eitaa logo
ندای اردکان
3هزار دنبال‌کننده
46.6هزار عکس
20.6هزار ویدیو
172 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل حافظ شماره 1412270-ff.mp3
زمان: حجم: 631.3K
دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ دل‌افگار چه کرد ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 141 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1422271-ff.mp3
زمان: حجم: 510.9K
دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 142 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1432272-ff.mp3
زمان: حجم: 829.5K
سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش کاو به تأییدِ نظر حلِّ معما می‌کرد دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 143 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1442273-ff.mp3
زمان: حجم: 923.7K
به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد مباش بی می و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد به عزمِ مرحلهٔ عشق پیش نِه قدمی که سودها کنی ار این سفر توانی کرد تو کز سرایِ طبیعت نمی‌روی بیرون کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد بیا که چارهٔ ذوقِ حضور و نظم امور به فیض‌بخشیِ اهلِ نظر توانی کرد ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی چو شمع، خنده‌زنان تَرکِ سر توانی کرد گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی حافظ به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 144 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1452274-fz-1614928531.mp3
زمان: حجم: 5.2M
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟ تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر که مرغ نغمه‌سُرا سازِ خوش‌نوا آورد دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن که بادِ صبح نسیمِ گره‌گشا آورد رسیدنِ گل و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد صبا به خوش‌خبریِ هُدهُدِ سلیمان است که مژدهٔ طرب از گلشنِ سبا آورد علاج ضعف دل ما کرشمهٔ ساقیست برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد به تنگ‌چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 145 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت نیت کرده و به فال نیک بگیرید @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1462275-ff.mp3
زمان: حجم: 722.5K
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار می‌آورد دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار می‌آورد من آن شکلِ صنوبر را ز باغِ دیده بَرکَندَم که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد ز بیمِ غارتِ عشقش دلِ پُرخون رها کردم ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد به عشوه هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 146 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1472276.mp3
زمان: حجم: 671.7K
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان در این جهان ز برایِ دلِ رهی آورد همی‌رویم به شیراز با عنایتِ بخت زهی رفیق که بختم به همرهی آورد به جبرِ خاطرِ ما کوش کـ‌این کلاهِ نمد بسا شکست که با افسرِ شهی آورد چه ناله‌ها که رسید از دلم به خرمنِ ماه چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد رساند رایتِ منصور بر فلک حافظ که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 147 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1482277-fz.mp3
زمان: حجم: 966.5K
یارم چو قدحْ به دست گیرد بازارِ بُتانْ شکست گیرد هر کس که بدیدْ چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد؟ در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی تا یار مرا به شَست گیرد در پاشْ فِتاده‌ام به زاری آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ جامی ز مِیِ اَلَست گیرد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 148 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1492278-ff.mp3
زمان: حجم: 1.36M
دلم جز مِهرِ مَه‌رویان، طریقی بر نمی‌گیرد ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد خدا را ای نصیحت‌گو، حدیثِ ساغر و مِی گو که نقشی در خیالِ ما، از این خوش‌تر نمی‌گیرد بیا ای ساقی گُل‌رُخ‌، بیاور بادهٔ رنگین که فکری در درونِ ما، از این بهتر نمی‌گیرد صُراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند عجب‌! گر آتشِ این زَرْق در دفتر نمی‌گیرد من این دَلقِ مُرَقَّع را، بخواهم سوختن روزی که پیرِ مِی فروشانش‌، به جامی بر نمی‌گیرد از آن رو هست یاران را، صفا‌ها با مِی لَعلَش که غیر از راستی نقشی، در آن جوهر نمی‌گیرد سر و چَشمی چُنین دلکَش، تو گویی چشم از او بردوز؟ برو کاین وعظ بی‌معنی‌، مرا در سر نمی‌گیرد نصیحتگو‌‌یِ رندان را، که با حکمِ قضا جنگ است دلش بس تنگ می‌بینم، مگر ساغر نمی‌گیرد میانِ گریه می‌خندم‌، که چون شمع اندر این مجلس زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمی‌گیرد چه خوش صیدِ دلم کردی، بنازم چَشمِ مستت را که کَس مُرغانِ وحشی را، از این خوش‌تر نمی‌گیرد سخن در احتیاجِ ما و اِسْتِغنا‌یِ معشوق است چه سود افسونگر‌ی ای دل؟ که در دلبر نمی‌گیرد من آن آیینه را روزی، به دست آرَم سِکَنْدَر‌وار اگر می‌گیرد این آتش زمانی‌، ور نمی‌گیرد خدا را رحمی ای مُنْعِم‌، که درویشِ سرِ کویت دری دیگر نمی‌داند، رهی دیگر نمی‌گیرد بدین شعرِ ترِ شیرین‌، ز شاهنشَه عجب دارم که سر تا پایِ حافظ را، چرا در زر نمی‌گیرد با لمس این👇 هشتگ  در کانال 149 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت خوانش @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1502279-ff.mp3
زمان: حجم: 676.2K
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد عارفان را همه در شُربِ مُدام اندازد ور چُنین زیرِ خَم زلف نهد دانهٔ خال ای بسا مرغِ خِرَد را که به دام اندازد ای خوشا دولتِ آن مست که در پایِ حریف سر و دستار نداند که کدام اندازد زاهدِ خام که انکارِ مِی و جام کند پخته گردد چو نظر بر میِ خام اندازد روز در کسبِ هنر کوش که مِی خوردنِ روز دلِ چون آینه، در زنگِ ظُلام اندازد آن زمان وقتِ میِ صبح فروغ است که شب گِردِ خَرگاهِ افق پردهٔ شام اندازد باده با محتسبِ شهر ننوشی زنهار بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد حافظا سر ز کُلَه گوشهٔ خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماهِ تمام اندازد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 150 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1512280-ff.mp3
زمان: حجم: 686.5K
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد به می بفروش دلقِ ما کز این بهتر نمی‌ارزد به کویِ می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رُخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمی‌ارزد؟ شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است کلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزد چه آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد تو را آن بِهْ که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانی که شادیِّ جهانگیری، غمِ لشکر نمی‌ارزد چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 151 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷
غزل حافظ شماره 1522281-ff.mp3
زمان: حجم: 583.9K
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد خوانش با لمس این👇 هشتگ  در کانال 152 به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت @neday_ardakan🔷