eitaa logo
﷽عیــارمعـــرفت﷽
3.8هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
10هزار ویدیو
60 فایل
سعی می کنیم بهترین باشیم و خوشحالیم که بهترینها ما رو انتخاب کرده اند.... 👈اگر مطالب زیبا یا انتقاد و پیشنهادی برای کانال عیار معرفت دارید به ایدی زیر پیام بدید... @mjn0ne313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۲🕯🦋 روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست و از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست یاد دار ای دل که چندینت نصیحت می‌کنم دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۳🕯🦋 من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است گفتم کنایتی و مکرر نمی‌کنم هرگز نمی‌شود ز سر خود خبر مرا تا در میان میکده سر بر نمی‌کنم ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نیست برادر نمی‌کنم این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی‌کنم حافظ جناب پیر مغان جای دولت است من ترک خاک بوسی این در نمی‌کنم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۴🕯🦋 به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۵🕯🦋 حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم تا حریفان دغا را به جهان کم بینم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم سینه تنگ من و بار غم او هیهات مرد این بار گران نیست دل مسکینم من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم بنده آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۶🕯🦋 گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری رو از صورتگر چین پرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوک کلک مشکینم وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۷🕯🦋 در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می‌بینم سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما می‌بینم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۸🕯🦋 غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینم ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینم نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم بدین دو دیده حیران من هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم قد تو تا بشد از جویبار دیده من به جای سرو جز آب روان نمی‌بینم در این خمار کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم نشان موی میانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در میان نمی‌بینم من و سفینه حافظ که جز در این دریا بضاعت سخن درفشان نمی‌بینم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۵۹🕯🦋 خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخم کش و دیده گریان بروم نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم به هواداری او ذره صفت رقص کنان تا لب چشمه خورشید درخشان بروم تازیان را غم احوال گران باران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون همره کوکبه آصف دوران بروم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۶۰🕯🦋 گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روم آشنایان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار چند و چند از پی کام دل دیوانه روم گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۶۱🕯🦋 آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده معتقد و چاکر دولتخواهم بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم صوفی صومعه عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم با من راه نشین خیز و سوی میکده آی تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم خوشم آمد که سحر خسرو خاور می‌گفت با همه پادشهی بنده تورانشاهم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۶۲🕯🦋 دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند و از می جهان پر است و بت میگسار هم خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست مجموعه‌ای بخواه و صراحی بیار هم بر خاکیان عشق فشان جرعه لبش تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم چون کائنات جمله به بوی تو زنده‌اند ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس و از انتصاف آصف جم اقتدار هم برهان ملک و دین که ز دست وزارتش ایام کان یمین شد و دریا یسار هم بر یاد رای انور او آسمان به صبح جان می‌کند فدا و کواکب نثار هم گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم عزم سبک عنان تو در جنبش آورد این پایدار مرکز عالی مدار هم تا از نتیجه فلک و طور دور اوست تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم خالی مباد کاخ جلالش ز سروران و از ساقیان سروقد گلعذار هم ╰➤@naze_eshgh💌🕊
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۶۳🕯🦋 دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم چون سر آمد دولت شب‌های وصل بگذرد ایام هجران نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم ╰➤@naze_eshgh💌🕊