eitaa logo
ندای اردکان
2.7هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
15.1هزار ویدیو
146 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
بر اساس تجربه خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی می‌کند چیزی را به دست بیاورد، نمی‌تواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار می‌کند، معمولاً گرفتار همان می‌شود! 📕 کافکا در کرانه ✍🏻 @neday_ardakan🔷
هر كدام از ما، چيزی را كه برايش با ارزش بوده از دست می‌دهد. موقعيت‌های از دست رفته، احساساتی كه هرگز نمی‌توانيم دوباره به دست بياوريم. اين بخشی از آن چيزی‌ است كه معنی‌اش زنده بودن است. اما درونِ سرمان اتاق كوچكی است كه آن خاطرات را در آن نگه می‌داريم. اتاقی شبيه قفسه‌های توی اين كتابخانه. 📕کافکا در کرانه ✍ @neday_ardakan🔷
خاطرات، خیلی عجیب‌اند! گاهی اوقات می‌خندیم به روزهایی که می‌گریستیم و گاهی می‌گرییم به روزهایی که می‌خندیدیم... 👤 @neday_ardakan🔷
به نظر شما موسیقی قدرت آن را دارد که آدم را عوض کند؟ چنانکه به قطعه‌ای گوش بدهید و از درون دستخوش تحولات عمیقی شوید؟ اوشیما سر جنباند. حتما می‌شود. ما تجربه ای می‌کنیم، مثل واکنش شیمیایی که چیزی را در درون ما از حالی به حالی دیگر در می آورد. بعدها که خودمان را محک می‌زنیم، پی می بریم که همه‌ی معیارهایی که با آن‌ها زندگی کرده ایم درجه ی دیگری پیدا کرده‌اند و در جهان دیگری با راه‌های نامنتظر به روی ما گشوده شده است. بله؛ من چنین تجربه‌ای کرده ام. نه همیشه، اما به هر حال شده. درست مثل "عاشق شدن". 📙 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
بزرگترین گناهانی که جامعه مدرن را می آزارند افزایش دروغ و سکوت است. گستاخانه دروغ می‌گوییم و بعد زبانمان را قورت می‌دهیم ... 📙 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
سختی‌ها و طوفان‌های وخیم است که ریشه‌های فرو رفته‌ی انسان در خاک را با قوام‌تر می‌کند. درست مانند درختی که می‌داند، باید، زمستان را تاب بیاورد. 📙 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
اولین باری که تصمیم به نوشتن میگیرد، یک بعد از ظهر دلگیر است. نشسته است و به بازی بیس بال نگاه می‌کند. کسی به او می‌گوید که یک رمان بنویسد. نمی‌داند کیست. شاید باد بوده: به آواز باد گوش بسپار. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
اولین باری که تصمیم به نوشتن میگیرد، یک بعد از ظهر دلگیر است. نشسته است و به بازی بیس بال نگاه می‌کند. کسی به او می‌گوید که یک رمان بنویسد. نمی‌داند کیست. شاید باد بوده: به آواز باد گوش بسپار. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
پیرمرد جواب داد: " من هم باید ترک کنم. من هر روز فقط دو نخ سیگار می کشم، برای همین نباید زیاد سخت باشد. اما می دانی، رفتن به مغازه برای سیگار خریدن و آمدن به این جا برای سیگار کشیدن، خودش کمک می کند وقت بگذرد. من را به تحرک وا می دارد و نمی گذارد زیاد فکر کنم." گفتم: " یعنی می گویید برای سلامتی تان سیگار می کشید. " پیرمرد با نگاهی جدی گفت: " دقیقاً." 📘 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
نگذار هرچیز کوچکی ناراحتت کند باشد؟ 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
اوضاع هیچ‌وقت مطابق میل تو پیش نمی‌رود، اما همین زندگی را جالب می‌کند و به آن معنا می‌دهد. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
اگر فقط به مطالعهٔ کتاب‌های رایج که همه ی آدم‌ها می‌خوانند اکتفا کنی، تو هم مانند آن‌ها فکر خواهی کرد. @neday_ardakan🔷
اوضاع هیچ‌وقت مطابق میل تو پیش نمی‌رود، اما همین زندگی را جالب می‌کند و به آن معنا می‌دهد. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
🍉 می‌دانی چی فکر می‌کنم؟ به نظرم خاطره‌ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می‌سوزانند. تا آنجا که به حفظ زندگی مربوط می‌شود، ابداً مهم نیست که این خاطرات به درد بخور باشند یا نه. فقط سوخت‌اند. آگهی‌هایی که روزنامه‌ها را پر می‌کنند، کتاب‌های فلسفه، تصاویر زشت مجله‌ها، یک بسته اسکناس ده هزار ینی، وقتی خوراک آتش بشوند، همه‌شان فقط کاغذند. آتش که می‌سوزاند، فکر نمی‌کند آه، این کانت است یا آه، این نسخهٔ عصر یومیوری است یا چه زن قشنگی! برای آتش این‌ها چیزی جز تکه کاغذ نیست. همه‌شان یکیست. خاطرات مهم، خاطرات غیرمهم، خاطرات کاملاً به دردنخور. فرقی نمی‌کند، همه‌شان فقط سوخت‌اند.» @neday_ardakan🔷
فقط یک‌جور سعادت هست، اما بدبختی هزار شکل و اندازه دارد. به قول تولستوی سعادت یک تمثیل است، اما بدبختی داستان است. 📖 ✍🏻 @neday_ardakan🔷
گفت: اين روزها کمی افسرده به نظر می‌رسی. گفتم: واقعا؟ گفت: حتما نيمه شب‌ها زيادی فکر می‌کنی. من فکر کردن های نيمه شب را کنار گذاشته ام. گفتم: چطور تونستی اين کار را بکنی؟ او گفت: هر وقت افسردگی به سراغم مياد، شروع به تميز کردن خانه می‌کنم. حتی اگر دو يا سه صبح باشد. ظرف‌ها را می‌شویم، اجاق را گردگيري می‌کنم، زمين را جارو می‌کشم، دستمال ظرف‌ها را در سفيدکننده می‌اندازم، کشوهای ميزم را منظم می‌کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد اتو می‌کشم. آن قدر اين کار را می‌کنم تا خسته شوم، بعد چيزی می‌نوشم و می‌خوابم. صبح بيدار می‌شوم و وقتی جوراب‌هايم را می‌پوشم، حتي يادم نمی‌آید، شب قبل به چه فکر می‌کردم. بار ديگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل هميشه تميز و مرتب بود. گفت: آدم‌ها در ساعت سه صبح به هر جور چيزي فکر می‌کنند. همه ما اينطور هستيم. برای همين هر کدام مان بايد شيوه ی مبارزه خود را با آن پيدا کنيم...! 📕 کجا ممکن است پيدايش کنم؟ ✍🏻 @neday_ardakan🔷