eitaa logo
ندای اردکان
2.8هزار دنبال‌کننده
36.8هزار عکس
15.5هزار ویدیو
151 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست @neday_ardakan🔷
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها با هم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن @neday_ardakan🔷
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم سکوتم گرچه سر تا پا ، شبی فریاد خواهم شد @neday_ardakan🔷
من غزل های فراوان خوانده ام از شاعران بهترین شعری که خواندم بی گمان چشمان توست @neday_ardakan🔷
بی‌جهت، بیهوده، بیخود، بی‌سبب، بی‌فایده عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن @neday_ardakan🔷
با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر رودها هرلحظه می آیند و هر آن می روند @neday_ardakan🔷
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند @neday_ardakan🔷
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت @neday_ardakan🔷
از نبردی نابرابر بازمی‌گردم دریغ دیر فهمیدم که دنیا عرصه‌ی جنگ من است @neday_ardakan🔷
ای عشق ! سر بزن به دل سنگ من که گاه  روید ز سنگ‌فرش خیابان جوانه‌ای @neday_ardakan🔷
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر...! @neday_ardakan🔷
ما رعیت‌ها کجا! محصول باغستان کجا؟! روستای سیب‌های سرخ ، بی ارباب نیست @neday_ardakan🔷
عقل می گفت برو عشق به پایان آمد عشق می گفت بمان! سوءتفاهم شده است @neday_ardakan🔷
نزدیکی ام آموخت که از دیده معشوق هر قدر شوی دور، همان‌قدر عزیزی @neday_ardakan🔷
گاه سربازی شجاعی گاه شاهی ناامید روز و شب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیست @neday_ardakan🔷
باز با گریه به آغوش تو برمیگردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن @neday_ardakan🔷
ما در این عقرب‌سرا هرلحظه از سر تا به پا نیش یاران، نیش ماران، نیش جانان خورده‌ایم @neday_ardakan🔷
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصلِ آغوشِ گرمِ آتش و اسپند چیست؟ @neday_ardakan🔷
یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود چون نیستم صبور چرا امتحان دهم ؟! @neday_ardakan🔷
از عمرِ گران کاست و جز رنج نیفزود این منطقِ دنیاست، زیان؛ فلسفه‌ی اوست @neday_ardakan🔷
یا نمی آید به چشم باغبان پاییز ما یا زمستان و بهار کاج ها معلوم نیست @neday_ardakan🔷
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجـــا پا میگذارم دامنـــــی دل ریخته @neday_ardakan🔷
بی‌حرمتی ست پا نزدن بر بساط عقل وقتی که عشق اینهمه اصرار می‌کند @neday_ardakan🔷
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر عقل بر میگشت راهی را که دل پیموده بود عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود حرف منت نیست، اما صد برابر پس گرفت گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود من کیم؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود @neday_ardakan🔷
عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من! @neday_ardakan🔷