گفته بودی از حال خودم بنویسم. حالا دیگرهجده ماه است که از نان، عدس پلو با نیمروی پر از پنیر، سالاد سیزِر، پسته، و خوردنیهای دیگر فقط یک خاطره در ذهنم مانده. هجده ماه است که به قول پُل سلان صبح مینوشم و عصر مینوشم. یک سوپ آبکی که توش دو تا قارچ معلق میزند، یا شیرموزی که از بیمارستان برام میفرستند. فقط مینوشم و مینوشم. و کدامشان نگفته بود: «لذتی در خوردن هست که در نوشیدن نیست»؟
سرطان ویرانگرست، و بدتر از آن جراحیهاش که بخشهایی از بدنت را بردارند دور بریزند؛ یک تکه از استخوان ساقم را گذاشتهاند جای فک، نصف زبانم را از انتها برداشته تکهای از ماهیچه رانم پیوند زدهاند به آن، هفت سانت شاهرگم را کوتاه کردهاند، دندانهام، و بعد هم متاستازی که تومور مغزی شد و از جمجمهام بیرون کشیدند. (ماجراهایی دارد که مینویسم.) اگر بزرگواری و مهر و مراقبت رفیقهای نازنینم پروفسور رحیم رحمانزاده، و پزشک معالجم دکتر بهمن مصلحی نبود، نمیدانم کارم به کجا میکشید. وجود چنین فرشتگانی به من میگوید تو خوشاقبالترین آدم این شهری. بله. زندگی سرشار از امید و زیبایی ست. میخواهم زنده بمانم، شهرزاد درونم را بههوش نگه دارم، داستان بنویسم، و بلا از فرزندان مردم بگردانم. و کدامشان نگفته بود: «لذتی در مرگ هست که در زندگی نیست»؟
دیروز سورملینا بالهاش را گشود، بغلش کردم. دستهای کوچولوش را دور صورتم کاسه کرد: «عباس! تو کی خوب میشی؟» گفتم خیلی زود. گفت: «یعنی چند تای دیگه بخوابم؟» انگشتهاش را روی صورتم شمردم. خندید و بوسم کرد. پس راهی ندارم جز این که خوب شوم، کتابهای نیمکارهام را تمام کنم. یک رمان جدید هم افتاده به کلهام که میخواهد از آن هفت تا سبقت بگیرد. و خیلی چیزهای قشنگ هست. جوانهای کشورم، دانشجویان عزیزم به دیدنم میآیند، دختری با فوق دکترا و شغل عالی میگفت: «دلم توی ایرانه. نمیدونم برگردم یا بمونم؟» بهش گفتم: «عزیزم! ایران تویی؟ برگردی که سر جای خودت نباشی؟ که تحقیرت کنند؟ کجا برگردی؟ ایران باید به ما برگرده. این هیاهو و جنگ و موشک و اتم برای مراسم جشن پایان هزار و چهارصد سال است. باور کن!» زندگی پر از جلوههای امید و زیبایی ست. میخواهم زنده بمانم گرچه کمکار شدهام و دیگر نمیتوانم شبی چهار ساعت یک نفس بنویسم. با این حال به کارهای خودم میرسم، ورزش میکنم، به خانه هدایت میروم، کتاب چاپ میکنم، میخوانم، مینویسم، راه میروم، و کار میکنم. و کدامشان نگفته بود «لذتی در بیکاری هست که در کار نیست»؟
شنبه از چشمم مدام اشک میآمد.
#عباس_معروفی
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
*اسرارِ سوختن نی*
نی، گیاهیست خودرو و در کنار برکه یا رودخانه یا تالاب میروید.
در برخی مناطقِ ایران، در یک روز خاص، بعد از اذان مغرب آتش را در انبوه نیزار رها میکنند و میسوزانند و این سوختن تا سحر ادامه مییابد.
در دل شب، به هنگام سوختن نیزارها، صداهایی عجیب و پُر از اسرار بگوش میرسد و تا سحر غوغایی برپاست...!
دمادم صبح و قبل از طلوع آفتاب، به نیزار سوخته میروند؛ بعضی از نیها نسوختهاند و در آتش سرخ شده یا به قولی پخته شدهاند.
نیهای سرخ شده را جمعآوری میکنند و از بین آنها، جدا سازی آغاز میشود.
برخی از نیها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند به درد سازِ نی اصیل میخورند.
برخی به درد فلوت و نیلبک و دوسازه یا قُمشیه[قوشمه، قُشمه، جفتی، دوسازه؛ از سازهای بادی خراسان شمالی] و...
اما موضوع اینجاست! آن دسته از نیها که ساز میشوند، باید زمانی که نواخته میشوند، اسرار سوختن را بیان کنند.
مولانا در اولین بیت از دفتر اول، در مثنوی خود از "نی" میگوید:
بشنو از نی، چون حکایت میکند
از جــداییهــــــا شـکایت میکند
اما در عرفان، یکی از معانی نِی؛ نه است، نیی، نیستی، هيچی...
در حقیقت، نِی، نماد انسان فارغ از خود است، دلباختهی معشوق واقعی و بریده از تمام مادیات و مسائل دنیوی...!
پایینتر از همه خود را میانگارد، ولی در مقابل، به درکِ اشرف مخلوقات رسیده و میداند که معشوق از او، تعهد گرفته و او منیَت خود را نابود ساخته و از من و تویی، دوگانگی و چندگانگی گذشته، وحدت ساخته و جز "او" را نمیبیند.
نی حدیث راهِ، پـر خون میکند
قصههای عشقِ، مجنون میکند
یکشب آتش در نیــستانی فتــــــــاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت:کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش: بیسبب نفروختم
دعوی بیمعنیات را سوختم
زانکه میگفتی نیام،با صد نمود
همچنان در بند خود بودی،که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی، علاجش آتـش است
با چنین دعوی، چرا ای کم عیــار
برگ خود میساختی هر نو بهار؟
در میان نیهای سرخ شده، تعدادی نی سرخ شده و پخته کوتاه نیز میماند که توان فریادِ "ساز" را ندارند،آنها نیز عاقبتی عجیب دارند!؛
آن نیها، قلم میشوند،
میگویند و میخروشند،
شِکوه میکنند و آگاه میکنند
و گاهی نیز مینالند..
بیصدا و خاموش.....!
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #با_حضور_جمعی_از_مسئولین
گزارش فعالیت #بازارچه_مهربانی
که توسط مرکز مثبت زندگی
برای خودکفایی بانوان توانمند شهرمان
و ایجاد مشاغل خانگی
در مدرسه
دخترانه 22 بهمن اردکان برگزار گردیید
ارائه شد
و از فعالیت مدیر
و جمعی از دانش آموزان فعال مدرسه
تقدیر گردیید.
📸:حبیب اکبری
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #گوشه_هایی_تصویری
از فعالیت هنری و تئاتر دانش آموزی
در مدرسه 22 بهمن اردکان
با حضور ریاست أموزش و پرورش
ریاست اداره بهزیستی
و ریاست اداره ورزش و جوانان
✅لازم بذکر است:
در پایان اجرای مراسم
ریاست آموزش و پرورش شهرستان
ضمن تقدیر از فعالیت های هنری
دانش آموزان و مربیان مدرسه
آمادگی همکاری و تعامل اداره آموزش را با اقدامات فرهنگی مدارس اعلام داشت و به پای صحبت مربیان و دانش آموزان نشست.
📸:حبیب اکبری
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #بازارچه_مهربانی_از_دریچه_دوربین
بصورت یک روزه
با شکوه خاصی در مدرسه 22 بهمن اردکان برگزار گردیید
و برای دانش آموزان فرصتی دست داد تا:
انواع عروسک دست ساز
انواع غذاهای سنتی و دست پخت های متنوع خانگی
کیک و شیرینی
روغن های گیاهی, ترشیجات و...
را در محیط ای کاملا دوستانه بفروش برسانند.
📸:حبیب اکبری
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از حمله وحشیانه قاچاقچیان چوب جنگلهای هیرکانی مازندران به نگهبانان ایست بازرسی جنگلبانی منطقه چمستان
لامصبا مگه قرون وسطی است که به نگهبان چوب دادید ؟
نگهبانی که اسلحه نداشته باشه طبیعیه که قاچاقچیا این طوری بهشون حمله میکنن
درست کنید این قانون مسخره رو ...
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
📌 حضور امامجمعۀ اردکان در پیاده روی اربعین
✅ حجتالاسلام شاکر امامجمعۀ اردکان با حضور در جمع زائران حسینی پیاده روی خود را امروز صبح از نجف به کربلا شروع نمودند و قرار است در مسیر پیاده روی به موکب های شهرستان اردکان سر بزنند و از نحوه خدمت رسانی به زائران بازدید نمایند.
✅ امام جمعه اردکان در ابتدای مسیر از موکب شرکت معدنی و صنعتی چادرملو که اولین موکب در مسیر پیاده روی است بازدید به عمل آورد و از زحمات خادمان و دست اندرکاران پر تلاش تشکر نمود.
گفتنی است موکب چادرملو امسال راه اندازی و در عمود ۱۷۰ مسیر نجف به کربلا واقع شده و تا ۲۶ شهریور به زایران حسینی خدمات پذیرایی و اسکان ارایه خواهد کرد.
🗓 شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱
🔶 کانال قلب فرهنگی اردکان
دفتر امام جمعه اردکان
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
خوشا به حالت.پدری داشتی که مرهم پاهای تاول زده ات باشد.
قربان مظلومیت طفلان حسین(ع)🥺🥺🥺
#نگاه_شهروندی
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
لئو بوﺳﮑﺎﻟﯿﺎ:
ﺍﻏﻠﺐ ﻗﺪﺭﺕ ﯾﮏ ﻟﻤﺲ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺁﻣﯿﺰ
ﯾﮏ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍ
ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ
ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺭﺍ دﺳﺖ ﮐﻢ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺍینها ﻗﺎﺩﺭﻧﺪ
ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭ ﮐﻨﻨﺪ!
#سلام
#صبح_تون_بخیر
#دلتون_شاد
#روزتون_بهشت
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
هر واژهای صدفی سخت است که نیرویی بزرگ و انفجارآلود در خود نهفته دارد. برای یافتن معنایش، باید بگذاری در درونت مانند بمبی منفجر شود و از این راه روحی را که زندانی کرده است، آزاد سازد.
📕 گزارش به خاک یونان
✍🏻 #نیکوس_کازانتزاکیس
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
دنیای بدون زن می تواند شبیه چیزی مانند این باشد:
مردان صورتشان را نه میشویند و نه اصلاح میکنند. کشوی کمد ما فقط حاوی چیزهای ساده ای مثل تی شرت، عرق گیر، جوراب و شاید هم یک کفش کتانی برای مواقعی باشد که مجبوریم از منزل خارج شویم.
هیچ نیازی به داشتن هیچ ظرفی نیست و غذایمان را در بشقاب یک بار مصرف کاغذی پیتزا و یک لیوان نوشابه همه چیز حل میشود.
اسباب و لوازم منزل تا حد امکان کم است. فقط یک ماشین لباسشویی، یک یخچال و یک تلویزیون واقعا بزرگ؛ دستگاه کنترل از راه دور آن فراموش نشود.
📕 مانند زن رفتار کن-مانند مرد فکر کن
✍🏻 #استیو_هاروی
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷
⭕️ #امام_جمعه_عزیز_شهرمان
در سفر زیارتی پیاده روی کربلای حسینی
ویژه اربعین
به همراه همکار رسانه مان
مدیر کانال ذره بین در یک قاب
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷