eitaa logo
مانیتورینگ فرهنگی شیراز
1.7هزار دنبال‌کننده
39.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
122 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب "فاطمه"🌱 بریده ای از کتاب: گاهی وقت‌ها توی خیالم با پدرم دعوا می‌کردم: "خوب شد؟ این همه گفتی "شهادت،شهادت"حال جواب بچه ی سه ساله‌ات را من باید بدهم؟" اما فوری پشیمان می‌شدم. چقدر سه ساله‌ها و یکساله‌ها و شیرخواره‌ها بودندکه پدرشان مثل پدر ما شهید شده بود؛ پس آنها چه؟ بالآخره همه ی آنها هم خدایی داشتند! خون ما هم که رنگین‌تر از آنها نبود، تازه الگوی ما شیعیان امام حسین(ع) است که ایشان هم طفل سه ساله‌شان بعد از شهادت، آن‌طور بیتاب پدر بود! این‌طور وقت‌ها بود که می‌فهمیدم امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) چه کشیده‌اند در برابر بهانه‌های رقیه‌ی سه ساله که پدرش را می‌خواست ... 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
معرفی کتاب "سینه‌های بی‌نشان"🌱 📖سینه‌های بی‌نشان؛ روایتی از شهدای فارس در 74 صفحه 🖊 نویسنده: کمیته تالیف و تدوین 📚نوبت چاپ: اول، 1402 بریده ای از کتاب: خلاصه یک مدتی می‌شد که بعد از دامادم بهترین مونسم دلشوره شده بود. فکر و خیال می زد به سرم. انگار کسی بهم می‌گفت باید علامت‌های بدنش را خوب نگاه کنم و به ذهن بسپارم. مخصوصا از وقتی خواب دیدم حسین شهید شده و من سه بار دستم را بلند کردم و گفتم: "یا ابوالفضل بچه‌ام رو از خودت می خوام"... 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
معرفی کتاب "روز هشتم"🌱 📖خاطرات شهدای استان فارس 🖊 نویسنده: فهیمه ناصری 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: روز هشتم بود.هیچ وقت یادم نمیره.اول صبح بودکه حاجی گفت: "بیا نگاه کن" دیدم لباس های بسیجی ش رو پوشیده و عروسم داره کیفش رو می بنده . نفهمیدم چه جوری رفتم پیشش. _مادر،به این زودی می خوای بری؟ دست کرد دور گردنم و گفت : "مادرجون،حنظله شب عروسی کرد،فرداش رفت جها.من الان هشت روزه اینجام." 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
معرفی کتاب "خانمیرزا"🌱 📖مجموعه داستان کوتاه،بر اساس زندگی و خاطرات سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 🖊 نویسنده: عبدالرضا قیصری 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: با دستش که یک باند خونین راگرفته بود،برای چشمانش سایه بان درست کرد و گفت: "آره،همون که می گفتن فرمانده ی گروهان امام رضا«ع» هست؟" گفتم«ها!خب؟!» مشغول ادامه ی کارش شدوگفت: «خون زیادی ازش رفته بود،ولی ماشالله هنوز سر پا بود.ترکش ها بیشتر خورده بود به شکم و پهلوش. یه زخم کوچیکم بالای ابروش...» یاد خوابم افتادم و بی اختیار گفتم: "یافاطمه زهرا(س)" 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
📚 ________________________________ 📗کتاب: "راهی برای رفتن" بیانات و کلیدواژه های فرمایشات مقام معظم رهبری در دیدار با دست اندرکاران برگزاری کنگره های شهدا ________________________________ ✒️گردآورنده و تألیف: خانم ساجده تقی زاده 📚ناشر: انتشارات آسمان سوم (وابسته به کنگره سرداران و پانزده هزار سهید استان فارس) 📑چاپ اول: پاییز ۱۴۰۳ 📜چکیده: در این کتاب ۳۳ نشست رهبر انقلاب با ستادهای برگزاری کنگره های مختلف از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۲ بررسی شده است و عمده تاکیدات و جهت گیری‌های معظم‌له با برجسته سازی کلید واژه های هر دیدار پیش روی مخاطبان قرار گرفته است... 📖تعداد صفحات: ۳۰۰صفحه @asemane3 ▫️▫️▫️ 🇮🇷ستادمردمی‌یادواره‌هاو‌محافل‌شهدا https://eitaa.com/yadvareha 🇮🇷سایت‌جامع یادواره‌ها Www.yadvareha.ir ▫️▫️▫️
معرفی کتاب "حاجی سرباز امام زمان"🌱 📖گزیده:روایت هایی از دانش آموز بسیجی شهید اسماعیل ابراهیمی 🖊 گردآوری و تحقیق:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: یک شب{شهید} سید عبدالرسول سجادیان می خواست روی دیواری در خیابون حسینی(خیابان آستانه) آیه "والسّابقُون السّابقونَ،اولئکَ المقرّبُون" را بنویسید. با یکی دیگر از بچه ها مشغول شدند.قرار شد من و حاجی هم مراقب باشیم،تا کسی مزاحمتی ایجاد نکند.با حاجی کنار یک سنگ تراشی که آنجا بود نشستیم. باهم حرف می زدیم که خوابمان برد.یک لحظه حاجی تکانم دادو گفت: «سید...سید...اسلحه نیست» 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "با آرزوی فرمانده"🌱 📖گزیده: روایت های از سردار شهید خادم صادق 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: سوالم را از ایشان پرسیدم و گفتم:«آرزوی شما چیه؟» با خنده گفت:«آرزوی من این است که این جنگ به نفع اسلام تمام شود،همه باهم خارج از جبهه ها تربیت و پرورش جوان ها را شروع کنیم!» دهانم از جوابش باز ماند،بعید می دانم آن روز ها در آن شرایط سخت جنگی فرمانده ای جز او چنین آرزویی داشت. این آرزویش هم تحقق پیدا کرد.بعداز جنگ تمام وقتش را صرف تربیت جوانانی کرد که یا از محیط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند،یا اینکه از جنگ چیزی نمی دانستند. بعد از جنگ سفارشش به ما این بود که این جوان هایی را که از جبهه به شهر باز گشته اند پرورش بدهیم و تربیت کنیم تا اخلاق و روحیات زمان جنگ همچنان در آن ها باقی بماند.همیشه هم تأکیدش ادامه دادن راه شهیدان و الگو قرار دادن شهدا در زندگی بود. همیشه تأکید می کرد مراقب جوان ها باشید. 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "تا آخرین نفس"🌱 📖گزیده: براساس زندگی سردار شهید مجید رشیدی کوچی 🖊 نویسنده:علی مرادی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: امروز جشن تولد یک سالگی مجید کوچولو بود.پسر من؛نوه ی تو...شاید تعجب کنی ولی... می خواهم دستم را بگذارم زیر سرش تا بخوابد... تا بخوابم. می خواهم همین طور که بزرگ می شود و بزرگ،من هم کوچک بشوم و کوچک. همین طور که قد می کشد و کنارش هستم...کوچک شوم و کنارم باشی! کنارم باشی به جای تمام این سالها که نبودی. که مریض شدم و نبودی؛که خرید کردم و نبودی؛دیپلم گرفتم و نبودی؛دانشگاه رفتم و نبودی؛عاشق شدم و نبودی؛غمگین شدم و نبودی.که گفتند همه چیز دارم و نبودی،نبودی،نبودی. 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "پسر مش سیف الله "🌱 📖گزیده: خاطرات رزمنده و روایتگر دفاع مقدس محمد امیری 🖊 نویسنده:محمد امیری 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: آمد کنارم نشست و ظرف غذا را مقابلم گذاشت و گفت: - آخه من چی بگم!مگه تو چند سالته که می خوای بری جبهه؟گول هیکل درشت و قد درازت رانخور،چشمت که به جبهه بیفته می فهمی اینجا جای بچه مچه نیس!بعدشم اگر میگی من مرد شدم و یه چی از مردونگی حالیمه بفرما! مگه بابات جبهه نیس؟خب تو مرد این خونه باش!تو یه دستی تو راه من بیار!چیه هی تا توک سیبیلاتون تنجه زد همتون می خواین برید جبهه؟پس من و پنج تا بچه تکلیفمون چیه؟! حالا اون به درک!چه طور طاقت بیارم بچه ام از جیگرم کنده بشه بره جلوی آتیش! این را گفت و بقیه کلمه هایش وسط گریه گم شد.هم به او حق می دادم و هم دلم تاب و توان ماندن نداشت. این کتک و آن حرف های مادرانه تا مدتی من را مجاب کرد که حرفی از جبهه نزنم اما جنگ مهمترین چیزی بود که دنیای ما را پر کرده بود و من هم نمی توانستم برای همیشه خودم را از این رویا جدا کنم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "من غدیری ام"🌱 📖گزیده: شهید حاج علی کسایی "مستند روایی" 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: با هم رفته بودیم گلزار شهدا؛ جایی که سعی می کرد هر هفته وقت بگذارد و سری به آنجا بزند. یاد رفقای شهیدش کرد و با صبر و حوصله به آن ها سر زد. بعد آمدیم همان جایی که حالا برایش قبر حفر کرده بودند. ایستاد و گفت:«محمود،به خدا من دیگه خسته شدم!» _از چی خسته شدی؟! _من دیگه طاقت زنده موندن ندارم. _چرا؟! _همه دوست هام رفتن .دویست نفر از کسایی که یا دوستم بودند یا شاگردم،توی همین گلزار شهدا دفن شدن.من از روی این ها خجالت می کشم که هنوز زنده ام. می ترسم جنگ تمام بشه و من شهید نشده باشم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "زخم های متبرک"🌱 📖گزیده: مجموعه شعر های جنگ 🖊 نویسنده:احدده بزرگی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: «زخم های متبرک» شعرهای سرخ شاعر نام آشنای جنگ،احد ده بزرگی است که به بهانه ی آن،بر آن شدیم تادر این مقال کوتاه از شعر جنگ و تبلور آن درایثارگری های حماسه آفرینان دوران آفتابی دفاع مقدس سخن بگوییم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "حاج مهدی"🌱 📖گزیده: بر اساس زندگی سردار شهید حاج مهدی زارع گردان امام حسین(ع)_لشکر 19 فجر 🖊 نویسنده:زنده یاد سیّد حمید سجّادی منش 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: حاج مهدی رفت،با همه ی صداقت و ایمان و عظمتش. او به آرزوی خود رسید و من تنها ماندم.اسیر این خاک،اسیر نامرادی هایش... اما او از من خواست زندگی کنم.هدفش را پی بگیرم؛به فرزندانش بگویم که شاگرد خوب مکتب پدر باشند. او را زنده بدانند و با یادونام او زندگی خود را گرم نگه دارند. و امروز اگر چه سال ها از شهادت آن عزیز گذشته است اما هنوز یاد شیرینش در تمام وجودم می دود و در خاطرم هر غروب،پرنده ای تا دوردست ناشناخته ی افق پر می کشد. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "مردن گریه نداره"🌱 📖گزیده: طنز دفاع مقدس 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: از صبح که مهیا می شویم تا نیمه شب به دشمن حمله کنیم.رضا عین بقیه رزمنده ها منقلب می شود،نه لب به آب می زند و نه غذا! فقط مناجات و العفو العفو و می نالد!نزدیک حمله گوشه ی سنگری گیرش می آورم،شانه هایش تکان می خورد و آرام آرام گریه می کند. با خودم می گویم:«داره نور بالا می زنه؟نکنه شهید بشه!» می روم جفتش و دست روی شانه هایش می گذارم. با انگشت اشک چشم هایش را پاک می کند و برمی گردد سمت من و لبخند می زند. می گویم:«قربون مردن گریه نداره!اگه به خودم گفته بودی تا الآن صدبار کارت رو راس و ریس کرده بودم.چیزی که تو جبهه فراوونه شهادته!» دستش را می گیرم و بلندش می کنم: «پاشو بریم یه نون و آبی بخور تا لااقل جون شهید شدن داشته باشی!» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس