ادامه روایت👆👆 گریه و بی‌تابی هایش را یاد می‌آورد. از خوابش می‌گوید که ابوالقاسم را می‌بیند و دلداری اش می‌دهد و می‌گوید مادر سرم را که جدا کردند دردی نداشت کمتر از درد یک آمپول زدن!!! برادر شهید که خودش آزاده است از خواب خواهرش چند روز قبل از شهادت قاسم می‌گوید که خیابان صدرآباد پر از جمعیت تشییع کنندگان شهیدان عاصی زاده و ابوالقاسم ملاحسینی هستند. از پدر می‌گوید که وقت رفتن قاسم به جبهه، قرآن را گشود و سوره یوسف آمد و اشک ریخت و گفت دیگر قاسم رفت و نمی‌آید. می‌روم وسط صحبتش که الآن قاسم، یوسف شده و عزیز مصر اردکان است. مادر از خواب چند ماه قبلش می‌گوید. از عروس شهیدش!!! بماند. بعضی حرف‌ها خصوصی است!!! بگذرم. حال و هوای خانه، روضه می‌شود. اذن می‌گیرم و می‌گویم «السلام علیک...» اشک مادر جاری است. همه از همین خانه و مهمانی مادر شهید سرجدای اردکانی می‌رویم کربلا و مهمانی مادر شهید سرجدای کربلا!!!! «غریب مادر؛ حسین» را می‌گویم و دلمان می‌لرزد و اشک جاری می‌شود. کاش می‌توانستم امشب، همه مردم شهر را مهمان این مادر و این خانه می‌کردم. مهمان شهید سرجدا؛ ابوالقاسم ملاحسینی!!! فردا شب، جمعه، ۲۸ مهر اگر از طرف شهید سرجدا دعوت شدید، بیایید کوچه ۱۰۱ صدرآباد اردکان و مهمان مادرش و مراسم او باشید. بی حاجت هم نیایید! این شهید عجیب دستش باز است و حاجت می‌دهد! دارم می‌روم از خانه قاسم ملاحسینی اردکان تا مزار حاج قاسم سلیمانی کرمان!!! از قاسم تا قاسم! هر دو شهید! هر دو سر جدا!... پنجشنبه، ۲۷ مهرماه ۱۴۰۲، اردکان #آبروی_کوچه_افتخار_محله #شهید_ابوالقاسم_ملاحسینی 🔰 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ #جهاد_تبیین 🌱 #تداوم_راه_شهدا🌱 #یادشهدا_با_صلوات🌱 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 #رسای_اردکان •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️ #ندای_اردکان @neday_ardakan🔷