eitaa logo
🇮🇷 ندای فطرت🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
105.5هزار عکس
75.8هزار ویدیو
534 فایل
آدرس کانال ندای فطرت در سایر پیام‌رسان ها: بله: https://ble.ir/nedayefetratt
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) @amin_ghafar 🔴به کمپین بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🔰مرجع تقلید و سفیر انگلیس 📌وقتی بود که سفیر از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد می‌تواند در ساعت عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که می‌دانید برسانید.» سید ابوالحسن با و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود. 📌طلبه‌های حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع (ره) به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عده‌ای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شده‌اند. من به نمایندگی از طرف جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما می‌گذارم تا به آن بیچاره‌ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان می‌شد به سفیر انگلستان داد. 📌سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد 📚ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، ص 275. 📍امروز سالروز رحلت مرجع کل جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) است. 🌐 @rahyafte_com