سفر از نزدیک به من نشان داد او مطابق معمول تا کجاها را میدیده است!
نه اینکه با این دولت جدید ، خطر جنگ داخلی، لبنان را تهدید نکند، نه اینکه رژیم فتنه تحریر از سوریه را دنبال نکند، نه اینکه جنگ تمام شده باشد اما اصحاب آخرالزمانی سید الشهدا علیه السلام و اصحاب منتظر مهدی موعود عج در متن لبنان از شمال تا جنوب مظلومانه و مقتدر زنده اند و پشتشان به سیدنا القائد گرم است
دیشب دیدار یک خانواده شهید در جنوب بردمان که سه فرزندشان، هرسه در همین جنگ اخیر شهید شدند! که یکی هم هنوز پیکرش بازنگشته! میثم و امیر دو پسر کوچک شهدا تا دیروقت بیدار مانده بودند منتظر چند مهمان که از ایران آمده اند! آخر هم اینقدر دیر توانستیم از جلسات و دیدارها برسیم که خوابشان برده بود
خانواده شهدایی را میگویم که فامیلشان عسل بود! بیت الشهدا عسل!
شهید عبدالله، شهید علی، شهید محمد حسن
چشمشان روشن شده بود که مهمان از ایران آمده. خبر داشتند؟ نه! ما را میشناختند ؟! نه! ما خودمان خبر داشتیم ؟ نه! اما انگار صد سال بود که همدیگر را میشناختیم
ابوعلی ، پدر شهید خودش گفت که چرا چنین هستیم. جملاتش را با این شروع کرد: « امام روح الله با دم مسیحایی اش ما را در لبنان زنده کرد وقتی دست یک ایرانی را در دست میگیرم انگار دستان امام در دستانم است» فکر میکنید مادرشهید، پدر شهید یا همسران شهدا گریه میکردند ؟ اصلا! عین یک مهمانی گرم خانوادگی آدمهایی مثل کوه نور، محکم برایمان از خوبی شهدایشان میگفتند!
در همین روستا کلاس های زبان فارسی هم تشکیل میشد و دختر بزرگ شهید عبدالله، یعنی فاطمه خانم که میخواست در ایران مهندسی برق بخواند این کلاسها را میرفت! خانواده عربی با ما سخن میگفتند و ایشان هم چند کلامی به فارسی دست و پا شکسته ما را مهمان کرد و وقتی از پدر زنده اش میگفت البته که بغضش گرفت! میگفت از تشییعش تا الان ۷ بار با لباس سفید او را دیده! مادر شهید هم کلام ما را تصحیح کرد که آنها نرفتند، آنها با ما هستند من که حسشان میکنم!
تو خانواده ای میدیدی که سه داغ بزرگ فقط در همین چند ماهه دیده؟ اصلا! و داغ شرم از این همه ایمان تو را آب میکرد
فاطمه خانم و پدر و مادر شهید تنها آرزویشان دیدار سیدنا القائد بود!
#_إنا_علی_العهد
@nazare3
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_فتح متن شماره ۲/۲
«عسل یا أحلی من العسل»
چند سال قبل که توفیق شد دیدار حضرت آقا مشرف بشویم انگشتری از این دیدار تحفه و نصیب من شده بود که تقریبا همیشه همراهم بود
دست خالی به این دیدارها میرفتیم و شرمنده بودیم که چیزی از ایران نیاورده بودیم
دیدم جای این انگشتر سید القائد در دستان این خانواده شهید و رزمنده در میدان مرزهای انقلاب اسلامی است! من یک حمل کننده امانت بودم تا به دست صاحبان و فرزندان حقیقی سیدنا القائد برسد
و خلاصه آن انگشتر هم عاقبت بخیر شد و به جایی که باید میرسید، رسید
آخرش هم امیر و میثم بیدار نشدند برایشان یک کلیپ ضبط کردیم که فردا صبح ببینند
#إنا_علی_العهد
@nazare3
بسم الله
#روایت_فتح یادداشت ۳
« پنچرگیری در نزدیکی مرز اسرائیل »
صدای پهپادها از بالای سرمان قطع نمیشود چه سیدة خولة در بعلبک، چه اطراف هرمل در شمال چه در جنوب از بازورات ( زادگاه پدری سید حسن) و جویة و شهابیة و چه نزدیک تر مرز در جنوب!
چون خیلی به صرفه تر میشود، یک ماشین ون قراضه کرایه کردیم و شش نفره اینطرف و آنطرف میرویم با بنزین لیتری یک دلار!! البته که کل لبنان اندازه استان گیلان ایران است! یعنی سر تا تهش را میشود ۲ ساعته رفت و قطرش را ۴ ساعته طی کرد.
اینجا همه اش بوی ثار الله میدهد
هر گوشه ای مزار و عکس شهیدی ست و هر گوشه ای شرزمنده ای با دنیایی از خاطره
در هر منطقه هم با یک ثبت و ضبط مشخص نمایندگان حزب مشغول برآورد خسارات مردم و کمک به بازسازی و رتق و فتق زندگی آنها!
در محل های حضور نازحین یا آوارگان شیعه سوری هم، بچه های جهادی ایرانی در حال دست و پنجه نرم کردن با یک مسأله چند وجهی پیچیدهٔ بین المللی از امت سازی فردا و معادلات مهم!
از زادگاه پدری سید که میرویم چند کیلومتری پایین لیتانی رفتیم،همان نقطه دعوای سیاسی اسرائیل با حزب و لبنان! مناطقی که اعجاز حرکت مردمی و مقاومت مردمی و همین مردم عادی روستا به روستا آزادش کردند.
تا همین دیروز هم، چند روستا را تازه آزاد کرده بودند و پیکر برخی شهدا تازه پیدا شده بود، پیکر پاک برخی از مجاهدان هم نیاز به آزمایش DNA داشتند.
رژیم روز قبل هم از مجاهدان حزب و فلسطین در همین مناطق با عملیات کردن شهید گرفته بود. روز حضور ما هم روز اتمام رسمی آتش بس بود و حساس!
بی شرف، تلاش کرده به صورت نقطه زن همه خانه های مجاهدان را بزند، همه طرح های هوشمندانه جنگاوری حزب را با چتری از پهپادهای إمکا و ترکیبی از هوش مصنوعی و فناوری نو به چالشی عمیق بکشاند! با لشکری از فناوری به جنگ مردم و نیروهای مردمی برود و عقب ماندگی نخبگانی ما در فناوری، ضربه های سختی به پیکرمان بزند! جایی که زورش نرسد فرماندهٔ مجاهدی مثل حاج جواد یا همان حاژ ژواد لبنانی ها را با کمک نفوذی ها با بمب گذاری سر راه حرکتش به شکل محاسبه شده شهید کند! همه مساجد مهم مناطق مرزی را زده! هر جا مرکز سلامت و حسینیه و فعالیت های بسیج حزب توأمان بوده ساختمانش را با خاک یکسان کرده! به درختانی و کوهستانی هم که احتمال حضور مجاهدان و ادوات را میداده رحم نکرده ! اما اینطور نیست که فکر کنی همه جا ویرانه است! نه همه جا طبیعتی زیباتر از شمال ایران، خانه هایی سالم و در عین حال نقاطی بی رحمانه تخریب شده است! فکرش را هم نمیکرده که مردم و نیروهای مقاومت اینگونه روبروی این همه زور و تکنولوژی او بایستند !
به منطقه الفجیرة رسیدیم همان گورستان مرکاواها در جنگ ۳۳ روزه! اینجا ها را هم نتوانسته بود قبل آتش بس بگیرد! و بعد آتش بس به مدد نیروهای صلح جو! و بی طرف! یونیفل! سازمان ملل دستش رسیده بود که حتی آسفالت ها را هم خراب کند
اشیاء هم از دست شرارت اعظم یعنی اسرائیل امان ندارند چه رسد مردم!
به طیبة میرسیم حدودا ۴ کیلومتری مرز
همان جایی که حزب الله تا بعد از ظهر قرار است خبرنگاران را به آنجا بیاورد
رفیق میدانشناسمان که از همین اطراف با او آشنا شدیم و خودش یکپارچه ایمان و عقل است جابه جا از اتفاقات و افراد و مناطق را تعریف میکند.
یک جا کنار طبیعت با هم عکس گرفتیم، گفتم عکس خوبی برای اینکه بعد شهادتت روی پروفایل بگذاریم شد، گفت بعد شهادت شما انشاءالله
در میدان طیبة متوجه شدیم که پنچر کردیم!
بیخیالی زیادی میخواهد که وسط خرابه های مرزی با ماشین کرایه ای دنبال پنچرگیری لاستیک خیلی کهنه ماشین باشی، خب همانگونه که با اعتماد به نفس تا اینجایش را آمدیم و مثل بچه های کف بعلبک و هرمل و صور و صیدا و بیروت و حومه رانندگی میکردیم قاعدتاً پنچرگیری هم همان است!
قصد داشتیم به عدیسه در خود مرز برویم اما حالا باید در نزدیکی مرز با اسرائیل پنچری ها را میگرفتیم
چه از فهمهایمان، چه از دغدغههایمان چه از رخش قراضه حامل!
سراغ نماینده شعبی و مردمی سازندگی حزب میرویم
همان که جایگزین کسی شهید سه ماه قبل بود
اینجا همه چیز تازه و زنده و وسط میدان نبرد است، روحیه ها روحیه زندگی در منطقه جنگی است.
به او میگویم مردم در ایران نگرانند حزب بعد سید و بعد این جنگهای سخت سازمانش را از دست داده باشد
جواب میدهد: حزب مثل شیری است که خانه اش را روی سرش خراب کردند اما شیر زنده است! شیر خانه را دوباره خواهد ساخت!
میگفت: فکر نکنید اسرائیل در جنگ توانست به طیبه برسد، هرگز نگذاشتیم! زورش را زد و نرسید، به اینجا هم بعد آتش بس و به کمک یونیفل رسید!
حرفش مانند همه مجاهدان دیگری بود که دیدیم
آری شیر زخمی ما زنده است و به قول خود مردمان لبنان انگار با توکل تر از قبل شده
به تنها نیروی قابل اتکا در عالم یعنی خدا
و اینگونه است که حزب خدا زنده تر میشود
@nazare3
#_إنا_علی_العهد