چیزی از فرقِ سرش به سرعت پایین آمد. از چشمهایش بیرون زد. گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت. این شکلِ طبیعیِ چیزی بود، که بعدها فهمید غصه است.
📖 #ترلان
✍🏻 #فریبا_وفی
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
سیه پاییز آدم ریز و برمان پیر
از دیرباز پاییز را با پسوند برگ ریز می شناختیم، پاییز را پادشاه فصل ها می نامیدند و عروس فصل ها.
پاییز بود و رنگین کمانی از رنگ های روح نواز، پاییز بود و خنیاگری خنیاگران سرمست و رامشگری رامشگران مخمور، پاییز بود و خرامش دونفره عشاق در کوچه باغ های پاییز زده و غزل خوانی عشاق دلباخته با خش خش آهنگین برگ های به سرخی گراییده.
پاییز این فصل هزار رنگ هزار چهره، پاییز که هرچه همه فصل های خدا داشتند او به یک جا داشت.
یک پاییز بود و یک جهان غزل، یک پاییز بود و یک دنیا خاطره، پاییز بود و بی چتر زیر باران شدن ها، پاییز بود و قاب های جادویی و خیال انگیزش، پاییز بود و خاطرات ماندگار...
پاییز بود و پاییز بود و پاییز...
پاییز بود و من بودم و تو، پاییز بود و ما بودیم و ما...
ولی در پس این همه شکوه و زیبایی، پاییزی هم بود و پیرمرد مهربانی و دخترکی که حیات اش بسته به آن تک برگ بود، آن "آخرین برگ"*، پاییز را به شکلی دیگر هم روایت کرده بودند، روایتی از پاییز هم در لابلای اوراق کتاب های دوران کودکی مان بود بسیار متفاوت از آنچه درباره اش می گفتند و می نوشتند، بسیار دهشتناک و در آن واحد بسیار پند آموز و امیدبخش، حکایت پاییزی به غایت آدم ریز، پاییزی که با هر برگ ریزش آدمی بر خاک می شد، پاییزی سیاه، پاییزی نه مثل همه پاییزها، قصه پاییز و آن دخترک بیمار ، قصه پاییز و همه گیری ذات الریه و دخترکی که آخرین نفس هایش به سختی بر می آمد و برمان پیری که پس از عمری نقاشی کردن در پی خلق شاهکار هنری اش بود، یا للعجب، چه شباهت عجیبی و چه تقارن دهشتناکی...
باز پاییز است و برگ ریزان، باز پاییز است و سیاهی، باز پاییز است و یک بیماری همه گیر، باز پاییز است و چیزی درست مثل همان ذات الریه و شاید شدیدتر و مرگبارتر و باز پاییز است و فوج فوج انسان هایی که می میرند و تو انگار که زندگی تک تک ما را به آخرین برگ ها گره زده اند که با هر ریزش برگی دخترکی و دخترکانی جان می سپرند.
آه پس کجاست این برمان پیر ؟
کجاست او تا که آخرین برگ را برای مان نقاشی کند و نجات مان بخشد؟
کجاست تا که در هجمه بوران مرگ، خود جان بر سر نجات نسل انسان گذارد و حیات را در تک تک سلول های این شهر جاری سازد؟ کجاست برمان پیر که اسطوره شهرم باشد و قهرمان رویاهایم در این روزهای تیره و تار؟ در این سیه پاییز آدم ریز...
آه ! برمان کجایی که امروز پیش و بیش از همیشه به تو محتاج ایم!
یقین دارم که او هست، او آنقدر مهربان است که هیچ گاه تنهای مان نمی گذارد، درست مثل خدا!
یقین دارن که او در جایی در همین نزدیکی به خلق شاهکارش مشغول است و چه کوریم ما که برمان و برمان های پیر و جوان شهر پاییزپاش مان را نمی بینیم که اینچنین در توفان نیستی با ایثار جان شیرین خود آخرین شاهکار علمی و هنری خویش را در شب ظلمانی کرونایی با آخرین رمق های شان خلق می کنند و به جانسی ها امید زندگی می بخشند!!!
برمان های پیری که نه در عالم خیال بلکه در دنیای حقیقی از جان خویش می گذرند تا انسان و انسان هایی را از مرگ نجات داده و از پاییز سیاه کرونایی تا بهار دل انگیز زندگانی رهسپار سازند.
پزشکان، پرستاران و یکایک کادر درمان را می گویم که خسته، تکیده و تنها از آخرین رمق های شان در تن رنجور بیماران می دمند تا نور زندگانی را بر تاریک خانه های جای جای این شهر بتابانند، برمان های پیر و جوانی که جان شان را بر سر دست گذاشته و ثانیه به ثانیه اش را فروتنانه به ما پیشکش می کنند، خود می سوزند تا کاشانه ای را روشن سازند، برمان های اساطیری این قوم که خواب را بر خویش حرام ساخته تا چشمی و چشمانی فارغ از درد و رنج بیماری لختی بیاسایند، مهربان برمان هایی که یتیمی را به فرزندان خویش ارزانی می دارند تا نوباوه ای از این دیار طعم یتیمی را نچشد، برمان هایی از نسل بو علی ها و رازی ها که خود یکایک از میان مان می روند تا ملتی بمانند و زندگی کنند!!!
و وا اسفا که ما چه جاهلانه و خودخواهانه بر این شاهکار بی بدیل رنگ مرگ می پاشیم و چه اندوهبار که هرچه ما با او نامهربان تر، او با ما مهربان تر ولی از همیشه خسته تر و به شدت فرسوده تر... دیگر او را نایی نیست، برمان پیر هم نفس اش به شماره افتاد، کرونا آخرین رمق اش را گرفت، نقاش مهربان آخرین برگ را کشید و از برمان کوچید و شاهکاری از خود برای مان به یادگار گذاشت به بهای حیات...
خدایا این آخرین برگ از این فصل خزان زده کی می افتد؟ این آخرین روزنه امیدمان کی خواهد افتاد؟ و نکناد که این آخرین برگ هم بیفتد ورنه همه مان از پای خواهیم افتاد...
از یاد نبریم که برمان پیر آخرین برگ را در شبی طوفانی بر دیوار شکسته این شهر نقاشی کرده است و چه بسا که با بارانی شسته شده و از میان برود، پس بر ماست که این آخرین برگ را چون جان شیرین پاس داریم، چرا که جان های بی شماری به این آخرین برگ بسته است،
باید که مواظبت اش کنیم و مراقبت، چرا که یادگار برمان هایی است که دیگر در بین ما نیستند...
آخرین برگ باید بماند، اینک نوبت ماست...
اما چگونه؟ خدایا چگونه این آخرین برگ به جای مانده از پس پاییز غارتگر را پاسبانی کنیم؟ تو خود یاری مان ده و توان مان بخش در پاسداشت این شاهکار برمانی فصل خزان.
آه یافتم، خدایا شکرت، الهی سپاس، برمان پیر در واپسین نفس های از رمق افتاده اش به سختی کلماتی را بر زبان آورده بود" به عزیزانم بگویید ماسک بزنند تا این آخرین برگ از یورش باد و باران در امان ماناد"
آری برادر و خواهرم چنانکه برمان مهربان پندمان داد تنها راه حفظ این شاهکار و تنها راه نجات جان خود و عزیزان مان استفاده از ماسک است، همان چیزی که در تمامی دنیا فریاد می زنندش.
پس ای هم شهری، ای هم استانی و ای هم وطن تو را به جان برمان های از خود گذشته این دیار سوگند که ماسک را فراموش نکنید، سخت است ولی قطعا نه به سختی جان کندن و جان دادن که اگر چنین کنید این پاییز سیاه هم خواهد رفت و بهار دلکش عاشقی از راه خواهد رسید.
بیایید تا با حفظ فاصله فیزیکی و استفاده از ماسک قدردان و سپاسگزار کادر درمان باشیم.
✅دکتر امیرولی عضدزاده
🔷آخرین برگ داستانی از آ. هنری
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر این فیلم خجالتآور است، ظریف جلیلی را تحقیر میکند، میگوید من پاسخ او را نمیدهم فقط به نعمتی (قهرمان چشمک) جواب میدهم، چه نمایش کودکانه و شرمآوری! فقط به آدم خودشان برای خراب کردن جلسه جواب میدهد، چه جوابی؟ کل تحریمها را برمیدارند، همانی که آقا فرمودند، کل تحریمها!
✍ دانشطلب
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #عصبانیت_شدید_رهبری
از دولت سازشکار و #غربزده_روحانی
✅بخشی کمتر دیده شده از فریاد های چند سال پیش رهبر معظم انقلاب بر سر دولت روحانی را ببینید☝️
چشمتون به دست دشمن نباشه که کی این تحریم ها رو برمی دارن به درک ببینید خودتون چکار می تونید بکنید
پ؛ن؛حالا بعد ۷ سال با اون همه دل بستن به غرب گند زدن به اقتصاد ...هنوز منتظر هستن که بایدن بیاد حکومت در دست بگیرد تا ببینیم چی میشه!!!اونم در حالی که تحریم ها در زمان خود بایدن و اوباما علیه ایران رخ داد!
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در سالروز فتنه بنزینی یادی کنیم از برانداز با حیایی که مُرد، ولی چون لباسش اومده بود بالا و ایشونم ماخوذ به حیا بود، زنده شد لباسش رو مرتب کرد و دوباره مُرد🤦♂️😂
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
سخنرانی در مورد تعطیلی جماعت 011_sd.m4a
6.55M
صحبت کوتاه حجت الاسلام حسینی پورامام جمعه موقت اردکان در مورد تعطیلی نمازهای جماعت!!❗️
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
4_5870661806149601745.mp3
4.42M
#مطالبه_گری
#داروی_شاد
درخواست خاضعانه حضرت آیت الله صمدی آملی را دست به دست وگروه به گروه وکانال به کانال به گوش حضرت آقاجانمون امام خامنه ای (حفظه الله) برسانید....
داروی ضدویروس که دکترشادمان که هم طبیب کلاسیک هست وهم طب سنتی رامسلط هست وحدود300ماه روی این داروی ضدویروس کارکرده وبااستفاده ازآن مبتلایان بیماری کروناحتی شیمیایی ها خوب شده اند...
ازحضرت آقا درخواست داریم که آقای پروفسورشادمان وامثال ایشان را به دکترنمکی معرفی کرده وازاعضای تصمیم گیرنده درستاد کرونا ومجوزات دارویی قراردهند.
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
بسم الله الرحمن الرحیم
سَوَاءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ
برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند؛ و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت میکنند، یا در روشنایی روز.
سوره رعد آیه ۱۰
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
همیشه چشمانت
دو چشمهاند در خوابهایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار میشود
میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نمنم گیاه و سبزینه
عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درونم طلوع میکنی و میبینمت
آن هنگام هم که میروی نمیبینمت
سایهی تنم میشوی و ابر خیالم
پا به پایم راه میافتی و
همراهم میشوی
شیرکو_بیکس
#سلام
#طلوع_صبحتون_باعشق
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
نه فقیر میتواند زندگی ثروتمندان را درک کند و نه ثروتمند میتواند زندگی فقیران را احساس کند..فقر دروازه عقل را با گذر زمان میبندد و ثروت دروازه قلب را...
📚قانونهای نانوشته
#شهرام_شریف_پیران
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷