📚شبی یک سرگذشت 📚
درودهایمان نوشته بر برگ پرنیان پاپیروسی از آن سوی هزاره های عیدانه که رودخانه ای نجواگر، زلالینگی متولدان این ماه را به کرانه های اقیانوس مینیاتور و نستعلیق وجود تان پیشکش میدارد،
ماه چراغ شبستانتان
ستاره نقره آرای ایوانتان
و شادی ارزانی دل و جانتان
سپاسگزاریم از همراهی پرمهر و ارزشمند شما مهرورزان همراه #ندای_زرند 🙋♀💐🙏
⛈☃️⚘️🌙⭐️💚🎶💎
امشب
همراه با اساطیر
⚜ #بیژن و #منیژه قسمت( ۱۱)⚜
اینک با نجات بیژن و تصرف قصر افراسیاب گروه دلاوران ایرانی با آمادگی کامل خود را برای بر خورد نهایی آماده میکردند.
با طلوع خورشید به امر پادشاه سپاهیان پادگان شهر که از شکست روز قبل یارانشان ناراحت شده بودند با آرایش جنگی بسمت گروه ایرانی براه افتادند:
چو خورشید سر بر زد از کوهسار
سواران توران ببستند بار
بتوفید شهر و بر آمد خروش
توگفتی همی کر کند نعره گوش
به در گاه افراسیاب آمدند
کمربستگان بر درش صف زدند
همه جنگ را بسته میان
همه دل پر از کین ایرانیان
سپاهیان تورانی منتظر فرمان حمله بودند تا خود را از ننگ شکست روز قبل برهانند ،به دستور شاه، پیران ویسه، فرماندهی سپاهیان را بر عهده گرفت ، پیران فرمان محاصره کردن شهر را داد،
رستم که دیده بانانی تعيین کرده بود، خبر نزدیک شدن سپاهیانی را اعلام کردند ، رستم از این خبر هیج ناراحت نشد خونسرد و آرام فرمان آماده باش صادر کرد ، ابتدا منیژه را با انبوهی از اشيا قابل حمل و ارزشمند به جانبی که امنیت داشت فرستاد خود بر بالای بلندی رفت با نطقی کوتاه روحیه جنگاوران را تقویت کرد:
به گُردان جنگاور آواز داد
که پیش آمدامروز ننگ و نبرد
کجا تیغ و زوبینِ زهر آبدار
کجا نیزه و گرزه ی گاو سار
هنر ها کنون کرد باید پدید
بر این دشت بر ، کینه باید کشید
اینک با برون آمدن گُردان ایرانی از شهر سپاهیان تورانی به مقابل ایرانیان صف اندر صف ایستاده و بی قرار منتظر فرمان حمله بودند، رستم نسبت به آرایش جنگی دشمن جناح چپ و راست سپاه را به فرماندهی دو پهلوان سپرد خود به اتفاق بیژن در مرکز قرار گرفت،
صدای شیپور جنگ در فضا پیچید وهمهمه سربازان تبدیل به نعره وخروش گردید:
بجوشید دشت و بتوفید کوه
زبانگ سوارانِ هر دو گروه
همی گُرز بارید همچون تگرگ
اَبر جوشن وتیر با خُود و ترک
رستم دلاورانه به هر سو می تاخت، سپاهیان توران از جلوی رخش می گریختند، خروش او مانند خون در رگ و جان دلاوران ایرانی نيرو میداد ،به همان اندازه روحیه دشمنان تضعیف می گردید ، دیگر دلاوران ایرانی چون رهّام ، فرهاد ، واشکِش مردانه می جنگیدند در این میان گرگین با تمام وجود شمشیر میزد به طوری که کسی جلودارش نبود او میخواست اشتباهاتش را بدینوسیله جبران نماید ، در بحبوحه آوردگاه چشم اشکِش به گرسیوز برادر افراسیاب افتاد، بدان سمت راند، چیزی نمانده بود که او را دستگیر نماید که گرسیوز روی به گریز نهاد، بیژن هم درحالیکه ضعف شدید داشت با دلی ازکینه و انتقام مردانه می جنگید با هر ضربه او یکی نقش بر زمین میشد ، افراسیاب که دید بسیار از فرماندهان او کشته شده بر اسب تازه نفسی نشست صحنه جنگ را ترک گفت، با فرار افراسیاب دیگر سریازانش دست از مقاومت کشیده روی به گریز نهادند ، در این برخورد غنائم زیادی بدست ایرانیان افتاد بدینسان اولین جشن آزادی بیژن خود بخود برگزار گردید.
ادامه دارد...
تا جستاری دیگر بدرود
#رهّام
#اشکِش
#فرهاد
📡ندای زرند در تلگرام 👇
🆔https://t.me/p_nedayezarand
📡 واتساپ ندای زرند 👇
https://chat.whatsapp.com/B68dQwG8XPgFJ6ltpBxhIp
📡 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
📡 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
📡ندای زرند در #اینستاگرام👇
https://instagram.com/nedayezarand?igshid=71q2kqvqnjn5
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402.