💐۳۲روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸اباعبدالله علیه السلام می فرمایند:
«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً كَذَلِكَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ»
از حسين بن على علیه السلام شنيدم مى فرمود: اگر جز يك روز از عمر دنيا باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند، تا مردى از اولاد من قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، اين طور از پيغمبر شنيدم.
📚بحارالانوار، ج51، ص133، ح5
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۷روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۲۵- تصمیم گیری مستقل با استفاده از نظر کارشناسی
در
وقتی که ما می گوییم نمایندگان مجلس مستقل باشند یعنی به تشخیص خودشان نگاه کنند. البته از کارشناسان باید مدد بگیرند کارشناسان هم در وزارتخانه ها و هم دانشگاهها و هم در خود مجلس هستند. ه یک نکته ی دیگری که در مورد قانون میخواهم عرض بکنم، این است که از کارشناسی ها استفاده کنید. یکی از بخشهای مهمی که از کارشناسی آن میتوانید استفاده کنید بدنه ی دولت است دولت در بخشهای مختلف کارشناس های خوبی دارد. از بدنه ی کارشناسی دولت حالا چه سازمان برنامه چه جاهای دیگر در بخشهای مختلف حتماً استفاده بشود؛ اما مخصوص آنها هم نیست؛ در بیرون دولت هم الان شما ملاحظه کنید، در زمینه مسائل اقتصادی که حالا اجمالی عرض خواهم کرد افرادی هستند که در دولت هم نیستند در دانشگاهند تدریس میکـ کنند یا اقتصاد دانند؛ اینها کارشناسند. از بدنه ی کارشناسی حتما استفاده بشود برای تصمیم گیریها.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و پنجم ماهیگیران بندر گوا بقیه کشورهای اروپایی هم استفاده از زور ر
برگی از داستان استعمار
قسمت سی و ششم
هدیه کوچکی برای پادشاه
«فرانسیسکو داکوشتا» یک کشیش پرتغالی بود که در دوران صفوی در هند و جنوب ایران به تبلیغ مسیحیت مشغول بود و با به تخت نشستن شاه عباس در ایران احساس کرد فرصت خوبی برای پیشرفت دین مسیح و افزایش قدرت اروپایی ها در ایران به دست آمده است.
داکوشتا راهی «رم» شد و به دیدار پاپ کلمنت هشتم رفت.
داکوشتا به پاپ اعلام کرد که می تواند شاه عباس را به یک مسیحی کامل تبدیل کند.
پاپ با اشتیاق داکوشتا را به عنوان سفیر خود در ایران انتخاب کرد و شخصی به نام «دیه گو دِ میراندا» را با او همراه کرد.
پاپ همچنین از آن ها خواست تا شاه عباس را به اتحاد نظامی علیه ترک های عثمانی که هم اروپا و هم ایران را تهدید می کردند، دعوت کنند.
داکوشتا و میراندا همراه گروهی که تحت فرمان میراندا بودند عازم ایران شدند.
شاه منتظر ورود این گروه به دربار بود، درحالی که به اتحاد با اروپایی هـا عليـه عثمانی فکر می کرد؛ اما پای هیئت نمایندگی پاپ به دربار صفوی نرسید.
به شاه عباس اطلاع دادند که رئیس هیئت، میراندا، دستور داده است کشیش داکوشتا را به زنجیر بکشند.
هنگامی که شاه علت را جویا شد، به او خبردادند کشیش لباس های میراندا را سرقت کرده بوده است!
آبروریزی هیئت نمایندگی پاپ باعث شد شاه عباس هیچ یک از آن ها را به حضور نپذیرد و اتحاد پاپ وشاه علیه عثمانی به جایی نرسد.
میراندا هنگام حضور در ایران متوجه شد داکوشتا درباره تمایل شاه عباس به مسیحی شدن به پاپ دروغ گفته است و این لاف بزرگ تنها برای آن بوده که به پاپ نزدیک شود و افتخار نمایندگی او را به دست آورد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
بچهها پیکر مطهر محمدعلی رو با یه آمبولانس زودتر بردن. آمبولانس بعدی اومد و نادر و بردن. وقتی رفتن
باقر هردوتا دستانش را به روی سینه اش گذاشت و خودم شنیدم که گفت «السلام علیک یا علی بن ابی طالب. علی جانم. سنه قربان.» ناگهان سرش را کمی به سینه ام محکم فشار داد و همانطور که چشمانش به انتهای کوچهای که دختر فریب خورده جنبش زن زندگی آزادی را ربوده بودند دوخته شده بود، آسمانی شد.
من ماندم و بغض هایم. من ماندم و حسرت رفقایی که پر کشیدند.
بیسیم زدم به ستاد، گفتم: «وضعیت، یاحسین شهید.»
باقر را لحظاتی بعد با آمبولانس بردند. با یکی از نیروها برگشتم سمت ستاد و بازجویی از آن دختری که به بهانه زن زندگی آزادی آمده بود کف خیابان، ولی همان مردان هرزه ای که از این جریان و جنبش فواحش حمایت میکردند، هدفشان در شبی تاریک و کوچه ای خلوت این بود که به او تجاوز کنند.
اما باقر و محمدعلی فدا شدند تا حتی دست نامحرم به زنان فریب خورده جنبش زن زندگی آزادی نرسد.
وَ چه باقرها و محمدعلیها در سوریه و عراق و لبنان فدا شدند تا دشمن با داعشیها وارد کشور نشود، تا همه از شل حجاب و باحجاب در کنار هم در اوج آرامش زندگی کنند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت شانزدهم بعد از اینکه عاصف رفت، موبایل شخصیم و روشن کردم. پیامک مادرم و روی گوشیم دیدم. شماره ب
قسمت هفدهم
احد رفت. یه سبد خالی گرفتم و به بهانه خرید توی فروشگاه چرخیدم! از لا به لای قفسه ها اون زن و زیر نظر گرفتم تا ببینم رفتار مشکوکی داره یا نه!
نمیدونم چرا بهش شک داشتم. عجیب بود! رفتارش! نحوه حرف زدنش! نگاهش... داشتم دیوونه میشدم! حضورش برام عین یه خوره ای بود که افتاده بود به جونم!!!
یادمه چندتا دونه کیک و پاستیل و... خریده بود، بعدش رفت حساب کنه، فورا زنگ زدم به احد. جواب که داد بهش گفتم:
«چند لحظه بمون پشت خط...»
منتظر بودم اون زن حساب کنه و بره بیرون تا احد قشنگ ببینه اون و. وقتی اون زن مشکوک رفت بیرون گفتم:
+احد جان، این خانومی که عینک رنگی زده به چشماش، شال مشکی و دستکش مشکی هم داره و چکمه پاشه، لاغراندامه! همین الان اومده بیرون! داری میبینی؟
_بله حاجی!
+برو دنبالش ببین کجا میره!
_شما نمیای؟
من قبلا عصبی بودم، از بعد فوت همسرم عصبی تر و پرخاشگرتر شده بودم!!!
به احد گفتم:
+برو از جلوی چشمم محو شو تا یه چیزی بارت نکردم! حتما نمیام که دارم بهت میگم برو دنبالش!! بعد داری با من بحث میکنی؟ برو ببینم.
تلفن و قطع کردم...
اون خانوم رفت!! احد هم رفت دنبالش! یه تاکسی گرفتم رفتم به سمت خونه م!
یادمه اون روز خیلی ترافیک بود و بعد از یک ساعت و نیم که رسیدم نزدیک خونه وَ چنددقیقه ای مونده بود برسم، احد زنگ زد گفت:
_آقا عاکف سلام
+وعلیکم! بگو آقاجان!
_داریم از تهران خارج میشیم.
+به سمتِ؟
_قم!
+نیازی نیست، برگرد!
_چشم.
وقتی رسیدم جلوی درب خونه و خواستم دست کنم توی جیبم کرایه راننده تاکسی رو بدم، موبایل کاریم زنگ خورد. جواب دادم:
+بله!
_سلام آقای سلیمانی. بهزاد هستم.
+سلام. فهمیدم... بگو چیشده؟
_از دفتر حاج آقا سیف «مدیر کل بخش ضدجاسوسی و ضد تروریسم» تماس گرفتن و سراغ شما رو گرفتند. از دفتر حاج کاظم هم همینطور!
+حاج آقا سیف الان اداره هست؟
_بله!
+حاج کاظم چطور؟
_نمیدونم!
+تو نمیدونی پدر زنت اداره هست یا نه؟
سکوت کرد... بهش گفتم:
«قطع میکنم دوباره زنگ میزنم به دفتر، من و وصل کن به دفتر حاج آقا سیف.»
کد مخصوصی که داشتم و گرفتم اما وصل نشد... به بهزاد زنگ زدم گفتم به دفتر حاجی بگو مستقیم من و بگیرن! این مابِین با راننده تاکسی حساب کردم رفت. در و باز کردم و داشتم میرفتم سمت آسانسور که از دفتر حاجی سیف باهام تماس گرفتن و من و وصل کردن به ایشون! حاجی اومد روی خط !!
_ سلام عاکف خان.
+سلام آقا ! ارادتمندم!
_کجایی؟
+اومدم منزل!
_فورا برگرد بیا اداره!
+چشم. اتفاقی افتاده؟
_بیا فوری.
+خیره ان شاءالله!
_خیر و شرش دست خداست! تاچنددقیقه دیگه میای؟
+راستش همین الان رسیدم جلوی آسانسور، توی پارکینگم! همین الان موتورم و میگیرم؛ بر میگردم اداره!
_میبنمت! یاعلی.
رفتم موتورو گرفتم و برگشتم اداره!
خواستم وارد اداره بشم که دیدم حاج کاظم و راننده ش و تیم حفاظتش دارن میان بیرون! ماشین تیم حفاظت حاجی توقف کرد!
شیشه عقب ماشین و داد پایین و با هم سلام علیک کردیم... در بسته شد و نرفتن بیرون! پیاده شدم رفتم سمت ماشین حامل حاج کاظم!
گفت:
«ان شاءالله صحیح و سلامت میری برمیگردی. سلام ما رو خدمت اون خواهر و بردار عزیز برسون.»
لبخند و چشمکی نثارم کرد و زد روی شونه راننده ش، به نشانه ی این که حرکت کن... بعد شیشه رو داد بالا و رفتند.
با خودم گفتم: «خب عاکف جان، کم کم آماده شو برای یک ماموریت برون مرزی که گاوت زایید، شش قلو هم زایید اینبار. وقتی میگه خواهر و برادر، یعنی سفرهای مهمی در پیش است.»
سوار موتور شدم رفتم پارکینگ ستاد و بعدش مستقیم رفتم دفتر حاج آقا سیف.
هماهنگ شد رفتم داخل! وارد که شدم سلام کردم... آروم و با اخم جواب داد... چند ثانیه ای از ورودم به اتاقش گذشته بود که بدون هیچ مقدمه ای گفت:
_ سلیمانی، باید بری ماموریت. آماده شو.
+چشم.
_آماده ای بری سوریه و بعدشم عراق؟
یاد حرف حاجی افتادم که گفت سلام ما رو خدمت اون خواهر و برادر برسون... یه هویی با صدای حاج آقا سیف به خودم اومدم. دیدم حاج آقا سیف داره با انگشتر عقیقی که دستشه میزنه روی شیشه میزش و با حالات اخم میگه:
_عاکف خان حواست کجاست؟
+ببخشید... درخدمتم
_میگم آماده ای؟
+بله. فقط جسارتا این پرونده ای که در دست اقدام داریم چی میشه؟ گزارش آخری که فرستادم و ملاحظه فرمودید آقا؟
_بله، همین نیم ساعت قبل خوندم.
+پرونده در مراحل حساسی هست!
_بله ممنون از تذکرتون!
+قصد جسارت نداشتم خدمت شما! اما راستش...
حرفم و قطع کرد گفت:
_نگران نباشید! فعلا به عاصف وقت دیدار نداده! نمیدونم چرا ! اما یه کم عجیبه! به نظرم این مابین هم فرصت خوبیه که شما به ماموریت برون مرزی برای رساندن پیام های فوق سری و سرزدن به بعضی پایگاه های امنیتی اطلاعاتی ما در عراق و سوریه، وَ همچنین لبنان بری!
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۳۷روز تا #جشن_انتخابات💐
استوری انتخاباتی
هرکسی که به ایران ، امنیت و حل شدن مشکلات علاقمنده ، باید در انتخابات شرکت کند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
۱۷- نامه کروبی و خاتمی به آیت الله جنتی. قوه مقننه و مجریه ( کروبی و خاتمی) با نشستهای مختلف با شو
مقام معظم رهبری بدون این که داوری وزارت اطلاعات را در این خصوص بپذیرند، بر اِتمام گله گذاریهای دستگاهها از یکدیگر و اجرای قانون و انجام انتخابات در مورد مقرر تأکید و از رئیس جمهور و رئیس مجلس تشکر کردند.
۲۳- پایان تحصّن
متحصّنان که از طریق فشارهای سیاسی و صدور بیانیههای مکرّر و کسب حمایتهای غربیها، نتوانستند مقاومت رهبری و شورای نگهبان را در برابر درخواستهای غیر قانونی بشکنند، این بار با صدور هجدهمین و آخرین بیانیه به تحصّن خود بعد از 26 روز پایان دادند. مجلس ششم با پروندهای شکل گرفته از تقلّبات گسترده انتخاباتی و طرح اصلاح قانون مطبوعات برای ایجاد زمینة نفوذ دشمنان در انقلاب و نظام اسلامی، و تحصّن غیرقانونی و دهها طرح و مصوّبه مسألهدار بسته شد. در هجدهمین بیانیة متحصّنان مجلس ششم یکی از اهداف اصلاح طلبان در اجرای سیاست ساختارشکنانه چنین بیان شده است:
فاعتبروا یا اولیالابصار. اینها عبرتها و درسهایی است که در مقطع نه چندان دور اتفاق افتاده است و ملت ایران بویژه جوانان با توجه به این درسها و عبرتها میبایستی راه خود را در انتخاباتهای آینده مجلس، بشناسد و به افراد و جناحهای مسأله دار و فاقد ایمان عمیق به اسلام و ولایت فقیه و راه امام خمینی، و دلبسته به بیگانگان و فرهنگ مبتذل آنان، رأی ندهند و کشور را دچار بحران دیگری ننمایند.
« حذف نظارت استصوابی و اصلاح قانون نظارت بر انتخابات مطابق با اصول قانون اساسی، یکی از برنامههای اصلاح طلبان در مجلس شورای اسلامی بود»
چند ساعت مانده به اعلام نتایج برای صلاحیتها توسط شورای نگهبان، نمایندگان متحصّن بیانیة شماره14 خود را مبنی بر استعفای دسته جمعی اعلام کردند. در این راستا 120 نماینده مجلس که از جناح اصلاح طلبان بودند در تاریخ 10 بهمن 82 دسته جمعی استعفا کردند که جنبه قانونی نداشت( باید تک تک استعفا میدادند) و برای فشار بیشتر به شورای نگهبان تعداد 13 نفر از اعضای دولت و 50 معاون وزیر در نامهای نیز اعلام استعفا کردند. خوشبختانه شورای نگهبان با این فشار زیر با خواست نامشروع آنان نرفت.
- فشارهای مختلف به شورای نگهبان اعم از خارجی و داخلی بطوری که اصلاح طلبان از خارجیها استمداد طلبیدند و پای بیگانگان را به مسائل داخلی کشور کشاندند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
من ریزهخوار سفرهی احسان حیدرم
در سایهی حمایت ساقی کوثرم
در خانهای که ذکر علی موج میزند
با افتخار جزو گدایان این درم
دلدادهی علی شدنم از خودم نبود
این هدیه را گرفتهام از شیر مادرم
دست از ولای او نکشم در تمام عمر
حتی اگر جدا شود اعضای پیکرم
✨ولادت باسعادت اولین نور ولایت و امامت، امام علی علیه السلام مبارک باد✨
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
#سلام_مولای_مهربانم♥️
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را برساند ...
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکَ ألْـفَـرَج🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۱۷روز تا #جشن_انقلاب💐
گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران
رتبه های برتر ایران در جهان از نظر تولید محصولات مختلف
انجمن جهانی اقتصاد پس از جنگ جهانی دوم تاسیس شد و هدف خود را تضمینِ ثباتِ مالی کشورها، تسهیل تجارت بینالمللی، توسعۀ آمارِ کار، رشد اقتصادیِ باثبات در کشورها و در نهایت کاهش فقر اعلام کرده است. اینک 189 کشور از جمله ایران عضو این سازمان هستند. این سازمان به ایران از نظر تولید برخی محصولات رتبه های بین ۱ تا ۲۰ جهان را داده که توضیحات آن در فیلم زیر قرار دارد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۱روز تا #جشن_میلادمنجی💐
نشانه ها و ویژگی های آن حضرت:
از ویژگی های قائم موعود آن است که خداوند او را به هنگام قیامش به طرز فوق العاده ای یاری می دهد تا آنکه تمام سرزمین ها به دست او فتح شود و در تمام آن ها دین خدا حاکم شود.
🔸شکست و ناکامی مدعیان مهدویت یکی دیگر از نشانه های دروغین بودن آن ها است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۶ روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۲۶-داشتن استقلال در بیان نظرات
بحمدالله در دورههایی که تاکنون گذشته تا حدود زیادی شاهد چنین منظره هایی بوده ایم؛ آزاد حرف خودشان را بزنند و راهی را که صحیح میدانند، تعقیب بکنند. این
داشته خصوصیات مجلس اسلامی است؛ که بخش مهمی از این خصوصیات وجود است. البته نمیخواهیم بگوییم استثناء ندارد؛ چرا بالاخره در هرجا استثناهایی هست؛ اما قضاوت بر روی غلبه و بر روی روال طبیعی کار است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
هفتمین دوره انتخابات مجلس
هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در میانه اعتراضها به رد صلاحیتها و استعفای گروهی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم برگزار شد. بیش از ۸۰۰۰ نفر در این انتخابات نامزد شده بودند، ولی صلاحیت بیش از ۳۶۰۰ نفر توسط شورای نگهبان رد شده بود. اصولگرایان حتی قبل از مجلس هفتم بر مدار پیروزی قرار گرفته بودند. در انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا که در اسفند ۱۳۸۱ برگزار شد، اصولگرایان پیروز میدان بودند. در شهر تهران میزان مشارکت به حدود یک سوم دور قبل کاهش پیدا کرد و در غیاب رایدهندگان طرفدار اصلاح طلبان، فهرست ائتلاف آبادگران ایران اسلامی به پیروزی قاطع دست یافت. آنها محمود احمدینژاد را به عنوان شهردار تازه تهران انتخاب کردند.
اصلاح طلبان پس از سه دوره پیروزی در انتخابات های ریاست جمهوری هفتم، شوراهای اول و مجلس ششم، نتوانستند نتیجه مطلوبی در انتخابات شوراهای دوم اسفند ۱۳۸۱ کسب کنند. تعیین صلاحیت نمایندگان شوراها بر عهده مجلس بود، بنابراین طیف وسیعی از کاندیداهای شورا که شامل اعضای احزاب اصلاح طلب، نهضت آزادی و ملی مذهبی ها می شد، برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند. با این حال این چهره ها نتوانستند رای لازم را برای شرکت در شوراهای شهر کسب کنند. در مقابل اما، پیش از انتخابات مجلس هفتم، طیف گسترده ای کاندیداهای شرکت در مجلس هفتم نتوانستند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند؛ تا جایی که ۸۵ نفر از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم- حدود یک سوم نمایندگان- و دیگر چهره های اصلاح طلب رد صلاحیت شدند و این موضوع باعث اعتراضات بسیار، تحصن نمایندگان و استعفای برخی از آنان شد. در پی این شرایط، وزارت کشور خواستار تعویق انتخابات شد، اما چنین نشد و انتخابات مجلس هفتم در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۲ برگزار شد. در حالی که نمایندگان اصلاح طلب مجلس از تاریخ ۲۱ دی تا ۱۶ بهمن در اعتراض به رد صلاحیت ها و از بین بردن شرایط انتخابات آزاد تحصن کرده بودند، جناح مقابل این تحصن را نتیجه کاهش محبوبیت اصلاح طلب ها و ناتوانی آنها در اجرای برنامه هایشان دانست، چراکه در دی ماه ۱۳۸۲ محبوبیت اصلاح طلبان به کمترین میزان خود، زیر ۱۰ درصد، رسیده بود.
در مجموع، تعداد افرادی که برای شرکت در هفتمین دوره انتخابات مجلس ثبت نام کردند با رشد ۱۹ درصدی نسبت به مجلس ششم به ۸۱۶۹ نفر رسید. از این میان ۴۳۴ نفر توسط هیات های اجرایی و ۳۶۱۰ نفر از طرف هیات های نظارت شورای نگهبان رد صلاحیت شدند. در تهران، از بین ۱۷۰۹ کاندیدای ثبت نام کرده، صلاحیت ۵۲ درصد از طرف هیات های نظارت و ۸ درصد از جانب هیات های اجرایی تایید نشد. بر اساس بیانیه نمایندگان متحصن مجلس، ۱۸ درصد از رد صلاحیت شدگان تحت عنوان “عدم احراز صلاحیت”، ۳۲ درصد به استناد بند ۱ ماده ۲۸ قانون انتخابات( اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی)، ۲۴ درصد به استناد بند ۲ ماده ۲۸( ابراز وفاداری به قانون اساسی و ولایت مطلقه فقیه)، ۱۱ درصد به استناد بند ۵ ماده ۲۸( نداشتن سوء شهرت در حوزه های انتخابیه) و حدود ۱۵ درصد به دلایل دیگر تایید صلاحیت نشده بودند. با پیگیری حجج اسلام خاتمی و کروبی، روسای قوای مجریه و مقننه، و توصیه رهبر انقلاب صلاحیت بیش از هزار نفر از رد صلاحیت شده ها تایید شد و در مجموع حدود ۵۶۰۰ نفر برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند. با این حال ۱۱۷۹ نفر از این افراد که عمدتا چهره های نزدیک به اصلاح طلبان بودند، از شرکت در انتخابات انصراف دادند؛ چرا که به گفته یکی از مقامات آگاه فرمانداری تهران، نام هیچ یک از چهره های شناخته شده اصلاح طلب در بین تایید شدگان نهایی شورای نگهبان قرار نداشت.
در هفتمین دوره انتخابات مجلس سن رای دادن از ۱۶ سال به ۱۵ سال کاهش یافته بود (بیش از ۷ میلیون رای اولی در کل کشور واجد حق رای شدند) بیش از ۴۶ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن بودند و ۲۳ میلیون و ۷۳۵ هزار نفر در انتخابات شرکت کردند؛ که با ۵۱ درصد کمترین میزان مشارکت در بین همه ادوار انتخابات مجلس بود.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و ششم هدیه کوچکی برای پادشاه «فرانسیسکو داکوشتا» یک کشیش پرتغالی ب
برگی از داستان استعمار
قسمت سی و هفتم
پدرهای جاسوس
کشیشهایی که برای تبلیغ دین اروپاییان به کشورهای نیرومند آن دوران وارد میشدند علاوه بر، مبلغ بودن و گاهی نمایندگی سیاسی یک وظیفه پنهانی هم داشتند جاسوسی
لباس راهبان و کشیشان و زندگی در کلیساها و دیرها، مطالعه همیشگی کتاب مقدس و بحث درباره مذاهب مختلف بهترین پوشش برای پنهان کردن نیت اصلی آنها محسوب میشد.
آن ها به دنبال گردآوری اخبار و اطلاعات درباره اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورها بودند.
در سال ۱۶۲۷ میلادی فرانسوی ها که احساس می کردند از رقیبان اروپایی خود در ایران عقب مانده اند از شاه عباس اجازه گرفتند تا گروه مبلغان مذهبی خود را به اصفهان بفرستند.
شاه که فکر میکرد حضور اروپایی ها در ایران به اقتصاد کشور کمک میکند، با این درخواست موافقت کرد.
مدتی بعد کشیشان فرانسوی وارد اصفهان شدند.
مشهورترین فرد این گروه پدر #رافائل_دومان بود که به چند زبان مسلط بود و اطلاعاتی در علوم دیگر داشت.
رافائل دومان از توانایی خود در سخن گفتن به چند زبان استفاده کرد و پس از مدتی به عنوان مترجم وارد دربار صفوی شد.
او اکنون بهترین موقعیت را برای جاسوسی به نفع فرانسه در ایران پیدا کرده بود.
پدر رافائل دومان حدود پنجاه سال در اصفهان زندگی کرد.
او در دربار پادشاهان دیگر صفوی، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان نیز به عنوان مترجم حضور داشت.
حتی شاه عباس دوم و شاه سلیمان او را به عنوان ریاضیدانی برجسته پذیرفته بودند.
رافائل دومان که در بین همکارانش به فردی بسیار دقیق مشهور بود، در سال ۱۶۶۰ میلادی کتابچه ای را با نام «اوضاع ایران» تألیف کرد که در آن با وسواس و دقت وضعیت اقتصادی ایران تشریح شده بود.
این کتابچه برای «کُلبر» وزیر اقتصاد فرانسه ارسال شد.
کلبر با استفاده از اطلاعات این کتابچه « کمپانی هندشرقی» فرانسه را تاسیس کرد.
چند سال بعد هنگامی که پدر دومان از دنیا رفته بود کمپانی هند شرقی فرانسه تصمیم گرفت فعالیت هایش را در ایران گسترش دهد.
آنها اکنون به جاسوسی دقیق همچون پدر دومان نیاز داشـتند.
شاتونوف سفیر فرانسه در عثمانی، یکی از تاجران زیرک فرانسوی را که در استانبول مقیم بود برای این مأموریت انتخاب کرد. این تاجر «کانسویل» نام داشت.
او لباس کشیش ها را به تن کرد و راهی ایران شد.
در اصفهان خود را به عنوان منشی گروه مبلغان فرانسوی معرفی کرد و به آنها پیوست.
بدون شک اطلاعاتی که یک تاجر می توانست از وضعیت اقتصادی ایران جمع کند بسیار دقیق تر از اخباری بود که کشیشهای عادی گردآوری میکردند.
كانسویل، در لباس کشیشان، شهر به شهر سفر می کرد و اطلاعات مورد نیاز کمپانی هند شرقی فرانسه را جمع آوری میکرد. اخباری که کانسویل به فرانسه فرستاد حکومت فرانسه را به امضای یک عهدنامه تجاری با ایران تشویق کرد.
عهدنامهای که در سال ۱۷۰۸ میلادی بین دو کشور امضا شد.
ایران امتیازهای تجاری ویژه ای را به فرانسه واگذار کرد و برای حفظ موقعیت مبلغان مسیحی تعهد کرد که از همه آنها حفاظت و حمایت کند.
در رقابت دولتهای اروپایی برای نفوذ در یک کشور؛ کشیشها هر کدام نقش ویژه ای پیدا میکردند.
آنها باید علاوه بر جاسوسی از کشور میزبان از کشور اروپایی رقیب هم جاسوسی می کردند.
در دوره صفوی، پرتغالیها و انگلیسی ها برای نفوذ در ایران،مخصوصاً در جنوب و خلیج فارس،به سختی با هم رقابت می کردند.
هنگامی که دو برادر انگلیسی به نام آنتونی و رابرت شرلی برای بهتر شدن روابط ایران و انگلستان در دربار شاه عباس تلاش می کردند. پرتغالیها در سال ۱۵۹۹ میلادی دو کشیش به نامهای آلفونسو کوردرو و نیکلا دی ملو را به ایران فرستادند.
مأموریت اصلی این دو نفرتیره کردن روابط برادران شرلی با شاه عباس بود.
چهار سال بعد هنگامی که شاه عباس آماده می شد قراردادی را با انگلیسی ها امضا کند.
فیلیپ، پادشاه اسپانیا، سه کشیش را به نام های ژرمینـو دلاکروز، کریستوفردوسنت اسپری و آنتونیو دوگووا به ایران فرستاد تا از هر راهی که می توانستند از امضای قرارداد بین ایران و انگلیس جلوگیری کنند.
کشیشان اسپانیایی در این مأموریت خود تنها نبودند.
ایرانیهایی که با تبلیغات آنها به مسیحیت گرویده بودند به نفع اسپانیا جاسوسی میکردند و اخبار دربار ایران ودفترهای نمایندگی انگلیسیها را به کشیشان اسپانیایی میرساندند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت هفدهم احد رفت. یه سبد خالی گرفتم و به بهانه خرید توی فروشگاه چرخیدم! از لا به لای قفسه ها اون
قسمت هجدهم
توی دلم گفتم حاج کاظم توی لبنان به کی سلام برسونم؟ به عمت؟ یا به سیدحسن نصرالله!؟ با خودم داشتم فکر میکردم که این ماموریت رفتن های برون مرزی، بیشتر کار حاج کاظم هست که سیف و ترغیب میکنه من و بفرسته این طرف اون طرف تا درگیر مرگ همسرم نباشم! گفتم:
+ببخشید آقا، کی باید برم؟
_همین امشب.
+چشم.
یک ساعتی رو برام توضیح داد که ماموریت چیه و باید کجاها برم و پیام ها و نقاط استراتژیک و... چه مواردی هست.
قرار شد با یکی دیگه از همکارانم به نام مجید و محمد، به این سفر بریم. هم حامل پیام های مهم بودیم که نمیشد تلفنی و نامه ای کارهای اون دوهفته رو انجام داد! هم باید به چند تن از عوامل اصلیمون که در عراق و سوریه و لبنان بودند و مسئول پایگاه های اطلاعاتی ما بودند سر میزدیم و...
اون شب با همکارم مجید و محمد رفتیم عراق و دو روز بعد، از عراق به سوریه و دو روز بعدش از سوریه به لبنان! در طول اون 14 روز ماموریت برون مرزی هفته اول هر یک روز در میان پرواز داشتم و بین عراق و سوریه و لبنان معلق بودم!
در هفته دوم، 5 روز اول بدون استثنا هر روز پرواز داشتم و از لبنان به سوریه میرفتم و فردای آن از سوریه به عراق وَ سپس از عراق به لبنان! تا اینکه روز آخر فرا رسید و از لبنان به ایران برگشتیم!
به دلیل تراکم پروازها در طول 14 روز، قلبم و سرم و تمام عضلاتم درد میکرد. چون دائم در آسمان بودم. این و کسانی که زیاد پرواز دارند درک میکنند که چی میگم!
سه روز در منزل استراحت کردم و زیر نظر پزشک متخصص اداره بودم. بعد از سه روز حالم بهتر شده بود! هرچند نیاز به استراحت بیشتری بود اما خب کار و پرونده های زیادی در اداره بود که باید به سرانجام میرسوندیم.
به اداره برگشتم.
گزارش کارهای عاصف و مطالعه کردم... قرار شده بود آرین محمد زاده یک دیدار خصوصی بگذاره تا باهم گفتگو کنیم...
از دفتر حاج آقا سیف برای ارائه گزارش دوهفته ای وقت ملاقات گرفتم تا برسم خدمتشون. وارد دفتر شدم سلام علیکی کردیم و بلافاصله با لحن تقریبا بدی بهم گفت:
_گزارش کارت و بده و آماده شو برای ماموریت بعدی...
گفتم:
+جااان؟
_نشنیدی؟
+چرا شنیدم.
حالم از رفتارهای پر از عصبانیت حاج آقا سیف به هم میخورد... انگار ارث باباش و من خورده بودم... نمیدونستم چرا توی این دوسالی که نبود و برگشت یه هویی انقدر گند دماغ شده بود. بخاطر سیاست کاریش بود که شده بود مدیر کل بخش ضدجاسوسی یا ...
بگذریم...
گزارش کارو دادم و از دفترش اومدم بیرون. حالم زیاد خوش نبود. حاج کاظم رفته بود بیرون، تماس گرفتم باهاش و ازش پرسیدم کی برمیگرده ستاد که گفت تا نیم ساعت دیگه برمیگرده. وقتی اومد، رفتم دفترشو داشت چای و خرما میل میکرد. گفتم:
+حاجی!
_جانم پسرم.
+این سیف فازش چیه؟ یه هو وسط پرونده آرین من و میفرسته برون مرزی. از طرفی میدونه وضعیت قلب و قفسه سینهم چطوره، اما بازم میخواد بفرسته ماموریت. دکتر گفته تا یک هفته باید استراحت کنی و چک بشی دائم. از طرفی خیلی مغروره.
حاجی گفت:
_حالا چیشده مگه؟
+چی میخواید بشه؟ من دارم از این همه تکبر و غرور سیف دیگه بالا میارم!
_واضح حرف بزن ببینم چی شده.
+حاجی این آدم یه جوریه. اصلا درک نمیکنه شرایط آدم و. ما که تراکتور نیستیم. بخدا تموم قفسه سینه م بابت پروازهای بیش از حد در این دوهفته درد میکنه! مغزم داره جمع میشه انگار! حالا هم که میایم اداره انگار ما حیوونیم و باهامون بد رفتار میکنه. این چندوقت هر کسی جای من بود استعفا میداد میرفت. تحمل این آدم واقعا سخت شده.
حاج کاظم تاملی کرد گفت:
_بشین.
یه دمنوش آویشن برام آورد گفت:
_بخور! برات خوبه! آرومت میکنه!
چیزی نگفتم. نشست روبروم. دقایقی به سکوت گذشت. چند قلوپ از دمنوش خوردم، نفسی تازه کردم... گفت:
_بهتری؟
+چی بگم والله.
_بعد فوت همسرت بهانه گیر شدی!
راست میگفت... خیلی زود عصبی میشدم. تحمل هیچ حرفی رو نداشتم. تحمل خیلی از آدم ها برام سخت شده بود. گفتم:
+بگذریم.
_میخوام در مورد سیف مطلبی رو بهت بگم. چندوقت قبل هم که دیدم خیلی شاکی هستی، میخواستم ازت دعوت کنم بیای دفترم تا باهات درد دلی کرده باشم.
به مبل تکیه دادم و راحت نشسته م. گفتم:
+درخدمتم!
_قضیه سیف و جز چندنفر از بچه های سازمان، هیچکسی دیگه ای نمیدونه! رییس، من، یکی از مدیران برون مرزی! و یک تیم دونفره! قرار نبود شخص دیگهای بفهمه. اما کار به جایی رسید که حالا مجبورم به تو بگم. چون تموم این اتفاقات اخیر گزارشش به ما میرسید و میدونستیم عصبی میشی.
برام عجیب نبود که مقامات بالا میدونن!! چون طبیعی بود. گوشام و تیز کردم. سرتا پا گوش شدم تا ببینم و بشنوم حاج کاظم چی میخواد بگه که میگه فقط چندنفر میدونن و قرارنیست کسی بفهمه. پس باید راز بزرگی باشه.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
﷽
#سلام_امام_زمانم♥️
هر روز صبح به یادت هستم
سلام بر پدر همه عالم
صبح بخیر امام مهربانم
دستی به روی سینه
و دستی به سوی تو
روی لبم گــل می کند
آقا سـلام از دور
🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۶روز تا #جشن_انقلاب💐
گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی
ایران
ایران؛ رتبه سوم جهان در رشد ثبت اختراع
طبق گزارش شاخص مالکیت معنوی جهانی که ۲۲ آذر ماه ۱۳۹۹ منتشر شده است. طبق این گزارش در بین ۲۰ اداره ثبت اختراع و علامت تجاری جهان، بیشترین افزایش بین سال های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ مربوط به برزیل %۲۲/۳+، ویتنام %۱۹/۳+، جمهوری اسلامی ایران %۱۸/۴+، روسیه %۱۶/۵+ و ترکیه %۱۵/۵+ است.
این گزارش سالانه جهانی، داده های مالکیت معنوی را از ادارات مستقر در ۱۵۰ کشور/ منطقه گردآوری و تحلیل می کند که برای سیاست گذاران، رهبران تجاری، سرمایه گذاران، دانشگاهیان و دیگرانی که روند های کلان نوآوری و خلاقیت را دنبال می کنند حائز اهمیت است.
به تفکیک رتبه ایران در ثبت اختراع ۲۰، در ثبت علایم تجاری ۵ و در ثبت طرح های صنعتی ۱۲ است. آمریکا و چین در هر سه مورد یاد شده به ترتیب رتبه های اول و دوم جهان را از آن خود کرده اند.
اگر بخواهیم رتبه ایران را از نظر مخترعان مقیم مورد توجه قرار دهیم، رتبه جمهوری اسلامی ایران در مجموع و در بین تمام کشورها ۸، در ثبت اختراع ۱۱، در علایم تجاری ۴ و در طرح های صنعتی ۱۱ است.
درحالی روحیه خودباوری ناشی از انقلاب اسلامی ایران را به چنین جایگاهی رسانده که تا قبل از انقلاب اسلامی، در ایران هیچ اختراعی ثبت نشده بود و ایرانی ها فقط مصرف کننده دانش و تکنولژی جهان بودند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۱روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸اباعبدالله علیه السلام در مورد حضرت بقیه الله علیه السلام می فرمایند:
«وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقّ... وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ عَلَى الدِّينِ فِيهَا آخَرُونَ فيودون [فَيُؤْذَوْنَ] وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين...»
و امامی است که براي حق، قیام می کنـد ... و دین حق را بر تمام ادیان پیروز می گردانـد هر چنـد مشـرکان، خوشـشان نیایـد؛ او در غیبتی به سـر خواهـد برد که در آن، عده اي دچار انحراف و ارتـداد می شوند و عده دیگري بر عقیده و دینشان ثابت قدم، باقی می مانند و اذیت هایی در این راه می بینند و به آنها گفته می شود، اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود.
📚بحارالانوار، ج51، ص133،
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۵روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۲۷- کاهش هزینه ها مانند سفرهای بی مورد
اگر چنانچه در مورد مسائل مالی بی مبالاتی حاکم شد – پول گرفتن، پول دادن، مرتبط شدن واسطه شدن؛ از این حرفهائی که خیلی جاها هست - این عدم سلامت است؛ این چیز مهمی است خرج تراشیهای بیخود برای مجلس، عدم سلامت است. واقعاً باید یکی از کارهائی که مجلس میکند این باشد الگو بشوید برای دستگاههای مختلف دیگر در کم کردن هزینه ها؛ هزینه های سفرهای احیانا بیمورد، هزینه های گوناگون شخصی نمایندگان؛ که البته بخش مهمی از این کار، مربوط به هیأت رئیسه محترم مجلس است که باید مراقبت کنند؛ و همچنین یکایک نمایندگان. البته من می دانم - هم اطلاع کلی دارم هم اطلاع خاص دارم که واقعاً در بین نمایندگان، کسانی که احتیاط میک کنند و مراقبت میکنند کم نیستند افرادی هستند که واقعا انسان در قلبش آنها را تحسین میکند و خوشحال میشود و خدا را شکر میکند که یک چنین افرادی در مجلس حضور دارند بالاخره این قضیه مهم است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و هفتم پدرهای جاسوس کشیشهایی که برای تبلیغ دین اروپاییان به کشور
برگی از داستان استعمار
قسمت سی و هشتم
شیر آفریقا
مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آنها را یکی از بهترین روش ها برای دعوت آنها به مسیحیت می دانستند. تأسیس درمانگاه و بیمارستان به دست مبلغان از نخستین سال هایی که پای استعمارگران به سرزمین های مختلف باز شد تا امروز ادامه داشته است.
شاید مشهورترین پزشک مبلغ «دیوید لیوینگستن» باشد.
او یک اسکاتلندی بود که در سال ۱۸۴۱ میلادی به جنوب شرقی آفریقا قدم گذاشت.
لیوینگستن با ظاهر یک پزشک و برای درمان دردهای سپاهان با آن ها رودررو شد. اما هدف های مأموریتش آن قدر متنوع بود که مجبور بود گزارش هایش را برای چند انجمن متفاوت در لندن ارسال کند: انجمن مبلغين، انجمن سلطنتی جغرافیا، انجمن سلطنتی ستاره شناسی و وزارت امور خارجه.
لیوینگستن در آغاز سفر به دنبال ایجاد یک راه تجاری منظم در آنگولا بود ؛ او باید در قلب قاره راهی را پیدا می کرد تا منطقه ای به نام «لین یاتنی» را به اقیانوس هند متصل کند.
لیوینگستن در سفرهایش به آبشار عظیمی رسید که آن را به افتخار ملکه انگلستان «ویکتوریا» نام گذاشت.
او اولین کسی بود که روی نقشه آفریقا یک نام انگلیسی را به یادگار گذاشت.
پس از مدتی لردکلارنـدون، وزیر خارجه انگلستان ، این کشیش پزشک را به عنوان کنسول انگلستان در «سواحل شرقی و نقاط کشف نشده آفریقا» منصوب کرد.
اولین دستور وزارت خارجـه بـه لیوینگستن جمع آوری اطلاعاتی درباره وضعیت جغرافیایی، منابع معدنی و کشاورزی شرق و مرکز آفریقا بود، دستور دوم برقرار کردن رابطه تجاری بین بومی ها و انگلستان بود.
انگلستان در آن سال ها به شدت با تجـارت بـرده ، مبارزه می کرد.
آنها متوجه شده بودند که آفریقا سرشار از منابع معدنی است و برای بهره برداری از این معادن به نیروی کار سپاهان نیاز داشتند ، به همین علت ناگهان علاقه خود را به تجارت برده از دست دادند و کشتی هایشان روی دریاها به بازرسی کشتی های مختلف می پرداختند تا از حمل برده جلوگیری کنند.
لیوینگستن باید رئیسان قبیله های بزرگ را به تجـات با انگلستان تشویق می کرد تا آنها با کسب درآمدهای جدید از فروش برده به رقیبان اروپایی انگلیسی ها دست بردارند.
رؤسای قبایل این برده ها را در جنگ با قبیله های دیگر به اسارت می گرفتند.
لیوینگستن یک مأموریت پنهانی دیگر هم داشت؛ مبارزه با نفوذ پرتغالی ها در آفریقا
او در انجام این مأموریت آن قدر اصرار داشت که دولت پرتغال در نامه ای به دولت انگلستان نوشت: «دیوید لیوینگستن زیرنقاب یک کشیش و تبلیغ دینی به تجارت پرتغال در ایـن قـاره لطمه می زند.
لیوینگستن سی سال در آفریقا حضور داشت تا تک تک این مأموریت ها را به پایان برساند.
هم وطنانش به او لقب «شیرآفریقا» دادند.
او از ساحل اقیانوس اطلس بـه طـرف داخـل قـاره آفریقا حرکت کرد و به ساحل اقیانوس هنـد رسید اما به دوستانش می گفت:« به عقيـده مـن پایان فتح جغرافیایی، آغاز مأموریت تبلیغی است.
اما آیا لیوینگستن واقعا یک مبلغ مذهبی بود؟!
یکی از دوستانش درباره او این طور می نویسد:« دیوید سخنران خوبی نبود. به علوم دینی هم زیاد توجه نداشت . خیلی هم به عقاید و اصول مذهبی پایبند نبود.
هیچ وقت هم در بحث های مذهبی شرکت نمی کرد.
او یک پزشک بود که در انجمـن مبلغيـن لـنـدن ثبت نام کرده و عازم آفریقا شده بود.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت هجدهم توی دلم گفتم حاج کاظم توی لبنان به کی سلام برسونم؟ به عمت؟ یا به سیدحسن نصرالله!؟ با خود
قسمت نوزدهم
حاج کاظم گفت:
«این موضوعی که میخوام برات نقل کنم، بر میگرده به حدود دوسال و نیم قبل! زمانی که سیف و زن و بچه ش در سوریه بودند. سیف مسئول یکی از پایگاه های اطلاعاتی ما در سوریه بود. همونطوری که خودت میدونی، بعضی از مستشاران اطلاعاتی، نظامی، امنیتی و موشکی ما به دلیل ماموریت های طولانی مدت برون مرزی، از این امکانات برخوردار هستند و میتونن همسر و فرزندان خودشون و به کشوری که ماموریت میرن ببرن و در نقطه ای کاملا امنیتی و حفاظت شده و مورد تایید ایران، زندگی کنند!»
حاج کاظم دستی به محاسن سفیدش کشید، لحظاتی سکوت کرد، بعدش، گفت:
«در طول مدتی که سیف در سوریه بود، وَ دائم در حال تردد به سوریه و عراق و لبنان و گاهی هم فلسطین بود، همسرش و دخترش مانند دیگر همسران و فرزندان بعضی مقامات امنیتی نظامی ایران در سوریه بودند و زندگی آرام و گمنام خودشون و داشتند. در یک بازه زمانی، قرار شد طی ماموریتی از طرف تشکیلات، خیلی فوری بره سمت فلسطین اشغالی. چندروزی از حضورش در فلسطین گذشته بود که همسر سیف از طریق یک خط امن با ایران ارتباط میگیره و گزارش اینکه دونفر به منزلشون وارد شده، وَ او وَ دخترانش رو کتک زدن رو به ما میده.»
از حاجی پرسیدم:
«چرا کتکشون زدند؟»
حاج کاظم گفت:
«اون ها رو میزدند و با لهجه ای که مشخص بود ایرانی نیست و به زور فارسی حرف میزنند، به همسر و بچه های سیف میگفتند به شوهرت بگو دست از این کارها برداره وگرنه روزهای تلخی در انتظارش هست.»
گفتم:
«خب بعدش چیشد؟»
حاج کاظم گفت:
«وقتی خبر به ما رسید، بلافاصله از یک طریق کاملا امن و سری، با سیف ارتباط گرفتیم و پایان ماموریتش در فلسطین رو اعلام کردیم. بهش گفتیم هر چه زودتر باید برگرده سوریه پیش زن و بچه ش تا سوخت نره و ترور نشه! چون سال ها دنبال ترور سیف بودند اما بهش دسترسی پیدا نمیکردند. حتی توی فلسطین هم که چندروزی می موند، کسی نمیتونست شناساییش کنه، دلیلشم حرفه ای بودن این آدم بود. سیف حتی در سوریه هم که بود، از یک سری راه های مخفی به خونش میرفت تا از حضورش در مناطق کسی بو نبره.»
گفتم:
«مگه برای همسر و فرزندانش محافظ نگذاشتید؟ مگه مناطقی که این دوستان زندگی میکنند غیر از اینه که کاملا محافظت شده هست؟»
حاج کاظم گفت:
«همسرش و فرزندانش محدودیت تردد داشتند. محافظ هم داشتند، اما امان از #نفوذ. همون نفوذی ها که تورو به اینجا رسوندن، سیف رو هم به این روز انداختن. اون مناطق هم حفاظت شده هست. اما؛ دشمن از هر دری که بخواد تلاش میکنه وارد بشه. وَ شد.»
حاج کاظم به حرفاش ادامه داد گفت:
«سرت و درد نیارم، در نهایت سیف بعد از سه روز موفق میشه به سوریه برگرده! زمانی که وارد منزل شخصیش میشه، میبینه همسرش و فرزندانش نیستند. هرچی با موبایل دو دخترش و همسرش تماس میگیره پاسخی دریافت نمیکنه. حدود دوساعتی رو منتظر می مونه تا اینکه بعد از پیگیری های مکرر از بعضی کسانی که مورد اطمینان سیف و خانواده ش بودند و باهم در اون کشور رفت و آمد داشتند جستجو میکنه، اما به جواب قانع کننده ای نمیرسه. چون از سرنوشت همسرش و فرزندانش بی خبر بودند. سیف هم با ایران ارتباط میگیره و گزارش میده که همسر و فرزندانش ناپدید شدند.»
تاحدودی میتونستم حدس بزنم چی شده، اما فکر نمیکردم در این حد باشه.
حاج کاظم ادامه داد گفت:
«بلافاصله بعد از دریافت خبر، دونفر از بچه ها مامور میشن برای اینکه برن به سوریه تا موضوع رو پیگیری کنند! قرار شد دونفر از بچه های حزب الله لبنان که یکی برون مرزی و دیگری برای بخش ضدجاسوسی تشکیلات حزب الله بود وَ در سوریه مستقر بودند و با ما همکاری میکردن، در این موضوع به بچه های ما اونطرف کمک کنند.»
حاج کاظم آهی کشید و گفت:
«بعد از 13 روز بررسی ها و رصدهای فشرده و دقیق و فنی_امنیتی_اطلاعاتی، بچه های ما و حزب الله لبنان به سرنخ هایی میرسن که ته این ماجرا وصل میشده به یکی از سرپل های استخبارات عربستان«GiP» که با اسراییل در این زمینه همکاری داشتند. همونطوری که خودت میدونی، اسراییل و عربستان سالهاست به طور غیر علنی با همدیگه همکاری و ارتباطات گسترده ای دارند، بخصوص در امور اطلاعاتی.»
گفتم:
« بله. میدونم. محور عبری عربی که راس بخشهای عربی، عربستان سعودی هست.»
حاجی گفت:
«سرت و درد نیارم، خلاصه بعد از چندوقت که بچه های ما و حزب الله سرنخ ها رو پیدا میکنند و پازل ها رو در کنار هم قرار میدن، محل نگهداری همسر و فرزندان سیف و پیدا میکنند.»
گفتم:
«تونستید نفوذی که این بلا رو سر سیف آورد پیدا کنید؟»
حاجی گفت:
«هنوز نه. اما سرنخی که وجود داره این هست که یکی از نگهبانان اون شهرکی که سیف و همسرش زندگی میکردند، این کار و کرده.»
گفتم: «دستگیرش نکردید؟»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods