آری، پاییز نزدیک است.
اما پاییز که همیشه صدای خشخشِ برگها در گذرها نیست! پاییز که همیشه با بوی مِهر نمیآید! پاییز گاهی در زیرسیگاریِ روی میز، زیر انبوهی از خاکستر است، گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقهی لباسی تا شده، گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت میدرخشد!
پاییز که همیشه لای برگهای زرد و نارنجی نیست، گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز. گاهی قهوهایست که سر میرود، غذاییست که ته میگیرد و لبخندیست که بیبهانه بر لبانت مینشیند.
ساده بگویمت،
دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است!
#روزبه_معين
📕 عطر چشمان او🦋
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
هنگامی که باران میبارَد، درست است که تنها قدم زدن طعمِ دلپذیری دارد، اما باید کسی باشد که زیر باران لبخند بر لبهایت بیاورد، موهای آشفتهات را دوست بدارد، آغوشش امن باشد و پا به پایت خیس شود.
باران لذتی دارد که باید آن را دوتایی چشید و بهراستی چه کسی دوست دارد زمانی که بهترین لباسش را پوشیده، بهترین عطرش را زده و در مجللترین رستورانِ شهر نشستهاست، تنهایی غذا بخورد؟!
✍🏽 #روزبه_معین
📕 قهوه ی سرد آقای نویسنده
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷