eitaa logo
ندای اردکان
2.7هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
15.1هزار ویدیو
146 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای اردکان
داستان سیاوش _ اثرماندگار حکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری(بخش اول) #ندای_اردکان @ne
قراردارم تا داستانِ پر‌آبِ‌چشمِی را آغاز کنم -داستانِ سیاوش که مایه‌های اساطیریِ بسیاری هم در خود دارد. شاعر در خطبه‌ی آغازِ داستان در دو سه بیت از بی‌خردی می‌گوید که سببِ رسواییِ انسان خواهد شد و منظورِ خاصِ او، کاوس است که در طیِ داستان با بی‌خردیِ خود چه مصیبتی به بار خواهد آورد. همچنین در این مقدمه فردوسی برای نخستین بار به سنِ خود هم اشاره می‌کند، پنجاه‌وهشت‌سالگی، و دریغش را می‌بینیم از گذشتِ زمان و نگرانی‌اش از تمام شدن یا نشدنِ شاهنامه، و باز توصیه به نیکی. ٭٭٭٭٭ -کنون ای سخن‌گویِ بیدارمغز / یکی داستانی بیارای نغز: حالا ای شاعرِ خردمند، داستانی خوش بسرا. -سخن چون برابر شود با خرد، / روانِ سراینده رامش بَرَد: سخن چون از روی خرد گفته شود، روانِ سراینده‌ی آن پس از مرگ هم شاد می‌گردد چون خواننده با لذت بردن از متن، بر روانِ شاعر درود خواهد فرستاد. این بیت علاوه بر سخن‌سراییِ خودِ فردوسی می‌تواند به‌معنیِ عامِ "سخن و رفتارِ خردمندانه داشتن" اشاره داشته باشد که شاعر با بیتِ بعد هم با آن، طعنه به کاوس می‌زند که: -کسی را که اندیشه ناخوش بود، / بدان ناخوشی رای او گَش بود...: کسی (چون کاوس) که اندیشه‌ای بد و بی‌خردانه داشته باشد، همه‌ی تصمیم‌هایش از روی خودپسندی‌‌ست و بدین‌گونه خود را انگشت‌نما و مضحکه خواهد کرد. اما کیست که عیبِ خود را ببیند؟ همه خود را پاک و بی‌نقص می‌دانند. -دیده: چشم، این‌جا کنایه است از روشنی -آب در جوی چون دیده شدن: کنایه از رونقِ بازار، سرفرازی و سربلندی -اگر داد باید که آید به جای، / بیارای و زان پس به دانا نمای // چو دانا پسندد، پسندیده شد / به جوی تودر، آب چون دیده شد: اگر قرار است عادلانه رفتار کنی، خود را برای عادلانه رفتار کردن آماده کن و بعد واکنشِ دانایان را به این رفتارت ببین؛ اگر آن‌ها آن رفتارِ تو را پسندیدند، پس کارِ تو پسندیده است و تو سربلندی. این دو بیت می‌تواند در ستایشِ خودِ سخن‌وری و شاعری نیز باشد: اگر حقِ انصاف را درموردِ شعرِ خود می‌خواهی بدهی، بسرا و برای داوری آن را به داورانِ کاردان عرضه کن؛ اگر آن‌ها آن را ارزشمند و پرمایه دیدند، آن وقت می‌توانی آن شعر را ارزشمند بدانی و خودت را سربلند. (و البته که هیچ شاعری این‌قدر فروتن نبوده؛ همه بی‌استثنا شعرِ خود را شکر دانسته‌اند، و فردوسی هم!) -سراینده‌مرد: اشاره به خودِ شاعر، یا نویسنده‌ی مرجعِ فردوسی -کهن گشته این داستان‌ها ز بُن / همی نو شود روزگارِ کهن: این داستان‌ها پاک کهنه شده اما با این سرودن، من آن روزگارِ کهن را پیشِ چشمِ شما از نو زنده می‌کنم. (پس ببینید که چه می‌کنم!) -میوه‌دار: ترکیبِ میوه و دار که یعنی دارنده یا درخت؛ (درختِ) دارنده‌ی میوه، یا درختِ میوه -اگر زندگانی بود دیریاز، / بر این دینِ خرم بمانم دراز، // یکی میوه‌داری بماند ز من / که باردهمی بارِ او بر چمن: اگر عمرم طولانی باشد و بر همین راه‌وروشِ نیکوی زندگی (یا راه‌روروشِ نیکوی شاهنامه‌سرایی) باقی بمانم، درختِ پرمیوه‌ای از من باقی خواهد ماند که میوه‌اش (شاهنامه) باغ و چمن را پر خواهد کرد. -پیمودن: پر شدن، به سر آمدن -همی آز کمتر نگردد به سال / همی روز جوید ز تقویم و فال: حتی با رسیدن به پیری هم فزون‌خواهیِ انسان کمتر نمی‌شود و او پیِ آن است که روزی به روزهای زندگی‌اش اضافه کند و بختش فزون‌تر شود. -پیشرو: پیش‌تر‌رفته، پیشین -سخن‌گوی: شاعر، گوینده، حکیم -چو رفتی، سروکار با ایزدست / اگر نیک باشدت جای، ار بد است: با رفتن از این جهان، حسابت به دستِ خداست و اوست که جای تو را در بهشت تعیین می‌کند یا دوزخ. -درشتی: کلامِ خشن، ناسزا @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
آغازداستان سیاوش_اثرماندگارحیکم ابوالقاسم فردسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری(بخش دوم) #ندای_اردکان @ne
داستانِ سیاوش از آن‌جا آغاز می‌گردد که چند پهلوانِ ایران ازجمله طوس و گیو همراهِ سپاهی کوچک برای شکار و خوشگذرانی به نزدیکیِ مرزِ توران می‌روند. در آن‌جا زیبارویی را می‌بینند که می‌گوید خویشاوندِ کرسیوز (برادرِ افراسیاب) است و به‌دلیلِ تندخوییِ دیشبِ پدرِ مَستش از خانه فرار کرده، در راه اسبش وامانده، راهزنان جواهراتِ او را دزدیده‌اند و او در این بیشه پناه گرفته تا مستی از سرِ پدر بپرد و دنبالِ او بفرستد. طوس و گیو هر یک او را ازآنِ خود می‌خوانند و بین‌شان حرف بالا می‌گیرد. کسی می‌گوید او را پیشِ کاوس ببرید و حکم حکمِ او باشد. اما کاوس خود شیفته‌ی زیبارو می‌شود و او را به حرمسرای خود می‌فرستد! و این زن مادرِ سیاوش می‌گردد. اما پیش‌تر که برویم بیش‌تر حس می‌کنیم که مادرِ سیاوش باید همان سودابه باشد که عاشقِ فرزندِ خود شده. این روایتِ عشقِ مادر به فرزند را بعدتر، البته که بسیار پیش از زمانه‌ی فردوسی، روا ندیده و تغییر داده‌اند و مادری جدید به این‌شکل که دیدیم برای سیاوش ساخته‌اند که حتی نامی هم ندارد و بعدتر هم در طولِ داستانِ سیاوش و اتفاقاتِ بسیارش دیگر اثری از او نیست؛ برخی کاتبان برای توجیهِ نبودنِ این مادر در ادامه‌ی داستانِ قدیمی، او را پس از زادنِ سیاوش، یا بعدتر، کُشته‌اند. ٭٭٭٭٭ -در: دربار -نخچیر: شکار -فراوان گرفتند و انداختند / علف‌ها چهل‌روزه برساختند: شکارهای بسیاری گرفتند و کشتند و به‌اندازه‌ی چهل روز خوردوخوراک آماده کردند. علف کنایه از خوراک است. -ترک: ترکان، تورانیان -زمینش ز خرگاه تاریک بود: زمینِ آن‌جا از انبوهِ (سیاه‌)چادرهای تورانیان تاریک بود. تورانیان زندگیِ چادرنشینی داشته‌اند و فردوسی گه‌گاه به این اشاره می‌کند. -پرستنده: غلام -دیدار: رخسار -ز خوبی بر اوبر بهانه نبود: در خوبیِ او کمترین نقصی نبود. -تو را سوی این بیشه که نمود راه؟: چه کسی راهِ این بیشه را به تو نشان داده؟ -گذاشتن: رها کردن -دشتِ سور: شاید اسمِ دشتی‌ست، اگر نه و به‌احتمالِ بیشتر، یعنی دشتی که در آن جشن برپا بوده و پدرِ زیبارو از آن‌جا برمی‌گشته. -جوشان: خشمگین -آبگون: آبداده، تیز، درخشان -سربه‌سر: سراسر، کاملاً -سروبُن: درختِ سرو؛ کنایه از زیبارویی که طوس و گیو در بیشه پیدا کرده‌اند. -یاد کردن: بیان کردن، شرح دادن -پروز: حاشیه‌ی زینتیِ جامه، و در این‌جا مجازاً یعنی اصل‌ونسب -باره: اسب -رهنمون: راهنما -ماندن: برجای ماندن -سستی: ناتوانی -بالا: بلندی، تپه -بدان روی بالا: آن‌سوی تپه، یا بالای تپه/بلندی -ستاندن: گرفتن -نیام: غلافِ شمشیر -دمان: درجا -تازنان: تازان، به‌سرعت -دل بر کسی گرم شدن: مِهر کسی را به دل گرفتن -تیز: تند -نه با من برابر بُدی بی سپاه؟: (گیو به طوس که ادعای مالکیتِ کنیز را کرده چون اول او بوده که کنیز را دیده و سوی او شتافته) می‌گوید: تو که همین‌جا کنارِ من بودی بی سپاه! -همان: همچنین، دوباره -ستیهیدن: ستیزه کردن -خود: هرگز، اصلاً -گرمگوی: خوش‌سخن -پرخاشجوی: ستیزه‌جو، اهلِ دعوا -داوری: بحث‌وجدل -بر آن کو نهد، هر دو فرمان برید: هر چه او (شاهِ ایران) حکم کرد هر دو اطاعت کنید. -گشتن: سرپیچیدن -لب به دندان گزیدن: گاز گرفتنِ لب به‌نشانِ تحسین و شگفتی -کوتاه شد بر شما رنجِ راه: (کاوس به طوس و گیو می‌گوید:) رنجِ راهی که برای حلِ این مسٲله (مالکیتِ دختر) طی کردید دیگر تمام شد و اختلافِ شما حل شد! (حالا به شما می‌گویم که چه باید کرد!) -بر این داستان بگذرانیم روز / که خورشید گیرند گُردان به یوز: امروز را با این قصه خوش می‌گذرانیم که چگونه پهلوانانِ ما با یوز٘ خورشیدی (کنایه از زیبارو) شکار کرده‌اند! یا: امروز را با قصه‌های پهلوانان‌مان از هنرِ شکار بگذرانیم که حتی خورشید را هم با یوز از آسمان به زیر می‌کشند. (پس موضوعِ دختر را فراموش کنید!) -گوزن است، اگر آهوی دلبر است / شکاری چنین ازدرِ مهتر است: اگر این شکار، گوزن است یا آهویی دل‌ربا، شایسته‌ی بزرگترِ شما (من) است! -خاتون: کلمه‌ای ترکی به‌معنی بانوی بزرگ‌زاده، بانویِ‌بانوان. این‌جا کنایه از ترک‌زادگی‌ست و این که زیبارو از سوی مادر خود را ترک و تورانی می‌داند. -بدان مرز خرگاهِ او مرکز است: (دختر می‌گوید:) در آن ناحیه، سراپرده‌ی او (نیای من، کرسیوز) مرکزِ فرماندهی‌ست. -به مشکوی زرین من بایدت؟ / سرِ ماه‌رویان کنم شایدت؟: آیا فکر نمی‌کنی باید در حرمسرای زرین من باشی؟ شایسته است که سوگلیِ من باشی. -دیدن: شایسته دیدن -گاه: تخت -دگر، ایزدی هر چه بایست بود / یکی سرخ‌یاقوت بُد نابسود: اما او خود همه‌ی آرایش‌ها و حسن‌ها را خداداد داشت و سرخ‌یاقوتی بود دست‌نخورده (باکره). @neday_ardaka
ندای اردکان
سیاوش اثرماندگارحکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری(بخش سوم) #ندای_اردکان @neday_ardaka
-بسی برنیامد بر این روزگار، / که رنگ اندرآمد به خرّم‌بهار: چندی نگذشت که رنگِ آن بهارِ خرم (زیبارو) زرد شد؛ کنایه از آبستنی -بر خوردی از ماهِ فرخنده‌پی: این ماهِ خوش‌قدم میوه‌ای برای تو به‌بار آورد. -تخت بر ابر کشیدن: کنایه از خوشیِ بسیار -جدا گشتن: به دنیا آمدن -بتِ آزری: بتی ساخته‌ی آزر، پدرِ ابراهیم، که به بت‌تراشی شهرت داشت. -جهان گشت از آن خُرد پر گفت‌وگوی / کزان گونه نشنید کس روی و موی: همه جا حرفِ سیاوش بود که در زیباییِ رو و مو نظیر نداشت. -جهاندار نامش سیاوخش کرد / بر او چرخِ گردنده را بخش کرد...: کاوس نامِ پسر را سیاوش نهاد و طالعِ او را دید، چون خودش به حسابِ ستارگان (اختربینی) آگاه بود. و چون بختِ سیاوش را بد دید ناراحت شد. دید که دنیا با او ناسازگار خواهد بود و او در این دنیا به‌هرترتیب آزرده خواهد شد. از این تقدیرِ بد به خدا پناه برد. -بدو گفت کین کودکِ شیرفش / مرا پرورانید باید به کش: (رستم به کاوس گفت:) منم که باید این کودکِ مانندِ شیر را در کنار بپرورانم. پروراندنِ این کودک در کنار، کارِ من است. -چو دارندگانِ تو را مایه نیست / مر او را به گیتی چو من دایه نیست: چون پرستارانِ دربارِ تو صلاحیت ندارند، دایه‌ای بهتر از من برای این کودک در دنیا نیست. -مهتر: بزرگ؛ کنایه از کاوس -گران: سنگین -به رستم سپردش دل و دیده را: کاوس دل‌و و دیده‌ی خود (سیاوش) را به رستم سپرد. -چه و چون و چند: راه‌ورسمِ زندگی، یا دانش‌های نظری -بسی رنج برداشت، و آمد به بر: (رستم در راهِ پرورشِ سیاوش، یا سیاوش در راهِ آموختن) رنجِ بسیار متحمل شد و این رنج نتیجه داد. -مهان: بزرگان -بلند: بلندقامت، یا بزرگوار -آمد به دیدارِ شاهم نیاز: (سیاوش به رستم می‌گوید که) دلتنگِ دیدنِ شاه (کاوس) شده‌ام. -تن سوختن: رنج بردن -کارِ او را بساخت: مقدماتِ کارِ برگشتنِ او (سیاوش) را فراهم کرد. -پرستنده: خدمتکار -گستردنی: فرش -آوردنی: هر چیزِ قابلِ آوردن (به‌عنوانِ هدیه و توشه‌ی راه) -از این هر چه در گنجِ رستم نبود، / ز گیتی فرستاد و آورد زود: جز این‌ هدایا، اگر چیزِ دیگری هم برای هدیه به سیاوش بود که در خزانه‌ی رستم وجود نداشت، کسانی را فرستاد و آن‌ را تهیه کردند. -گسی کردن: فرستادن -بدان: به‌آن‌خاطر -دژم: اندوهگین -جهانی بدآیین بیاراستند: همه‌ی جهان را به‌آیین، طبقِ رسم‌ورسومات، آراستند. یا: همه‌ی مردم٘ خود و کوی‌وبرزن را طبقِ رسم‌ورسوم آراستند. -همی زرّ و عنبر برآمیختند / ز گنبد به سربر همی‌ریختند: طلا (و چیزهای قیمتی را برای خوشبو شدن) با عنبر و دیگر خوشبوکننده‌ها آمیختند و از طاق‌ِنصرت‌هایی که زده بودند بر سرِ مردم می‌ریختند. -خواسته: مال -پی: پا -درم: درهم، سکه‌ی نقره -براندوده: آغشته @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
داستان سیاوش _اثرحکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری_#گفتاراندرعشق آوردن سودابه برسیاووش
-فرّهی: شُکوه -بر: پیش -که با نودرختی ببار آمدند: زیرا که با درختی جوان و به‌بارنشسته (سیاوش) آمده بودند. -مجمر: آتش‌دان -دست به کش کردن: دست به زیرِبغل ایستادن به‌نشانِ احترام. تصویری که این‌جا می‌بینیم از سیصد خدمتکار که با آتش‌دان، به‌احترام ایستاده‌اند و سیاوش آزاده در میان، تصویری مینیاتوری‌ست از آتشِ بزرگی که بعدتر برای سیاوش برمی‌افروزند و سیاوش از آن تنگدل نیست. -رخشنده: درخشان -نخست آفرین کرد و بردش نماز / زمانی همی‌گفت با خاک٘ راز: سیاوش با دیدنِ پدر او را ستایش کرد و به‌احترام به خاک افتاد و مدتی در همان وضعیت ماند. آیینِ شرفیابی به پیشگاهِ شاه چنین بوده که شاه پسِ پرده‌ای بوده و با افتادنِ پرده فرد دربرابرِ او به خاک می‌افتاده تا شاه اجازه‌ی برخاستن از خاک یا هر عمل و اقدامِ لازم دیگری را بدهد. -پرسیدن: احوالپرسی کردن -نواختن: موردِ نوازش و لطف قرار دادن -چنان از شگفتی بدودر بماند. / بسی آفرینِ بزرگان بخواند: (کاوس) همچنین مدت‌زمانی هم در روی سیاوش خیره و شگفت‌زده مانده بود. سپس دعاهای بزرگان را درحقِ او کرد. -بودنی: تقدیر، وقایعِ مقّدرِ آینده، که کشته شدنِ سیاوش و تولّدِ کیخسرو است. -پر: سایه‌ی حمایت -بدان اندکی سال و چندان خِرد / که گفتی روانش خرد پرورد: با آن سنّ کم چندان پُرخرد بود که گویی کارِ جانِ او پیوسته خِرد پرورش دادن است. -هوش: جان، مرگ -نیایِش ز فرزند گیرم نخست: (کاوس به پیشگاهِ خدا می‌گوید:) پیش از هر چیز به‌خاطرِ فرزندم تو را می‌ستایم. -نثار: هدیه، پیشکش -فر: فروغِ ایزدیِ شاهان، و نیز شکوه‌وجلال و بزرگی، و جلوه و شادابی -فروماندن: حیران ماندن -رامشگر: خنیاگر؛ نوازنده و خواننده -سور: جشن -پلنگ: پوستِ پلنگ -بدره: کیسه -بیش‌وکم: کنایه از همه‌چیز، هر چیزِ موجود -جز افسر؛ که هنگامِ افسر نبود / بدان کودکی تاج درخَور نبود: (کاوس همه چیز به سیاوش داد) جز تاج زیرا که وقتِ تاج بر سر نهادنِ سیاوش نبود و او کودکی بود که هنوز شایسته‌ی تاج نبود. -منشور: حکمِ ولایت -جاه: غرور -زمینِ کَورستان بُد از پیشتر / که خوانی‌همی ماورالنهردر: سرزمینی که اکنون دروازه‌ی ماوراءالنهر می‌نامی پیش از این کورستان نامیده می‌شد. @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
داستان سیاوش _اثرماندگارحکیم ابوالقاسم فردوسی _خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری #ندای_اردکان @neday_ardaka
-هرزبد: رئیسِ خواجگان و مسئولِ اندرونیِ کاخ -زدوده‌دل: پاکدل -که بتخانه را هیچ نگذاشتی / کلیدِ درِ پرده او داشتی: (هرزبد) مسئولِ اندرونی بود و هرگز از این مسئولیت فارغ نبود. -چون برکشد هور تیغ از نهفت: وقتی خورشید شمشیرِ (پرتوهای) طلایی‌اش را می‌کِشد؛ کنایه از طلوعِ خورشید. -ز پیش سیاوش همی‌رو بهوش / نگر تا چه فرماید؛ آن را بکوش: (کاوس به هرزبد می‌گوید: فردا صبح) هوشمندانه پیشِ سیاوش برو و ببین که او چه دستوری می‌دهد؛ آن را اجرا کن. در شاهنامه و بعضی متونِ کهن، گاهی "از" به‌معنیِ "به" به‌کار می‌رود. -نثار: پیشکش -زبرجد: سنگی قیمتی بیشتر به‌رنگِ سبز -پرستنده: خدمتکار، کنیز -نماز بردن: تعظیم و احترام کردن -به‌راز: پنهانی -چو پردخته شد، هرزبد را بخواند / سخن‌های بایسته چندی براند: (وقتی کاوس) از دیگرکارهای مملکتی فارغ شد، یا دربار از اغیار خالی شد، هرزبد را فراخواند و حرف‌های لازم را به او گفت. -بیارای د‌ل‌ها به دیدارِ نو: (کاوس به سیاوش گفت که به شبستان برو و) دل‌های زنانِ اندرونی را به دیدنِ رخسارِ جوان و شادابت شادمان کن. -به‌یکجا: همزمان -سیاوش همی‌بود لرزان ز بد: سیاوش بر درِ اندرونی از اتفاق بدی که قرار بود بیفتد لرزان بود. -خوشاب: درخشان -رود: ساز، ترانه -خواسته: گوهر -نگار: نقش -شاهوار: شاهانه -رنگ‌ و بوی: آرایش و عطر -سهیلِ یمن: درخشان‌ترین ستاره پس از شِعرای یمانی. همیشه دیده نمی‌شود و معروف بوده که بیشتر در یمن دیده می‌شود. -جعد: گیسو -شکن: پیچ‌وتاب -فروهشته تا پای٘ مشکین‌کمند: کمندِ مشکینِ گیسوانش تا پای او آویخته بود. -نعلین: شاید کفشِ درونِ خانه، یا کفشی پیشکش به سیاوش -سر افگندن پست: سر را کاملاً خم کردن به‌نشانِ احترام -تفت: هم فعلِ سوم‌شخصِ مفرد است از تفتن، یعنی به‌سرعت رفت و هم قید، به‌سرعت. این‌جا قید است. -دیر: زمانی دراز -ره: بار -پاس: یک بخش از چهار بخشِ شب (یا یک بخش از هشت بخشِ روز) -همان: همچنین -پیوند: خویش، وابسته -سیاوش بدانست کان مهر چیست / چنان دوستی نز رهِ ایزدی‌ست // به نزدیکِ خواهر خرامید زود / که آن جایگه کار٘ ناساز بود: سیاوش فهمید که سودابه از آن‌ در آغوش کشیدن و مهرورزی به او چه منظوری دارد و این کارِ سودابه موردِپسند خدا نیست. به‌سوی خواهرانش رفت چون پیشِ سودابه بودن خوشایندِ سیاوش و کارِ درستی نبود. -آفرین خواندن: ستایش کردن -کرسی: صندلی -شبستان همه شد پر از گفت‌وگوی / که "اینت سر و تاجِ فرهنگ‌جوی": همه‌ی کسانی که در اندرونی بودند شروع به پچ‌پچ و نجوا کردند درباره‌ی سیاوش که: بَه بَه از این شخصیتِ شخیص و فرزانه. به‌قولِ امروزه: آها اینه! -روانش خرد برفشاند همی: پیش‌تر هم به‌شکلِ "روانش خرد پرورد" درباره‌ی سیاوش داشته‌ایم. به‌این معنی که خرد از جانِ او زاده می‌شود یا فشانده می‌شود. @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
داستان سیاوش_ اثرماندگارحکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیرطاهری #ندای_اردکان @neday_ardakan
-دیدم به پرده‌سرای نهفت: اندرونی را دیدم و شناختم. -ز یزدان بهانه نبایدت جُست: خدا چیزی برای تو کم نگذاشته که به‌خاطرِ آن بهانه‌ای برای شکایت از او داشته باشی. -جم: جمشید -گاه: تختِ شاهی، کنایه از پادشاهی -نای: نی -دل از بودنی‌ها بپرداختند: فکر و خیالِ فردا را از سر راندند. غمِ نیامده را نخوردند. -رای: فکر، خرد -دیدار: چهره -گفتار: شیوه‌ی سخن گفتن -بالا: اندام -از آوازِ دور ار ز دیدن بِه است؟: (کاوس به سودابه می‌گوید:) شهرتِ سیاوش بهتر است یا خودش از نزدیک؟ -چرا گفت باید سخن در نهان: چرا این موضوع (که بهتر از فرزندِ تو، سیاوش، در جهان کسی نیست) را نباید آشکارا به تو گفت! -شود رایِ او جفتِ من: همفکرِ و موافقِ من باشد. -تخم: نژاد -برزن: کوچه‌وخیابان -به‌دیدارِ او: شبیهِ چهره‌ی او -مرا دخترانند مانندِ تو: من هم مثلِ تو دخترانی دارم. -این خود به کامِ من است / بزرگی به فرجامِ نامِ من است: این (پیشنهادِ تو) خواسته‌ی من هم هست. بزرگی در پایانِ نامِ من است (و با نامِ من یکی شده). شاید اشاره به بخشِ پایانیِ نامِ کاوس، اوس، که احتمالاً یعنی کام‌روا، بااراده. @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
داستان سیاوش_ اثرماندگارحکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیدطاهری #ندای_اردکان @neday_ardakan
-شبگیر: سحرگاه -پشت: کمرگاه، کنایه از نژاد -چنان کز تو من گشته‌ام تازه‌‌روی / تو دل برگشایی به‌ دیدارِ اوی: همان‌طور که من از وجودِ تو تازه شده‌ام، تو هم از دیدنِ او (پسرت) شاد گردی. -اختر: اختربینی، طالع‌بینی -ستاره‌شمر: اختربین -خان: خانه -همان: همچنین -آراستن: آماده شدن، تصمیم گرفتن -دست پساویدن: پژوهش کردن -رای: خواست -سر افگنده بودن: مطیع بودن -جهاندار: پادشاه، کنایه از کاوس -دگرگونه گوید، بدین نگرود: (سیاوش به پدر می‌گوید بهتر است سودابه این موضوع را نشنود، چون اگر بشنود) مخالفت خواهد کرد و این را نخواهد پذیرفت. -بودن: مرتبط بودن، جایز بودن -به سوداوه زین‌گونه گفتار نیست: این‌گونه سخن که میانِ ما رفت به سودابه ارتباطی ندارد. -آب در زیرِ کاه: فاجعه‌ای پنهانی که به‌آهستگی در حالِ رخ دادن است. -از او هیچ مندیش و، از انجمن: نگرانِ حرِف سوداوه و مردم نباش. -پاسبانی: نگهبانی، غمخواری -به جان توبَر پاسبانی بود: (کاوس به سیاوش می‌گوید که) گفتارِ سودابه از درِ مهربانی و غمخواری‌ست. -اندیشه: نگرانی -نوان: نالان -چاره‌گر: حیله‌گر -پیچان: از غم بر خود پیچنده -خسته‌جگر: آزرده -همی زو بدرّید بر تنش پوست: (سیاوش درظاهر حرفِ پدر را پذیرفت که گفته بود سودابه دلسوزِ توست، اما در دل از کارهای سودابه چنان خشمگین بود که گویی) پوستِ تنش می‌خواست بشکافد. @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
داستان سیاوش_ اثرماندگارحکیم ابوالقاسم فردوسی_خوانشگر:سیدمهدی مدیدطاهری #ندای_اردکان @neday_ardakan
-سپهر از برِ گویِ تیره بگشت: (تاریکیِ) آسمان از روی زمین کنار رفت. -ایدر: این‌جا -نمودن: نشان دادن -سروبالا: اندامِ موزون چون سرو -نشست: شیوه و ادبِ نشستن -بت: ماه‌رو -نوآیین: جوان، زیبا -گاه: جا -دست به کَش کردن: دست به سینه یا زیرِبغل ایستادن به‌نشانه‌ی احترام -گوهرِ نابسود: سنگِ قیمتیِ دست‌نخورده و سوراخ‌نشده؛ کنایه از دخترانِ باکره. -نارسیده‌بتانِ طراز: زیبارویانِ جوانِ آراسته -دیدار: چهره -چشم برگماشتن: توجه کردن، نظر کردن -ماه نیارد بدین شاه کردن نگاه: (دخترانِ اندرونی می‌گویند سیاوش آن‌قدر زیباست که) ماه هم جرٲت نمی‌کند به او نگاه کند. -ژکان و شمارنده بر بختِ خویش: دختران غرولندکنان و بر بختِ بدِ خود ناسزاگویان (که چرا پسندِ سیاوش نشده‌اند به جای خود برگشتند). -چندین چه داری سخن در نهفت؟: تا کِی حقیقت را در دل نگه می‌داری (و حرفی نمی‌زنی)؟ -برگزیدن: پسند آمدن -اندرخوردن: جفت بودن، شایسته بودن -فروماندن: درماندن، متحیر ماندن -بر دل شیون کردن: آرزوها را به خاک سپردن -که "گر بر دلِ پاک شیون کنم / به آید که از دشمنان زن کنم": (سیاوش پیشِ خود می‌گوید) که اگر آرزوهایم را به خاک بسپارم (ناکام بمانم) بهتر از آن است که زنی از تیره‌ی دشمنان بگیرم. -مهتران: بزرگان -از پیش: پیشتر -گَرد برآوردن: دمار برآوردن -بند: افسون، نیرنگ -مغزوپوست: اصل‌وفرع، و مجازاً یعنی دوام، پایداری، هستی؛ و برهمین‌پایه کنایه از فرزند. -پر از بند سوداوه گر دختِ اوست، / نخواهد هم این دوده را مغزوپوست: (سیاوش باز با خود می‌گوید شنیده‌ام که پیش از این شاهِ هاماوران چه بلایی سرِ ایرانیان و شاه‌کاوس آورد) حالا دخترش سودابه هم دشمنِ ماست و می‌خواهد همه‌ی خاندانِ ما را از بیخ‌وبن بَرکَنَد. @neday_ardakan🔷
⭕️ درباره تصاویر پارکینگ بیمارستان مسیح دانشوری رئیس بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری: 🔹در حال حاضر در این بیمارستان تخت خالی برای بیماران کرونایی موجود نیست. 🔹 تصویری که منتشر شده است تصویر قسمتی است که بیمارستان در آنجا سایه‌‌بان زده‌‌ و کپسول اکسیژن قرار داده است که تا زمانی که تخت‌‌های بستری خالی شوند و بیماران بتوانند به درون بخش منتقل شوند، حداقل در آنجا بتوانند اکسیژن مورد نیاز خود را دریافت کنند./تسنیم @neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️از کجا معلومه که پیکر تفحص شده ایرانی است❓ ✅ سردار باقر زاده درباره شهدای تازه تفحص شده👆 شهدای گمنام فقط شرمنده ایم ... 🌹🌹🌹🌹 •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• @neday_ardakan🔷