عطر شهادت
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
در مطلع ماه، آسمان رنگ عزا داشت
آن شب هلال ماه پنهان گریه میکرد
بر گنبد شاهِ چراغ آن پرچم سبز
یکپارچه با کل ایران گریه میکرد
در هجر زوّاری که دیگر برنگشتند
بیش از همه دروازهقرآن گریه میکرد
عطر شهادت با اذان در شهر پیچید
گلدسته همدم با شهیدان گریه میکرد
بر مشهدِ شاهِ چراغ آتش گشودند
شیراز با شاه خراسان گریه میکرد
تا حرمت موسیبنجعفر را شکستند
معصومه در قم دلپریشان گریه میکرد
حب الوطن ایمان ایران را نشان داد
آنسان که حتی هفتِ آبان گریه میکرد
یک ملت از داغ شهیدان حرم سوخت
سردار دلها هم به کرمان گریه میکرد
ترک و لر و کرد و عرب همناله بودند
حتی به سوگ فارس، افغان گریه میکرد
از این جنایت حزب شیطان خنده میزد
جن و ملک بر حال انسان گریه میکرد
مادر کنار کودک بیجانش افتاد
تا پای جان بر پارۀ جان گریه میکرد
طفل یتیمی بیامان در صحن میگشت
از دیدن آن صحنه حیران گریه میکرد
هنگامۀ پرواز، پر از دستش افتاد
خادم زمین افتاد و دربان گریه میکرد
آن شب زیارتها مفاتیح الجنان شد
با هر زیارتنامه، قرآن گریه میکرد
با آل یاسین، قلب قرآن گریه میکرد
با آل طاها، آل عمران گریه میکرد
یک نوجوان همراه عبدالله و قاسم
از شوق جانان با دل و جان گریه میکرد
هر کس که میدید آن غروب غمفزا را
بر غربت شام غریبان گریه میکرد
باید که مقتل خواند اما با اشاره
خاتم به انگشت سلیمان گریه میکرد
شاعر
سید محمدرضا یعقوبی آل
#شاهچراغ
@nedayeghalam
ندای قلم|هنر در خدمت عقیده..✍
اول ماه صفر سالروز ورود کاروان اسرای کربلا به شام🖤🥀 #صفر #شام #نسخ #زینب_س @nedayeghalam
🖤🕯🖤🕯🖤🕯🖤🕯🖤
از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ حضرت سه بار فرمود: الشام الشام الشام
در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود:در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
2- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.
3- زن های شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.
5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آنها می گفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه های آنها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید...
6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم ...
📚 سوگنامه آل محمد ع ، ص ۴۵۹
#شام
@nedayeghalam
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_مداحی
حق میدهم یزید که اینگونه تب کند،
خب زن ندیده بود، مبارز طلب کند!
@nedayeghalam
حضرت آقا فرمودند: «بعضی گفته اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من میگویم احتمال تأثیر همه جا قطعی است...»
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#رهبری
@nedayeghalam