eitaa logo
ندای توحید
529 دنبال‌کننده
252 عکس
62 ویدیو
0 فایل
🍀نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفا بالله🍀 🔸این کانال توسط علاقمندان اداره می‌شود. 🌐در شبکه های مجازی ما را با این نام کاربری @nedayetoohid دنبال کنید. 📬 ارتباط با ما: @nedayetoohid_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃عاقبت توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🍃 يكى از سروران عزيز ما كه فعلًا از اعاظم اهل نجف أشرف است و حقّاً مرد بزرگوارى است، نقل فرمود براى من كه: ما از نجف اشرف عيال اختيار كرديم و سپس در فصل تابستان براى زيارت و ملاقات ارحام عازم ايران شديم، و پس از زيارت حضرت ثامن الائمّه عليه السّلام به وطن خود كه شهرى است در نزديكى‏هاى مشهد رهسپار گرديديم. آب و هواى آنجا به عيال ما نساخت و مريض شد و روز بروز مرضش شدّت كرد؛ و هر چه معالجه كرديم سودمند نيفتاد و مشرف به مرگ شد. و من در بالين او بودم، و بسيار پريشان شدم و ديدم عيال من در اين لحظه فوت ميكند و من بايد تنها به نجف برگردم و در پيش پدرش و مادرش خجل و شرمنده گردم، و به من بگويند دختر نو عروس ما را برد و در آنجا دفن كرد و خودش برگشت. حال اضطراب و تشويش عجيبى در من پيدا شد. فوراً آمدم در اطاق مجاور ایستادم و دو ركعت نماز خواندم و توسّل به حضرت‏ عجَّل اللهُ تعالَى فرجه الشّريف پيدا كردم و عرض كردم: ! زن مرا شفا دهيد، اى ولىّ كارخانه خدا! اين امر از دست شما ساخته است؛ و با نهايت تضرّع و التجاء متوسّل شدم. آمدم در اطاق عيالم، ديدم نشسته و مشغول گريه كردن است و زار زار مى‏گريد. تا چشمش به من افتاد گفت: چرا مانع شدى؟ چرا مانع شدى؟ چرا نگذاشتى؟ من نفهميدم چه ميگويد، و تصوّر كردم كه صحبت عادى ميكند و حالش سخت است. بعد كه قدرى آب به او داديم و غذا به دهانش گذارديم قضيّه خود را براى من نقل كرد و گفت: براى قبض روح من با لباس سفيد آمد و بسيار متجمّل و زيبا و آراسته بود، به من لبخندى زده و گفت: حاضر به آمدن هستى؟ گفتم: آرى. بعداً عليه السّلام تشريف آوردند و با من بسيار ملاطفت و مهربانى كردند و بمن گفتند: من ميخواهم بروم نجف، ميخواهى با هم برويم به نجف؟ گفتم: بلى خيلى دوست دارم با شما به نجف بروم. من برخاستم لباس خود را پوشيدم و آماده شدم كه با آن حضرت به نجف أشرف برويم، همين كه خواستم از اطاق با آن حضرت خارج شوم ديدم كه حضرت آمدند و تو هم دامان را گرفته‏اى. حضرت به عرض كردند: اين بنده به ما متوسّل شده، حاجتش را برآوريد. حضرت عليه السّلام سر خود را پائين انداخته و به فرمودند: به تقاضاى مرد مؤمن كه متوسّل به فرزند ما شده است برو؛ باشد تا موقع معيّن. و از من خداحافظى كردند و رفتند. چرا نگذاشتى من بروم؟ 📚کتاب «معادشناسی»، جلد اول، ص۲۸۶و۲۸۷ ✅حضرت علامه حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (مدّ ظلّه) 🆔@nedaye_towhid