eitaa logo
ندای اردکان
2.7هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
15.1هزار ویدیو
146 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
تـنِ تـو آهـنگی است و تـن من کلمه‌ای است که در آن می‌نـشیند تا نـغمه‌ای در وجود آیـد: سروده‌ای که تداوم را می‌تـپد. در نگاهت همه‌ی مهـربـانی‌هاست: قـاصدی که زنـدگی را خبر می‌دهد. و در سکـوتـت همه‌ی صداها: فـریـادی که بـودن را تـجربـه می‌کـند..🌻 @neday_ardakan🔷
طوفـان‌ها در رقـص عظیـم تـو به شکوهمنـدی نی لبکی می‌نوازنـد و ترانه ی رگــ‌ـ هایت ! آفتـاب همیشه را طالـع می‌کند ... بگـذار چنان از خواب برآیـم که کوچه های شهـــر ! حضــور مرا دریابنـد ... @neday_ardakan🔷
و شب اعترافی ست طولانی... 🌻 @neday_ardakan🔷
تو طلوع می کنی..‌ من گرمایت را از دور می چشم وشهر من بیدار می شود... @neday_ardakan🔷
و آن دم که چشمانش، در آن خاموش، بر چشمان من لغزید در قعر تردید این‌چنین با خویشتن گفتم: آیا نگاه‌اش پاسخ پرآفتاب خواهش تاریک قلب یأس‌بارم نیست؟ آیا نگاه او همان موسیقی گرمی که من احساس آن را در هزاران خواهش پردرد دارم، نیست؟ @neday_ardakan🔷
بالاخره خواهد آمد آن شب‌هایي که تا صبح در کنارِ تو بیدار بمانم؛ سرت را روي سینھ ‌ام بگذارم و بھ تو بگویم که در کنارت چقدر خوشبخت هستم! ♥️ @neday_ardakan🔷
به آن چشم‌های درشتِ جان‌داری که همیشه، تا زنده‌ام، الهام‌بخش شعر و زندگی من خواهند بود، بگو که من آن‌ها را شاد و جرقه‌افکن می‌خواسته‌ام؛ به آن‌ها بگو که چه‌قدر دوست‌شان دارم؛ بگو که آن‌ها آفتاب‌اند و من آفتابگردان و هنگامی که از من غایب‌اند، چه‌طور سرگشته و بی‌چاره و پریشان می‌شوم. ✍🏼 📕 مثل خون در رگ‌های من @neday_ardakan🔷
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم وگرنه می شکنیم بال های دوستی مان را مترجم: @neday_ardakan🔷
گاه آرزو مي كنم زورقي باشم براي تو تا بدان جا برمت كه مي‌خواهي. زورقي توانا به تحمل باري كه بر دوش داري، زورقي كه هيچگاه واژگون نشود به هر اندازه كه نا آرام باشي يا متلاطم باشد دريايي كه در آن مي‌راني. ترجمه: @neday_ardakan🔷
آیدا جانم! تا به امروز همه‌چیز را آزموده‌ای. می‌دانی که تا چه حد به روی من مسلّطی. تبسمت برای آنکه همهٔ شادی‌های دنیا را در قلب من سرشار کند کافی است؛ همچنان که قهرت کافی است تا تلخی تمامی بدبختی‌ها را به من بچشاند. دیگر تجربه کافی است؛ شمشیر تو، از هر دو لبش بر وجود من کارگر است، اکنون هنگام آن است که این قدرت و تسلّط را در راه خوبش به‌کار بزنی: در راه زندگی. ✍🏽 📕 مثل خون در رگ‌های من @neday_ardakan🔷
آیدای یگانهٔ من! حالا دیگر چنان از احساس‌های متضاد و گوناگون سرشارم که اگر بپرسی هر صبح را چه گونه به شب می‌رسانم بی‌گفت‌وگو در جوابت درمی‌مانم: هیجان عظیم به دست آوردن تو، قلب مرا از شادی انباشته است... اما، تصور این که هنوز تا مدتی دیگر می‌باید از تو دور بمانم، قلبم را از حرکت بازمی‌دارد. چشمانت به من نوید و امید می‌دهند، اما سکوت تو مرا از یأسی کُشنده لبریز می‌کند... آه، چه قدر احتیاج دارم که زبانت نیز از چشم‌هایت یاد بگیرد؛ که زبانت نیز چون چشم‌هایت مهربان و نوازش‌دهنده شود، که زبانت نیز مانند نگاهت به من بگوید که آیدا، احمد تنهای دل‌تنگش را چه قدر دوست می‌دارد! ــ افسوس که زبان و لبان تو به قدر چشم‌هایت مرا دوست نمی‌دارند. | @neday_ardakan🔷
‌‌ گاهی به من فکر کن من حتّی به گاهی بودن در فکرت هم راضیم ••• 💌 @neday_ardakan🔷
‌ این است عطر خاکستری هوا که از نزدیکی صبح سخن می‌گوید زمین آبستن ِروزی دیگر است این است زمزمهٔ سپیده این است آفتاب که بر می‌آید تک تک ، ستاره‌ها آب می‌شوند و شب بریده بریده به سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود و در پس ِهر چیز پناهی می‌جوید و نسیم خنک بامدادی چونان نوازشی ست ... ❤️ @neday_ardakan🔷
‌ این است عطر خاکستری هوا که از نزدیکی صبح سخن می‌گوید زمین آبستن ِروزی دیگر است این است زمزمهٔ سپیده این است آفتاب که بر می‌آید تک تک ، ستاره‌ها آب می‌شوند و شب بریده بریده به سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود و در پس ِهر چیز پناهی می‌جوید و نسیم خنک بامدادی چونان نوازشی ست ... ❤️ @neday_ardakan🔷
نوبرگ‌های خورشید بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست فانوس‌های شوخِ ستاره آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب من بازگشتم از راه جان‌ام همه امید قلب‌ام همه تپش... ❤️ @neday_ardakan🔷