eitaa logo
ندای اردکان
2.8هزار دنبال‌کننده
38.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
155 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
☕️ دنیا به زن‌های مقاوم‌ نیاز دارد زن‌هایی که بی‌توجه به محیط پیرامون‌شان، مشتاق، سرزنده و پرانرژی هستند زن‌هایی که از گفتن حقیقت یا بیان اعتقادات‌شان نمی‌ترسند سرشار از استعداد، عاطفه و مهربانی هستند خودشان را با مردها مقایسه نمی‌کنند یا با سایر زن‌ها نمی‌جنگند بلکه همه‌ی انسان‌ها را همان‌طور که هستند، می‌بینند و همواره در جست‌و‌جوی زندگی بهتر و عشق پایدار هستند. زن‌ایده‌آل_ ماری‌فرلئو @neday_ardakan🔷
☕️ آخ که ذوق دارم برای آن‌روز که کرونا تمام شده‌باشد و هرچه دم دستم بود بپوشم و هرکس که دم دستم بود ببوسم و بغل کنم و قربان‌صدقه‌ی آبدارش بروم و بزنم بیرون و مثل بی‌جنبه‌ها همه چیز و همه‌کس را بادقت و تمرکز نگاه کنم و محو رنگ‌دانه‌ی برگ‌ها و ترک‌های روی پوست‌ درخت‌ها و سنگفرش و آسفالت کوچه‌ها و خیابان‌ها و چشم‌ و لبخند آدم‌ها شوم و برام هیچ مهم نباشد که دیگران چه فکر می‌کنند، هرچند فکر نکنم آن‌ها هم محافظه‌کارتر از من باشند، شوخی که نیست! کرونا تمام شده... آخ که ذوق دارم برای آن‌روز که مثل دیوانه‌ها وسط شهر وِلو باشم و مثل فشل‌ها همصحبت هرکس دم دستم بود بشوم و عین خیالم نباشد که چقدر کار و چقدر مشغله داشتم، فقط خوش باشم و حالِ خوب پخش کنم بین آدم‌ها. یک بغل رز سفید و معطر بخرم با یک جعبه شیرینی دانمارکی تازه و به هرکس رسیدم با خنده تعارف کنم و بگویم: "صد سال به این سال‌ها هموطن! الهی همیشه سلامت باشی و بخندی." آخ که ذوق دارم برای آن‌روز که از کابوسی چندساله و انزوایی تلخ و دردناک، بیدار شده‌باشیم و شهر دوباره بوی زندگی گرفته‌باشد و کافه‌ها پر شده‌باشند از آدم‌هایی که روبروی هم نشسته‌اند و برای سفرهاشان برنامه می‌چینند و قهوه می‌نوشند و می‌خندند و چشم‌هاشان برق می‌زند. که آدم کیف می‌کند نگاهشان کند اصلا. ذوق دارم برای دورهم جمع شدن‌های بدون نگرانی و دلخوشی‌های بدون هراس. ذوق دارم به عزیزانم که رسیدم، محکم بغل کنمشان و ببوسمشان و ببویمشان و بگویم که چقدر دلم تنگ شده‌بود برای اینکه عمیقا حس کنم که دارمشان. بالاخره که تمام می‌شود! گیر ندهید به دلخوشی‌های آدم، من نیاز دارم فکر کنم که بالاخره تمام می‌شود و دیگر هِی آب دهانم را که قورت دادم نگران گلودردهای احتمالی نباشم و تصور حساسیت‌های فصلی، اتفاق دور از ذهن و بعیدی نباشد. من دلم می‌خواهد ذوق داشته‌باشم برای آن‌روز و دل خوش کنم به شهری که یکی از همین‌روزها بوی ناب زندگی و عشق و لبخند خواهد گرفت، به روزی که حال همه خوب خواهد بود. دلم می‌خواهد دوام بیاورم به امید رسیدن روزهایی بهتر، سبزتر، آزادتر... "نرگس صرافیان طوفان" @neday_ardakan🔷
☕️ بعضی وقتا می دونی نمیشه، ولی دوس داری بشه. مثلا من الان دوس دارم سرم رو‌ بگیرم رو به آسمون و از ته دل آرزو کنم فردا صبح که بیدار شدم تابستون هفتاد و پنج باشه. من باشم و جعبه ی شانسی، فرفره و آلاسکا... جلوی خونه ی مامان بزرگ بشینم تا سر و کله ی بچه ها پیدا شه. دلم هیجان باز کردن شانسی رو می خواد. چشمای برق زده ای که منتظره ببینه انگشتر آبپاش بهش می رسه یا موتور پلاستیکی. دلم صدای خنده ی دسته جمعی بچه‌هایی رو می خواد که فرفره به دست تو کوچه می دوییدن. دلم مهربونی و اعتمادی رو می خواد که بدون پول با جمله ی فردا پولش رو میارم همه ی آلاسکا ها و فرفره هام تا ظهر تموم می شد. دلم نفس کشیدن مامان بزرگ و بابا بزرگ رو‌ می خواد. که وقتی برگشتم خونه شربت سکنجبین به دست بهم بگن سیاه شدی از بس تو آفتاب موندی. دلم می خواد بشینم پای برنامه کودک ترسناک ، سمندون ببینم و بخندم. بعد برم تو حیاط ، یه توپ بردارم و بزنم‌به در و دیوار. بعد پاهام رو بندازم تو حوض. پشه بند رو وصل کنم و برم بخوابم تا فردا شه. تا دوباره از زندگی لذت ببرم. می بینی من چیز زیادی از زندگی نمی خوام. فقط می خوام حالم خوب باشه . همین حالا که حرفام رو شنیدی، حالا که دیدی چقدر نیاز دارم به حال خوب، میشه از آسمون بهم پیام بدی سفارش شما ثبت شد؟! پس منتظرم . قرار ما فردا تابستون هفتاد و پنج ... خونه ی مامان بزرگ @neday_ardakan🔷
☕️ از خیلی وقت قبلترها، لیست کتابی تهیه کرده بودم برای روزی که پولی جهت خریدن‌شان دستم برسد. چند روز پیش مبلغی دستم رسید که میشد چندتایی کتاب بخرم. وقتی مشغول بالا پایین کردن قیمت‌ها و پر کردن سبد خرید بودم متوجه پیام دوستی در گروه شدم. یکی از بستگانش در اتش سوزی تمام زندگیش دود شده بود.نوشته بود میخواهند برایش یک سری لوازم اولیه تهیه کنند و اگر کسی می‌تواند قدمی بردارد. انگشتانم برای تایید واژه پرداخت مردد ماندند. دلم گفت از خیر خرید کتاب بگذرم عقلم می‌گفت حالا این دوزار پول کجای زندگیش را می تواند بگیرد مگر. دلم می‌گفت هیچ جا را نگیرد حداقلش حس خوبی برای خودت دارد. عقلم می‌گفت با خرید کتابهایی که مدتها منتظرش بودی هم حس خوبی نصیبت می‌شود بزن آن پرداخت لعنتی را. دلم گفت یادت می‌آید وقتی این پول نابه هنگام دستت رسید با همه کم بودنش چقدر خوشحالی کردی؟ چرا پس باعث خوشحالی کسی که لابد دلش هم مثل خانه‌ش در آتش سوخته نمیشوی؟ عقلم نق زد که ول کن فاطمه روزهای بی پولی را یادت بیاور. دوزار دستت رسیده تیریپ برداشته‌ای . این کارها را بگذار برای کسانی که دستشان نه تنها به دهان خودشان که به دهان هزار نفر دیگر هم می‌تواند برسد. دلم خودش را گوله کرده بود توی گلویم. از اینکه همیشه کم داشتن پول اینقدر عقل را حسابگر کرده ، غصه‌ش گرفته بود.ع قل به دستانم فرمان حرکت می‌داد انگشتانم بین زدن و نزدن واژه پرداخت دو دو میزدند. انگار نگاهشان سمت دلم بود و جواب نهایی را از او می‌خواستند. نزدم.دلم قِل خورد و افتاد سرجایش با کلی قند لابد! دیروز دوستی از راه خیلی خیلی دور برایم پیام فرستاد. دوستی که به گمانم فقط دو بار وقتی مهمان شهرشان بودم برای ساعتی کوتاه هم را دیده‌ایم. گفت یک لیست از کتابهایی که نداری و دوست داری داشته باشی برایم بفرست. قبلتر هم دوسه باری با ارسال کتاب مرا نمک گیر محبت و معرفتش کرده است، با هزار تشکر و شرمندگی و کلی هم ذوق‌مرگی اسم سه کتاب را برایش فرستادم. گفت لیستت همین است؟ گفتم لیست کتابهای من که تمامی ندارد اما قیمت کتابها بالاست و.. گفت ببین چشمت را روی قیمت‌ها ببند و فقط اسم کتابهایی که دوست داری را بنویس. گفت یک کاسبی جدا از شغل اصلیش راه انداخته و درآمدش را هم گذاشته برای خوشحال کردن دلِ دور و بری‌هایش. همین دیگر. چقدر نانِ دل را خوردن به جان آدم می‌چسبد. نانِ دل را خوردن مَثَل ماست. نمیدانم شما هم استفاده می‌کنید ازش یا نه.❤️ فاطمه رهبر @neday_ardakan🔷