eitaa logo
مجله فرهنگی -خبری زردین
3.1هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
11.8هزار ویدیو
61 فایل
کانالی کشکول مانند؛ از مطالب فرهنگی‌؛ اخلاقی؛ اجتماعی؛ سیاسی و اخبار مهم ارتباط با مدیر: @seyedmir1347
مشاهده در ایتا
دانلود
14020415000668_Test.mp3
زمان: حجم: 19.84M
🎙علی قصری 🔹علی قصری، پیرغلام نامدار تهرانی که بامداد جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ به دلیل کهولت سن به ارباب بی‌کفنش پیوست، یکی از ذاکران خوشخوان، ردیف‌شناس و سرشناس اهل‌بیت عصمت و طهارت بود که عمری در هیأت‌های تهران و شهرهای بزرگ کشور به مداحی و نوحه‌خوانی پرداخته بود. 🔹قصری، استاد و مربی بسیاری از مداحان جوان‌تر از خودش بود و مردم شهرهایی مثل کاشان، خوانسار، اصفهان، همدان، مشهد و ... از قصیده‌خوانی‌های او خاطرات فراوانی دارند. 🔹قطعه‌ای که خواهید شنید، یکی از معروف‌ترین قطعات صوتی او با عنوان «جانم علی» است که محمد معتمدی، خواننده مطرح کشورمان، بخشی از آن را به مناسبت درگذشت قصری منتشر کرده بود. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @neday_e_dehestan
📗 پر از یاقوت 📖 «امین نخله» نویسنده معروف مسیحی خطاب به شخصی که از وی درخواست کرده بود صد کلمه از سخنان حضرت علی را برگزیند، تا او به صورت کتاب منتشر سازد، می‌گوید: از من خواسته بودی که صد کلمه از گفتار بلیغ‌ترین و وسیع‌ترین عرب (ابوالحسن علی بن ابی‌طالب) را انتخاب کنم تا آن را در کتابی منتشر کنی. از کتاب‌های ادبی که باید برای این منظور مورداستفاده قرار گیرد در اختیار ندارم جز چند کتاب ازجمله انجیل بلاغت «نهج‌البلاغه». اینک این کتاب را در دست گرفته‌ام و صفحاتش را با انگشتانم ورق می‌زنم. به خدا قسم نمی‌دانم چگونه از میان صدها کلمه گوهربار یک‌صد کلمه آن را انتخاب کنم، بلکه از انتخاب یک کلمه از میان کلمه‌های دیگر هم عاجزم؛ زیرا این کار درست به این می‌ماند که دانه یاقوتی را از کنار دانه‌های دیگران بردارم. سرانجام این کار را کردم درحالی‌که دستم یاقوت‌های درخشنده را زیرورو می‌کرد و چشمانم از پرتو نور آن‌ها خیره شده بود. 📌 (عبدالرحمن رضایی، در آستانه آفتاب، ص 37) 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸 @neday_e_zardin
📗 بد علی را نگویید 📖 شراره‌های کینه از سینه‌اش می‌جوشید و چونان گدازه‌ای از زبانش فوران می‌کرد. بی‌درنگ از علی بد می‌گفت که عمر به حرف آمد. اول نگاهی به او انداخت و بعد رو به جماعت حاضر گفت «هرگز بد علی را نگویید و از او به بدی یاد نکنید؛ چیزهایی از رسول خدا درباره علی شنیده‌ام که آرزو داشتم هر آنچه آفتاب بر آن تابیده را می‌دادم تا یکی از آن ویژگی‌ها در خاندان خطاب باشد». با این حرف عمر مجلس ساکت شد. خودش هم لحظه‌ای سکوت کرد، آهی کشید و گفت «روزی پیامبر دست روی شانه علی گذاشت و گفت او اولین شما و پیشتاز همه در اسلام و ایمان است. گاهی هم رو می‌کرد به علی و می‌گفت تو برای من همان هارون هستی برای موسی». 📌 (علی قهرمانی، مسیح اسلام، داستان‌هایی از فضائل امام علی(ع) در منابع اهل سنت؛ به نقل از تاریخ مدینه دمشق، ص 58 و 167) 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸 @neday_e_zardin
🔸اگر قرار بود... 🔹پیامبر(ص) با عشق و حسرت به امیرالمومنین(ع) نگاه می‌کرد و می‌فرمود «ای علی! کسی تو را نشناخت مگر من و خدا...» اگر قرار بود شاعر باشم، دوست داشتم شهریار باشم؛ آن لحظه‌ای که سرود «علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را...» اگر قرار بود ریاضیدان باشم، می‌خواستم خواجه نصیر باشم که گفت «علی(ع) سرچشمه فیاضی بود که دانشمندان، دانش خود را به او استناد دادند». اگر قرار بود فیلسوف باشم، دوست داشتم توماس کارلایل باشم که نوشت «ما چاره‌ای نداریم جز آن‌که علی(ع) را دوست داشته باشیم؛ او جوانمردي بود بس عالي‌قدر و بزرگ نفس که از سرچشمه وجودش خير و نيکي مي‌جوشید...» اگر قرار بود بیابان‌گرد باشم، دوست داشتم ابوذر باشم که سال‌ها برای دلدادگی به مرام تو، تبعیدی بیابان‌های بی‌آب‌وعلف شد... اگر قرار بود تازه‌مسلمان باشم، دوست داشتم سلمان باشم، وقتی پشت سر تو راه می‌رفت و از خودش ردپایی نداشت؛ قدم می‌گذاشت جای قدم‌های تو... . اگر قرار بود مسیحی باشم، دوست داشتم جرج جرداق باشم؛ وقتی قلم به دست گرفت و «امام علی (ع) صدای عدالت انسانی» را نگاشت، یا جرجی‌زیدان که گفت «اگر بگويم مسيح از علي بالاتر است، عقلم اجازه نمي‌دهد و اگر بگويم علي از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمی‌دهد.» یا جبران خلیل‌جبران که اعتراف کرد «مردم عرب، حقیقت مقام علی (ع) را درک نکردند...». اگر قرار بود غلام باشم، دوست داشتم قنبر باشم، همان‌قدر یار تو، همان‌قدر غلام تو... اگر قرار بود آزاد شده باشم، دوست داشتم میثم تمّار باشم که سال‌ها همان درختی را آب داد که می‌دانست روزی به جرم دوست داشتن تو از آن حلق‌آویز می‌شود... اگر قرار بود جنگاور باشم، دوست داشتم مالک اشتر باشم که آن‌قدر پا در رکاب تو بود که بعد از او اندوهگین گفتی «گریه‌کنندگان بگریند در سوگ مردی مثل مالک... آیا دیگر یاوری همچون مالک هست؟!» اگر قرار بود گناهکار باشم، دوست داشتم همان مردی باشم که تو به کیفر جرمش دستش را بریدی، اما باز هم با دست‌بریده تو را مدح کرد که «هنوز دوستش دارم که عشق او با گوشت و خونم آمیخته است...» اگر قرار بود کودک باشم، دوست داشتم یکی از همان یتیمانی باشم که تو هر شب برایشان نان و خرما می‌آوردی... بالاخره هر آدمی، یک روزی، یک‌جایی، به کسی دل داده، بدون این‌که خودش بفهمد چرا؟ گاهی حتی دلت می‌خواهد یک «شیء» باشی، اما در عوض نزدیک به محبوبت. دلت می‌خواهد که ای‌کاش مثلاً یک نعلین کهنه پر وصله بودی، یک نخل، یک چاه، یک خشت از یک خانه ساده، یک کاسه سفالی حتی... اما کنار محبوب... . ✍️زهرا وافر 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 @neday_e_zardin