2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اگر این دختر، دختر یکی از مسئولین غربلیس و یا اپوزیسیون بود قضاوتشان درباره آمریکا و داعش همان بود که اکنون؟؟
🔸سرنوشت این دختر مظلوم در دستان وحوش داعشی چه شد؟؟
🔹اگر میدان نبود، دیپلماسی صرف توان جلوگیری از ورود داعش به ایران را داشت؟؟
🔹 اگر فداکاری های قاسم سلیمانی نبود دختران شیعه در عراق و ایران همین گونه به اسارت می بردند.
درود خدا بر شهید #قاسم_سلیمانی
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 https://eitaa.com/nedayelalejin
╭┅─────────┅╮
🌺 https://t.me/nedayelalejin
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️کلیپ منتشر نشده از صحبتهای شهید حاج #قاسم_سلیمانی به زبان عربی
✴️ اعتقاد و ارادت وی به نائب امام عصر ارواحنا فداه، شگفت انگیز است
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 https://eitaa.com/nedayelalejin
╭┅─────────┅╮
🌺 https://t.me/nedayelalejin
🌹تمام افراد در این عکس؛ شهید شدن، آخرین فرد سردار حاج #قاسم_سلیمانی بود
👈در انتخاب دوست
👌اینجوری باشید،
👈 نه اون مدلی...
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 https://eitaa.com/nedayelalejin
╭┅─────────┅╮
🌺 https://t.me/nedayelalejin
❤️خاطره عجیب شهید حاج #قاسم_سلیمانی از شهيد #مهدي_زينالدين به بهانه ۲۷ آبان سالروز شهادت ایشان
🌹شادی روح شهدا صلوات
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 https://eitaa.com/nedayelalejin
╭┅─────────┅╮
🌺 https://t.me/nedayelalejin
بخشی از وصیتنامه شهید #قاسم_سلیمانی
🔹خدایا! همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه، اهل بیت، دفاع از مظلوم، یتیم و دفاع از محصور مظلوم در چنگ ظالم است.
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بغض و اشک و گریه...
◻️ آیت الله العظمی#جوادی_آملی(حفظه الله)
🔘 در فراق سردار دلها شهید سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی...
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
2.mp3
زمان:
حجم:
5.23M
🔴صوت|
🔴سخنرانی سردار حسنی سعدی، همرزم شهید #قاسم_سلیمانی و مدیر گلزار شهدای کرمان
١٤٠٠/١٠/٢٤
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
♻️ دمی با شهدا ♻️
من قاسم هستم، #قاسم_سلیمانی (ادا کردن قرض پدر)
⬅️پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را میدیدم. احساس غریبی میکردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را میزدم و میگفتم: «کارگر نمیخواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم میکردند و جواب رد میدادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت: «اسمت چیه؟» گفتم: «قاسم» گفت: «چند سالته؟» گفتم: «سیزده سال» گفت: «مگه درس نمیخوانی؟!» گفتم: «ول کردم.» گفت: «چرا؟!» گفتم: «پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونههایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگشده بود. گفتم: «آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: «می تونی آجر بیاری؟» گفتم: «بله.» گفت: «روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیداکردهام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمهساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون میآمد. اوستا بیست تومان اضافهمزد به هم داد و گفت: «این هم مزد این هفتهات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز میخوردم. شب در خانه عبدالله تخممرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمیتوانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم. تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و باحالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز میخواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یککله قند داخل امامزاده بگذارم.
⬅️صبح بهاتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که میرسیدیم سرک میکشیدیم و میگفتیم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما میکردند و میگفتند: «نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را میخواهم باروزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه میکردیم، گریهام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه میکردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر میزدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پلههای ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول میشمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامهام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت: «چکار داری؟!» با صدای زار گفتم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریهام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت: «بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت: «یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را میدیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی میگویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود باوجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم: «نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، بامحبت خاصی گفت: «پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت: «از امروز تو می تونی اینجا کارکنی و همینجا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت میدهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویستوپنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚«از چیزی نمیترسیدم» خاطرات خودنوشت حاج قاسم سلیمانی
🌷شادی ارواح طیبه شهدا، امام شهدا، اموات از نسل اسلام بهخصوص سردار دلها #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات🌷
🌹«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»🌹
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
2.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صف طولانی مسافران نوروزی کرمان برای زیارت مزار سردار #قاسم_سلیمانی
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای اهل حرم وقت دفاع از حرم ماست
پر از خون علم ماست
✅امروز همه در دفاع از حرم جمهوری اسلامی و دین اسلام می آییم ✅
شهید #قاسم_سلیمانی: جمهوری اسلامی حرم است
✊🏻 فراخوان حضور سراسری آحاد ملت بزرگ ایران در راهپیمایی دشمنشکن بعد از نماز جمعۀ در سراسر کشور برای مقابله با آشوبها و قرآن سوزی ها
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
❌واکنش سخنگوی دولت به تهدید ترامپ توسط روزنامه کیهان
این خانم سخنگو جواب بدهد حاصل ۵ سال پیگیریهای حقوقی ترور سردار سپهبد شهید #قاسم_سلیمانی از طریق مراجع صالحه بینالمللی چه بوده است؟
🔻ترامپ مداوم ایران را تهدید به حمله و بمباران میکند، اما غربزدههای حاکم بر مملکت پیامهای فانتزی و تشریفاتی و بیارادگی و سستی و ضعف میدهند. هرکس هم مثل کیهان که بخواهد جواب این جلاد قاتل را بدهد مورد برخورد قرار میگیرد.
🔻آنها که مداوم دم از صلح میزنند جنگطلبترین و خونریزترین آدمها هستند. چونکه به دشمن سیگنال میدهند اگر تو ما را با موشک و بمب مورد هدف قرار دهی ما فقط به دنبال صلح هستیم.
🔻ترامپ از این واکنش سخنگوی دولت تنها پیامی که دریافت میکند این است که اگر دوباره فرمان ترور یکی دیگر از فرماندهان نظامی ایرانی را بدهد، دولت ایران هیچ ارادهای برای واکنش قاطع ندارد و ترور کردن برای آمریکا هیچ هزینهای ندارد....
بُکشید ما را
آخه ما خیلی گوگل مگولی هستیم!🙃🙃
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin
هر سه شهید تکه تکه!
عجب عکسی عجب مظلومیتی عجب مردانی
۴۰ سال جهاد ،۴۰ سال دور از خانواده و تفریح،۴۰ سال پوتین از پاشون در نیاوردن و با بعثی و تکفیری و داعشی جنگیدن و آمریکای و اسراییلی جنگیدن
شهید #قاسم_سلیمانی که ساعت یک و نیم نصف شب پنجشنبه که همه یا خواب بودن یا تو عیش و نوش در فرودگاه بغداد با موشک هل فایر آمریکا اربا اربا شد و پیکر قطعه قطعه شو از لای آهن پاره ها بیرون آوردن!
شهید #احمد_کاظمی که حین ماموریت هواپیماش سقوط کرد و پودر شد
و پیکر متلاشی رو از تو بیابان ها جمع کردند
شهید #محمدرضا_زاهدی هم که در حمله اسراییلی ها به سفارت ایران در سوریه تکه تکه شد و پیکر پاره پاره رو از لای میلگرد ها و آوار ها در آوردن!
۴۰ سال مجاهدت در عراق و سوریه و لبنان و...آخر هم
هر سه تیکه تیکه ، قطعه قطعه!
بنویس تاریخ،
بنویس که سربازان #امام_خامنه_ای در بستر نمیمیرند!
مثل ژنرال های ژیگول پهلوی پشت به میهن فرار نمیکنند
میمانند، می ایستند و میجنگند
و در آخر قطعه قطعه میشوند که آیندگان اگر پرسیدند
انقلاب اسلامی چگونه خاک نداد
بگویند با جزٕ جز پیکر سربازانشان!
🌺🍀💐🌷🍀🌺
📲 رسانه ندای لالجین
╭┅─────────┅╮
🌺 @nedayelalejin