eitaa logo
مجله فرهنگی -خبری زردین
3.1هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
11.7هزار ویدیو
61 فایل
کانالی کشکول مانند؛ از مطالب فرهنگی‌؛ اخلاقی؛ اجتماعی؛ سیاسی و اخبار مهم ارتباط با مدیر: @seyedmir1347
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: "جواب ابلهان خاموشی ست" @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 ناصرالدین شاه قاجار یکی از طولانی ترین دوران حکومت را در میان شاهان ما داشت، که نزدیک به پنجاه سال بود. در نتیجه بیشتر مثل های موجود در زبان فارسی در زمان حکومت او شکل گرفته اند. ناصرالدین شاه عادت داشت، آخر هر سال به حساب و کتاب امور مملکت بپردازد و هرگاه در جای کم و کسری از نظر مالی بود، به عناوین مختلف این کسری بودجه را با دریافت وجه از سران و حکام ولایت رفع می کرد. یکی از این راه ها این بود که ، زمانی که قبله عالم به شکار در دشت و صحرا می رفتند، به ازای هر شکاری که شاه زده بود، افراد حکومتی پولی را تحت عنوان "نازشست "به ایشان می دادند، که معمولا حیوانات شکار شده توسط شکارچیان سلطنتی کشته شده بودند، ولیکن از ترس شاه جرات بیان کردن آنرا نداشتند. چون انگشت شست در نگاه داشتن تفنگ نقش مهمی داشت، و لفظ ناز را هم، که نشانه احترام و بزرگی بود به آن اضافه کردند و معنی این ترکیب اضافی ، پول یا پیشکشی درخور بود که برای تقدیر و ستایش تیراندازی خوب شاه به ایشان داده می شد. امروزه اصطلاح "نازشست "برای انعام و مشتلقی به کار می رود، که در قبال خبری خوش یا انجام کاری قابل ستایش به افراد داده می شود. @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد. رجال مملکت هم برای تهیه آش جمع می شدند و هر یک کاری انجام می دادند. خلاصه هر کس برای تملق وتقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود، خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از بالا نظاره گر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه در پایان کار دستور می داد به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می بایست کاسه آن را از اشرفی و سکه پر کند و به دربار پس بفرستد...! کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند، واضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آن که مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب روغن رویش ریخته شده دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی با یکی از اعیان یا وزرا دعوایش می شد به او می گفت بسیار خوب بهت حالی می کنم دنیا دست کیه... آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد...! @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 کینه شتری کینه پیگیری است که شتر نسبت به ساربان خود به دل می گیرد و تاکنون سابقه نشان داده که ملاطفت مجدد ساربان نمی تواند آن را تعدیل نماید. شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان بگیرد. عجب در این است که شتر به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند. وای به روزی که شتر مست و کینه توز فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد. وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک (شتر نر) خشمگین قرار بگیرد راه نجاتش این است که در حال فرار تک تک لباسهایش را درآورد و به پشت سرش بیندازد. در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد. سپس مجددا با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند. ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده و جلوی شتر انتقامجو می اندازد. چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است، آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی. @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 در زمان‌های خیلی دور که تجهیزات و وسایل ارتباطی وجود نداشت، از بوق برای رساندن اخبار به یکدیگر استفاده می‌کردند. به طوری که در جاده‌های کشور ایران افرادی را مامور کرده بودند که با بوق زدن، اطلاعات و اخبار ضروری را به نقاط دورتر اعلام کنند. از بوق برای تشکیل و افزایش سربازان ارتش و نیز ایجاد روحیه در آن‌ها برای مقابله و جنگ با دشمن نیز استفاده می‌کردند. حتی بوق در مراسم شادی و عزا هم کاربرد داشت و به گرمای مجلس می‌افزایید. جالب است بدانید که در روستاها با بوق زدن به شیوه‌ای خاص به کشاورزان خبر می‌دادند که گندم‌هایشان را برای آرد کردن به آسیاب ببرند. اما از همه جالب‌تر این بوده است که هنگامی که شخصی از دنیا می‌رفت با بوق زدن به اهالی ده خبر می‌دادند. مثلا اگر شخصی شبانه فوت می‌کرد به شکل خاصی بوق می‌زدند و به اهالی دهکده اطلاع می‌دادند تا فردای آن روز به مراسم خاکسپاریش بروند. در این میان افرادی هم وجود داشتند که بعد از چند روز سراغ آن شخص را از دوستان و اقوامشان می‌گرفتند و در جواب به آن‌ها می‌گفتند: «بوقش را زدند.» این عبارت به این معنا است که فرد مورد نظر از دنیا رفته است. عبارت بالا به تدریج به ضرب‌المثل تبدیل شد و بر سر زبان‌ها افتاد و علاوه بر اعلام مرگ کسی، در مورد اشخاصی هم به کار می‌رود که در شغلی مقام و سمت خود را از دست داده‌اند. به این معنی که آن فرد دیگر مسئول کار نیست و اخراجش کرده‌اند. عبارت بالا به تدریج به ضرب‌المثل تبدیل شد و بر سر زبان‌ها افتاد و علاوه بر اعلام مرگ کسی، در مورد اشخاصی هم به کار می‌رود که در شغلی مقام و سمت خود را از دست داده‌اند. به این معنی که آن فرد دیگر مسئول کار نیست و اخراجش کرده‌اند. @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 یعنی از او نباید ترسید، ابهتی ندارد و دلیلی وجود ندارد كه از او هراس داشته باشیم. اما ریشه این ضرب المثل: در زمان قدیم، روزگار نه چندان دور، در ایران صاحب منصبان نظامی ‌به تقلید از نظامیان روس كه كلاه پشمی ‌به سر داشتند، كلاه پشمی‌ پوستی بر سر می‌گذاشتند. از آن جایی كه نظامیان مأمور ایجاد نظم هستند، وقتی از دور پیدا می‌شدند، مردم خود را جمع و جور می‌كردند كه مورد مؤاخذه واقع نشوند، و اگر آن صاحب منصب نظامی ‌افسر نبود به هم می‌گفتند : این كه افسر نظامی‌ نیست، كلاهش پشم ندارد. @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، او را خجالت زده کرده و از میدان به در کنند. بر خلاف تصور بسیاری از فارسی زبانان واژه ی رخ در این اصطلاح به معنی چهره و صورت نیست و ارتباطی با این معنا ندارد. این واژه از اصطلاحات بازی شطرنج و نام یکی از مهره های آن است. رخ نام مرغی عظیم الجثه و افسانه ای است که فیل و کرگدن را نیز می رباید و چون این مهره در بازی شطرنج اگر مانعی بر سر راه خود نداشته باشد از دور مهره هایی چون فیل و اسب را به راحتی از پای در می آورد این نام را بر آن نهاده اند ( لغت نامه ی دهخدا ). شطرنج بازان نیز همیشه کوشش می کنند تا این مهره ی حریف را که پس از مهره ی وزیر مهم ترین مهره است، هر چه زودتر از میان بردارند و حریف را به شکست نزدیک تر نمایند. در اصطلاح بازی شطرنج هرگاه بازی کنی مهره ای را در کمین مهره ی رخ قرار بدهد تا در نخستین فرصت آن را بکشد این کار او را را به رخ کشیدن می نامند ( عبدالله مستوفی ، کتاب شرح زندگانی من، جلد سوم، برگ ۲۴۶ ). با وارد شدن این اصطلاح در زبان عامه، هر گفته یا کاری را نیز که هدف به شکست کشاندن کسی در بحث و استدلال دنبال نماید و مایه شرمندگی وی گردد به رخ کشیدن نامیده اند. ‎ @neday_e_dehestan
🌸🍃🌸🍃 يك نفر مهمان خونه ایی روستايی بود خروس چاق و چله ميزبان چشمشو گرفته بود نصفه های شب دور از چشم همه بلند شد خروس رو گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بيدار شد و گفت :حالا كه زوده داری ميری بمون تا خروس بخونه بعد برو مهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توی راه هم می خونه دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بی خبر گرفت خوابيد صبح وقتی رفت سر لونه خروسه تازه فهميد ديشب مهمون بی معرفتش چی گفته. مورد استفاده: درباره كسانی به كار می‌رود كه حرفشان با عملشان یكی باشد. @neday_e_zardin