هدایت شده از خوشنویسی✍️|مستی قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
قسمتی از مستند "مشق لیلی" هست
به نظرم
🔑آداب مقدمه ای است بر سلوک....
#استاد_امیرخانی
✅به کانال "مستی قلم" بپیوندید👇
🆔 @nastaligh_advanced
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ندای قلم|هنر در خدمت عقیده..✍
✨ قسمتی از مستند "مشق لیلی" هست به نظرم 🔑آداب مقدمه ای است بر سلوک.... #استاد_امیرخانی ✅به کان
خوشنویسی فقط یک هنر نیست...
یک سبک زندگیه...
مقام استادی واقعی در خوشنویسی جز با طی طریق سلوک میسر نخواهد شد...👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر...😍🌱
@nedayeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاڪۍ بنگارمـ غـــَــمـِ بۍطاقتۍامـ را
اۍ بُـرده مــَــــرا طاقتِ أیامـ ڪُجـایۍ..
#جمعه
#مهدی_عج
@nedayeghalam
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بزرگوار با این خط زیبا تو اینستاگرام آموزش خوشنویسی میدن😐😐
کلی هم پول میگیرن بابت دوره هاشون🙃🙃
هررشته ای که میخوایم شروع به آموزش دیدن کنیم ، بگردیم متخصصش رو پیدا کنیم و زیرنظرشجلو بریم ...
وگرنه این ره که تومیروی به ترکستان است ...🚶♀🚶♀🚶♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرات شنیدهنشده از رئیسجمهور شهید
🔹بدون تعارف با همسر شهید آیتالله رئیسی
😭هنوز باورمان نشده که از بینمان پر کشیده، تلویزیون را که روشن می کنیم، هنوز انتظار داریم تصویرش را ببنیم و گوش بدهیم به صحبت هایش. چه مُهر قشنگی بر پایان زندگی اش خورد؛ مُهر شهادت، درست مثل مُهری که بر پایان زندگی استادش، شهید بهشتی خورد. چه طعنه ها و تهمتها خورد در دوران ریاست جمهوری، اما سکوت کرد و چه قدر زیبا، خداوند اجر این سکوت ها را داد.
📖 پایان مأموریت
✍️ به قلم آقای: مصطفی رضایی
📇 انتشارات: معارف
👌روایتهایی داستانی است از زندگی شهید جمهور؛ آیت الله سید ابراهیم رئیسی. در این کتاب، از زبان خود آقای رئیس جمهورمان، زندگی ایشان را از زمان کودکی ورق می زنیم تا برسیم به پایان مأموریتشان.
📢پیشنهاد می کنم که این کتاب را بخوانید و و از این طریق بیشتر با زندگی پر از خیر و برکت رئیس جمهور شهیدمان، آشنا شوید.
📃 برشی از کتاب:
مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. رو به روی کفشداری ایستاد، جملهای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش بر میخواست روی صورتش جاری شد.کفشهای کهنهمان را به کفشداری داد، خم شد پیشانیام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امنترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و درهای دنیا به رؤیت بسته شد به اینجا بیا.
#معرفی_کتاب
#پایان_مأموریت
#زندگی_شهید_آیت_الله_ابراهیم_رئیسی
#انتشارات_معارف
#هفته_دولت
@libshqom
مرآت هستی به نور آسمانی و فروغ ازلی رسول اکرم(ص) روشن گردیده و کالبد گیتی به روح زلال او جان گرفته است و جهان خلقت به برکت وجود قدسی ایشان به زیورِ «لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک» زیبنده شده و کثرات عالم وجود به پرتو الهی محمدی(ص) بر صفحه هستی پدیدار گشته است و دایره وجود بر نقطه پرگار جمال محمد(ص)، این مرآت حقیقت نمای تام هستی و صدر نشین سریر عظمت و کرامت انسان می چرخد و دارالسلام معرفت رحیمیت در مدینه فضایل و خصایل ستوده او قرار گرفته است....ادامه دارد
ادامه در کانال ندای قلم
#شهادت_پیامبر_ص
#بیست_وهشتم_صفر
#معلی
@nedayeghalam
این تمثال مبارک به زینت «اوّلُ ما خَلَقَ الله نُوری؛نخستین چیزی که خلق شد، نور من بود.» مزین شده و سرسلسله خلقت در وجود الهی او می تراود و چشمه سار تجلّی نور حق بر پهنه هستی او جاری می باشد؛ همو که نسیم جمالش رحیل عشق به اولیاست و نفخه کمالش ساکنان سرای ناسوت را به اوج لاهوت رسانیده است.
خورشید واحدیت الهی در مرآت جهان بین محمد(ص) تجلّی نمود و تمامی انبیای بزرگوار(ع) از پرتو خورشید اعظم محمدی(ص) حلیه نبوت را بر تن نمودند و بذر رسالت به دستان ربوبی این باغبان گلزار هستی در بستر تاریخ پاشیده شد. سلسله وجود از نور روشنی بخش محمد(ص) جوشیدن یافت و فیض عالم از روزنه لاهوتی قلب محمد(ص) بر گیتی باریدن گرفت و از رهگذر همین عظمت است که به زبان حال آن حضرت گفته شده: «من هر چند به صورت ظاهر، فرزند آدم(ع) هستم، ولی در عالم معنا مرتبه پدری بر آدم(ع) دارم؛ زیرا آدم(ع) به واسطه من موجود گردید.»حقیقت فروزان پیامبر(ص) نور آسمان ها و زمین است و وجود سراپا مجد و عظمت او و فروغ روح الهی اش بر ارض وجود آدمی انوار کمال می گسترد و به شکوفه های معطر جمال مطلق می آراید و عرصه خلقت را به پیرایه «آدَمُ وَ مَنْ دُونِهِ تَحْتَ لِوآئی؛ آدم(ع) و مادون او زیر لوای من اند.» زیبنده می سازد
و چه سخت و سنگین است این روزهای پایانی صفر که چنین گوهری ازمیان بشر رخت می بندد🖤🖤😢😢
بیست و هشتم صفر سالروز شهادت پیامبر اکرم (ص) تسلیت باد.
#معلی
#بیست_وهشتم_صفر
#شهادت_پیامبر_ص
@nedayeghalam
ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم
هیچ کس از ما [اهلبیت] نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)
بحارالأنوار- جلد۲۷- صفحه۲۱۷
هدایت شده از شراب و ابریشم...
.
من اگر روضهخوان بودم، مثل امشبی به پلهی دوم منبر نرسیده، برمیگشتم روی زمین، رها میشدم... جوری که مستمعها بفهمند، پایم نداده از منبر بالا بروم... بعد همانطور که عبایم از شانههایم آویزان شده با چهرهای غمزده بسم الله میگفتم و آه میکشیدم، طوری که "بیچاره شدیم" از سر و رویم بریزد...
بعد وسطِ بهتِ مستمعها با اندوه میگفتم: هجده سال، فقط هجده سال...
فقط هجده سال داشت...
بعد سکوت میکردم و اجازه میدادم کنایه فهمها جمع را متوجه کنند، چه خبر است...
تا بعد از چند دقیقه سکوت، اولین نفری که شانههایش به گریه بلرزد پیرمردِ هشتاد سالهی مجلس باشد که با خودش حساب کرده من هشتاد سال عمر کنم و آن وقت او فقط هجده سال؟
پشتبندش پدری که پیش از مسجد دختر هجده سالهاش را جلوی آموزشگاهی پیاده کرده و حسابی قربان صدقهی چشم و ابرویش رفته شروع به هق هق کند و بعد از او جوان هجده سالهای که توی مجلس نشسته و در این فاصله یک دور تمام آرزوهایش را مرور کرده و با خودش به این رسیده که هجده سالگی تازه اولِ جوانیست، تازه اوج آرزوها و خواستهها، تازه شروعِ زندگی... یکدفعه صدایش به ناله بلند شود و همهی مجلس را به هم بریزد...
بعد من رو به آدمها بگویم، زدن داریم تا زدن!
من و شما هم یک وقتی ممکن است فرزندمان را کتک بزنیم...
خیلی وقتها ممکن است یکی، دیگری را بزند...
اما زدن داریم تا زدن!
اینکه یک نفر به قصد کشت بزند، اینکه یک نفر با کینه و نفرت بزند، اینکه یک نفر با بغض بزند... این خیلی فرق دارد...
اینجای مجلس قطعا صدای زنها بلند شده و وقتش است بگویم، خانومها همینطوریش آنقدر نازک هستند که خیلی زود بشکنند، بترسند، فروبریزند...
حالا شما حساب کن، یک مردِ بلندِ عرب، یک مردِ عصبیمزاج و بدمنظر، یک مردی که کینه و دشمنی همه وجودش را گرفته، حالا هم با قصدِ قبلی آمده، در خانه را با مشت و لگد بزند...
شما به من بگو، سَرِ یک خانومِ هجده سالهی نحیف که تازه باردار هم هست چه می آید؟!
یک مردِ عربِ بلندقدِ بدمنظرِ وحشی که با قصدِ قبلی آمده...
حالا این مرد قرار باشد بزند، چطور میزند؟
اینجای مجلس دیگر حتما خودم از همه بیتابتر شده باشم و بلندبلند گریه کنم...
بگذارم چند دقیقه مجلسم به گریههای بلند و نالههای بیتاب بگذرد، بعد همانطور بین هقهقها بگویم:
هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود... تا دوباره گریهکنها مجلس را روی سرشان بگذارند.
بعد هم تیر خلاص را بزنم و بگویم:
اینکه کشتند یک حرفیست
اینکه به ضرب مشت و لگد کشتند یک حرف دیگر...
تا باز صدای گریهها بالا بگیرد...
بعد هم مجلس را به حال خودش رها کنم و تا مداح دمِ یا زهرا میگیرد، خودم را بین گریهها و نالههای مردم گم کنم...
من روضهخوان نیستم
ولی اگر بودم شب شهادت پیغمبر، روضهی زهرایش را میخواندم و مردم را بیشتر از هر وقت دیگر برای فاطمه میگریاندم
داغِ پیغمبر، شروعِ داغِ حضرت زهراست...
اصلِ روضهی امشب، روضهی حضرت زهراست...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
پینوشت:
روضه خواندن لازم نیست، این داغ سنگینتر از این حرفهاست، روضهخوانها فقط برای همین خوبند که صدایشان توی بلندگو بپیچد تا صدا به صدا نرسد که مردم راحت گریه کنند و بیخجالت ناله بزنند...
پینوشت:
الهی بمیرم برات یک دونهی پیغمبر، صاحب عزای امروز، زهرای نازنینِ پیامبر، تسلیت بانوی عالم...
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
سلام، امام غریب من!
آمدهام؛ با تمام دلم، با قدمهای احساسم، با حضور هر چه تمام ارادتم.
آمدهام؛ تا فانوسهای روشن اشکهایم را، بر مزار بیچراغت، بیاویزم!
آمدهام؛ تا شریک غربت بینهایتت باشم.
آمدهام ـ کبوترانه آمدهام ـ تا از دستان مهربانت، آب و دانه بدهی!
آمدهام؛ با دسته دسته یا کریمهای اخلاص و محبّت، تا شاید لحظهای در گنبد نگاه مهربانت، پناه گیرم.
ای کریم اهل بیت! حالا این من و این وسعت بیحدّ و مرزِ لطف تو.
این دلِ کوچک من و این عنایت بزرگ تو. این گدای غریب و این هم، سلطان غریب؛ بزم غریبانهمان جور است.
تو غریب، من هم غریب.
امّا ... نه! غربت من کجا و غریبی تو کجا! آخر شما، غربتت را هم از پدر به ارث بردهای و هم از مادر مولای من! چگونه میشود زینت شانههای پیامبر باشی، خون علی و فاطمه در رگهایت جاری باشد، سید جوانان اهل بهشت باشی و آن وقت، این روزگار نامرد، دل به عشقت نسپارد. امام مظلوم من! چند بار از پشت، خنجر خوردهای؟! چند بار نیش سوزناک خیانت را چشیدهای؟! چند بار ...؟ انگار قصّه غربت شما پایان ندارد! آقا! زهری که بر جگرت نشست، تنها زهر جعده نبود؛ زهر بدعتی بود که مسیر عشق را عوض کرد. وقتی که دل به این بدعت بسپرند، عجیب نیست اینکه حتی در کنار همسفر زندگیت، غریب باشی!
یا کریم اهلبیت! تو بزرگتر از آن بودی که در ذهن کوچک بشر بگنجی...
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#بیست_وهشتم_صفر
#معلی
@nedayeghalam