شبی یک سرگذشت :
درودهای بی پایان بر تک تک یاران جان #ندای_زرند 🙋♀💐
شبانه ی بهمنی تان دلگرم از مهر و امید؛
دنیا دنیا شادی و لبخند و فراوانی
از آن امروز و هرروز زیباکده ی زندگی تان؛
سپاسگزار همراهی ارزشمندتان هستیم.
امشب
همراه با اسطوره این بار
⚜بیژن و منیژه قسمت (۴)
در قسمت قبل گفتیم بیژن بر اساس خوی پهلوانی تسلیم گردید تا شاید بتواند بی گناهی خودش را ثابت نماید اینک می پردازیم به ادامه ی داستان.
افراسیاب با غرور و بد اندیشی سخنان بیژن را یاوه گویی خواند و او را محکوم به مرگ کرد بیژن بار دیگر با نرمی از پادشاه خواست برای اثبات بی گناهی اش با هریک از پهلوانانی که او می گوید مبارزه تن به تن نماید تا او بتواند بدین وسیله بی گناهی اش را ثابت نماید .
افراسیاب از شهامت بیژن بشدت عصبانی شد، به گرسیوز دستور داد او را به زنجیر کشیده در میدانگاه زنده به داربیاویزند، تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد تا دیگر رجز خوانی و ادعای پهلوانی نکند تا این گوشمالی باشد برای دیگر ایرانیان:
بفرمای داری زدند پیشِ در
که باشد زهر سو بر او رهگذر
نگون بخت را زنده بر دار کن
وز او نیز با من مگردان سخُن
بدان تا ز ایرانیان زین سپس
نیارد ز توران نگه کرد کس
نگهبانان بیژن را از در بار بسمت میدانگاه بیرون بردند بیژن دل به مرگ داد وخود را به یزدان سپرد تنها نگرانی او از ناحیه پدرش بود که آماج حملات نا آگاهان قرار میگرفت.
از این سو پیران ویسه وزیر خردمند افراسیاب با اطلاع از موضوع خود را به دربار رسانید ( این پیران نماد خرد دشمن است که در شاهنامه از آن یاد شده ) پیران ویسه در پیشگاه افراسیاب لب به سخن گشود ابتدا ثنا گفت، آنگاه به جریان قتل سیاوش اشاره کرد که چگونه ایرانیان انتقام او را گرفتند:
بهِ از تو نداند کسی گیو را
نهنگ بلا ، رستم نیو را
چو گودرزِ کشوادِ پولاد چنگ
که آید زبهر نبیره به جنگ
سخنان پیران، افراسیاب را به تفکر وا داشت پس از مدتی تفکر گفت: تو از کاری که این جوان بامن کرده اطلاع داری؟ این جوان مرا رسوای ایران و توران کرده وخبر نداری این بد هنر دخترم چه سان آبرویم را برده است و در هر برزن وکوی نام خانواده من ورد زبانهاست از این ننگ پیوسته بر من سر زنش خواهد شد و اگر بیژن از این بند رهایی یابد زبان سر زنش بر من بیشتر خواهد شد ، پیران بار دیگر افراسیاب را ستود و پیشنهاد نمود بجای کشتن و بر دار آویختن او را به زندان بفرستید تا مایه عبرت برای دیگران باشد . افراسیاب پذیرفت به گرسیوز پیام فرستاد که دست وپای بیژن را با زنجیری سنگین بسته او را در چاهی ژرف در تاریکی محبوس و دهانه چاه را با تخته سنگی بزرگ مسدود نماید ، سپس به قصر برو و منیژه را بیاور تا سرنوشت این نگونبخت را ببیند تا درس عبرت برای او باشد.
گرسیوز طبق فرمان همین کار را انجام داد، آنگاه منیژه را در کنار چاه نشاند تا سرنوشت مرد عزیزش را ببیند ، منیژه ماند با کوهی غم وانده ناله میکرد واشک می ریخت آنگاه از جایش بلند شد با خود گفت باید کاری کرد که بیژن از گرسنگی نمیرد .
ادامه دارد
تا جستاری دیگر شبتان پدرام و حال دلتان آرام.
#افراسیاب
#پیران_ویسه
#منیژه
📡ندای زرند در تلگرام 👇
🆔https://t.me/p_nedayezarand
📡 واتساپ ندای زرند 👇
https://chat.whatsapp.com/B68dQwG8XPgFJ6ltpBxhIp
📡 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
📡 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
📡ندای زرند در #اینستاگرام👇
https://instagram.com/nedayezarand?igshid=71q2kqvqnjn5
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402.