eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
225 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
💐۳۶ روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۲۶-داشتن استقلال در بیان نظرات بحمدالله در دورههایی که تاکنون گذشته تا حدود زیادی شاهد چنین منظره هایی بوده ایم؛ آزاد حرف خودشان را بزنند و راهی را که صحیح میدانند، تعقیب بکنند. این داشته خصوصیات مجلس اسلامی است؛ که بخش مهمی از این خصوصیات وجود است. البته نمیخواهیم بگوییم استثناء ندارد؛ چرا بالاخره در هرجا استثناهایی هست؛ اما قضاوت بر روی غلبه و بر روی روال طبیعی کار است. @entekhabatqods
هفتمین دوره انتخابات مجلس هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در میانه اعتراض‌ها به رد صلاحیت‌ها و استعفای گروهی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم برگزار شد. بیش از ۸۰۰۰ نفر در این انتخابات نامزد شده بودند، ولی صلاحیت بیش از ۳۶۰۰ نفر توسط شورای نگهبان رد شده بود. اصولگرایان حتی قبل از مجلس هفتم بر مدار پیروزی قرار گرفته بودند. در انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا که در اسفند ۱۳۸۱ برگزار شد، اصولگرایان پیروز میدان بودند. در شهر تهران میزان مشارکت به حدود یک سوم دور قبل کاهش پیدا کرد و در غیاب رای‌دهندگان طرفدار اصلاح طلبان، فهرست ائتلاف آبادگران ایران اسلامی به پیروزی قاطع دست یافت. آنها محمود احمدی‌نژاد را به عنوان شهردار تازه تهران انتخاب کردند. اصلاح طلبان پس از سه دوره پیروزی در انتخابات های ریاست جمهوری هفتم، شوراهای اول و مجلس ششم، نتوانستند نتیجه مطلوبی در انتخابات شوراهای دوم اسفند ۱۳۸۱ کسب کنند. تعیین صلاحیت نمایندگان شوراها بر عهده مجلس بود، بنابراین طیف وسیعی از کاندیداهای شورا که شامل اعضای احزاب اصلاح طلب، نهضت آزادی و ملی مذهبی ها می شد، برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند. با این حال این چهره ها نتوانستند رای لازم را برای شرکت در شوراهای شهر کسب کنند. در مقابل اما، پیش از انتخابات مجلس هفتم، طیف گسترده ای کاندیداهای شرکت در مجلس هفتم نتوانستند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند؛ تا جایی که ۸۵ نفر از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم- حدود یک سوم نمایندگان- و دیگر چهره های اصلاح طلب رد صلاحیت شدند و این موضوع باعث اعتراضات بسیار، تحصن نمایندگان و استعفای برخی از آنان شد. در پی این شرایط، وزارت کشور خواستار تعویق انتخابات شد، اما چنین نشد و انتخابات مجلس هفتم در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۲ برگزار شد. در حالی که نمایندگان اصلاح طلب مجلس از تاریخ ۲۱ دی تا ۱۶ بهمن در اعتراض به رد صلاحیت ها و از بین بردن شرایط انتخابات آزاد تحصن کرده بودند، جناح مقابل این تحصن را نتیجه کاهش محبوبیت اصلاح طلب ها و ناتوانی آنها در اجرای برنامه هایشان دانست، چراکه در دی ماه ۱۳۸۲ محبوبیت اصلاح طلبان به کمترین میزان خود، زیر ۱۰ درصد، رسیده بود. در مجموع، تعداد افرادی که برای شرکت در هفتمین دوره انتخابات مجلس ثبت نام کردند با رشد ۱۹ درصدی نسبت به مجلس ششم به ۸۱۶۹ نفر رسید. از این میان ۴۳۴ نفر توسط هیات های اجرایی و ۳۶۱۰ نفر از طرف هیات های نظارت شورای نگهبان رد صلاحیت شدند. در تهران، از بین ۱۷۰۹ کاندیدای ثبت نام کرده، صلاحیت ۵۲ درصد از طرف هیات های نظارت و ۸ درصد از جانب هیات های اجرایی تایید نشد. بر اساس بیانیه نمایندگان متحصن مجلس، ۱۸ درصد از رد صلاحیت شدگان تحت عنوان “عدم احراز صلاحیت”، ۳۲ درصد به استناد بند ۱ ماده ۲۸ قانون انتخابات( اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی)، ۲۴ درصد به استناد بند ۲ ماده ۲۸( ابراز وفاداری به قانون اساسی و ولایت مطلقه فقیه)، ۱۱ درصد به استناد بند ۵ ماده ۲۸( نداشتن سوء شهرت در حوزه های انتخابیه) و حدود ۱۵ درصد به دلایل دیگر تایید صلاحیت نشده بودند. با پیگیری حجج اسلام خاتمی و کروبی، روسای قوای مجریه و مقننه، و توصیه رهبر انقلاب صلاحیت بیش از هزار نفر از رد صلاحیت شده ها تایید شد و در مجموع حدود ۵۶۰۰ نفر برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند. با این حال ۱۱۷۹ نفر از این افراد که عمدتا چهره های نزدیک به اصلاح طلبان بودند، از شرکت در انتخابات انصراف دادند؛ چرا که به گفته یکی از مقامات آگاه فرمانداری تهران، نام هیچ یک از چهره های شناخته شده اصلاح طلب در بین تایید شدگان نهایی شورای نگهبان قرار نداشت. در هفتمین دوره انتخابات مجلس سن رای دادن از ۱۶ سال به ۱۵ سال کاهش یافته بود (بیش از ۷ میلیون رای اولی در کل کشور واجد حق رای شدند) بیش از ۴۶ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن بودند و ۲۳ میلیون و ۷۳۵ هزار نفر در انتخابات شرکت کردند؛ که با ۵۱ درصد کمترین میزان مشارکت در بین همه ادوار انتخابات مجلس بود. @entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و ششم هدیه کوچکی برای پادشاه «فرانسیسکو داکوشتا» یک کشیش پرتغالی ب
برگی از داستان استعمار قسمت سی و هفتم پدرهای جاسوس کشیش‌هایی که برای تبلیغ دین اروپاییان به کشورهای نیرومند آن دوران وارد می‌شدند علاوه بر، مبلغ بودن و گاهی نمایندگی سیاسی یک وظیفه پنهانی هم داشتند جاسوسی لباس راهبان و کشیشان و زندگی در کلیساها و دیرها، مطالعه همیشگی کتاب مقدس و بحث درباره مذاهب مختلف بهترین پوشش برای پنهان کردن نیت اصلی آن‌ها محسوب می‌شد. آن ها به دنبال گردآوری اخبار و اطلاعات درباره اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورها بودند. در سال ۱۶۲۷ میلادی فرانسوی ها که احساس می کردند از رقیبان اروپایی خود در ایران عقب مانده اند از شاه عباس اجازه گرفتند تا گروه مبلغان مذهبی خود را به اصفهان بفرستند. شاه که فکر می‌کرد حضور اروپایی ها در ایران به اقتصاد کشور کمک میکند، با این درخواست موافقت کرد. مدتی بعد کشیشان فرانسوی وارد اصفهان شدند. مشهورترین فرد این گروه پدر بود که به چند زبان مسلط بود و اطلاعاتی در علوم دیگر داشت. رافائل دومان از توانایی خود در سخن گفتن به چند زبان استفاده کرد و پس از مدتی به عنوان مترجم وارد دربار صفوی شد. او اکنون بهترین موقعیت را برای جاسوسی به نفع فرانسه در ایران پیدا کرده بود. پدر رافائل دومان حدود پنجاه سال در اصفهان زندگی کرد. او در دربار پادشاهان دیگر صفوی، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان نیز به عنوان مترجم حضور داشت. حتی شاه عباس دوم و شاه سلیمان او را به عنوان ریاضیدانی برجسته پذیرفته بودند. رافائل دومان که در بین همکارانش به فردی بسیار دقیق مشهور بود، در سال ۱۶۶۰ میلادی کتابچه ای را با نام «اوضاع ایران» تألیف کرد که در آن با وسواس و دقت وضعیت اقتصادی ایران تشریح شده بود. این کتابچه برای «کُلبر» وزیر اقتصاد فرانسه ارسال شد. کلبر با استفاده از اطلاعات این کتابچه « کمپانی هندشرقی» فرانسه را تاسیس کرد. چند سال بعد هنگامی که پدر دومان از دنیا رفته بود کمپانی هند شرقی فرانسه تصمیم گرفت فعالیت هایش را در ایران گسترش دهد. آنها اکنون به جاسوسی دقیق همچون پدر دومان نیاز داشـتند. شاتونوف سفیر فرانسه در عثمانی، یکی از تاجران زیرک فرانسوی را که در استانبول مقیم بود برای این مأموریت انتخاب کرد. این تاجر «کانسویل» نام داشت. او لباس کشیش ها را به تن کرد و راهی ایران شد. در اصفهان خود را به عنوان منشی گروه مبلغان فرانسوی معرفی کرد و به آنها پیوست. بدون شک اطلاعاتی که یک تاجر می توانست از وضعیت اقتصادی ایران جمع کند بسیار دقیق تر از اخباری بود که کشیش‌های عادی گردآوری می‌کردند. كانسویل، در لباس کشیشان، شهر به شهر سفر می کرد و اطلاعات مورد نیاز کمپانی هند شرقی فرانسه را جمع آوری می‌کرد. اخباری که کانسویل به فرانسه فرستاد حکومت فرانسه را به امضای یک عهدنامه تجاری با ایران تشویق کرد. عهدنامه‌ای که در سال ۱۷۰۸ میلادی بین دو کشور امضا شد. ایران امتیازهای تجاری ویژه ای را به فرانسه واگذار کرد و برای حفظ موقعیت مبلغان مسیحی تعهد کرد که از همه آنها حفاظت و حمایت کند. در رقابت دولتهای اروپایی برای نفوذ در یک کشور؛ کشیش‌ها هر کدام نقش ویژه ای پیدا می‌کردند. آنها باید علاوه بر جاسوسی از کشور میزبان از کشور اروپایی رقیب هم جاسوسی می کردند. در دوره صفوی، پرتغالی‌ها و انگلیسی ها برای نفوذ در ایران،مخصوصاً در جنوب و خلیج فارس،به سختی با هم رقابت می کردند. هنگامی که دو برادر انگلیسی به نام آنتونی و رابرت شرلی برای بهتر شدن روابط ایران و انگلستان در دربار شاه عباس تلاش می کردند. پرتغالیها در سال ۱۵۹۹ میلادی دو کشیش به نام‌های آلفونسو کوردرو و نیکلا دی ملو را به ایران فرستادند. مأموریت اصلی این دو نفرتیره کردن روابط برادران شرلی با شاه عباس بود. چهار سال بعد هنگامی که شاه عباس آماده می شد قراردادی را با انگلیسی ها امضا کند. فیلیپ، پادشاه اسپانیا، سه کشیش را به نام های ژرمینـو دلاکروز، کریستوفردوسنت اسپری و آنتونیو دوگووا به ایران فرستاد تا از هر راهی که می توانستند از امضای قرارداد بین ایران و انگلیس جلوگیری کنند. کشیشان اسپانیایی در این مأموریت خود تنها نبودند. ایرانی‌هایی که با تبلیغات آنها به مسیحیت گرویده بودند به نفع اسپانیا جاسوسی می‌کردند و اخبار دربار ایران ودفترهای نمایندگی انگلیسی‌ها را به کشیشان اسپانیایی می‌رساندند. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت هفدهم احد رفت. یه سبد خالی گرفتم و به بهانه خرید توی فروشگاه چرخیدم! از لا به لای قفسه ها اون
قسمت هجدهم توی دلم گفتم حاج کاظم توی لبنان به کی سلام برسونم؟ به عمت؟ یا به سیدحسن نصرالله!؟ با خودم داشتم فکر میکردم که این ماموریت رفتن های برون مرزی، بیشتر کار حاج کاظم هست که سیف و ترغیب میکنه من و بفرسته این طرف اون طرف تا درگیر مرگ همسرم نباشم! گفتم: +ببخشید آقا، کی باید برم؟ _همین امشب. +چشم. یک ساعتی رو برام توضیح داد که ماموریت چیه و باید کجاها برم و پیام ها و نقاط استراتژیک و... چه مواردی هست. قرار شد با یکی دیگه از همکارانم به نام مجید و محمد، به این سفر بریم. هم حامل پیام های مهم بودیم که نمیشد تلفنی و نامه ای کارهای اون دوهفته رو انجام داد! هم باید به چند تن از عوامل اصلیمون که در عراق و سوریه و لبنان بودند و مسئول پایگاه های اطلاعاتی ما بودند سر میزدیم و... اون شب با همکارم مجید و محمد رفتیم عراق و دو روز بعد، از عراق به سوریه و دو روز بعدش از سوریه به لبنان! در طول اون 14 روز ماموریت برون مرزی هفته اول هر یک روز در میان پرواز داشتم و بین عراق و سوریه و لبنان معلق بودم! در هفته دوم، 5 روز اول بدون استثنا هر روز پرواز داشتم و از لبنان به سوریه میرفتم و فردای آن از سوریه به عراق وَ سپس از عراق به لبنان! تا اینکه روز آخر فرا رسید و از لبنان‌ به ایران برگشتیم! به دلیل تراکم پروازها در طول 14 روز، قلبم و سرم و تمام عضلاتم درد میکرد. چون دائم در آسمان بودم. این و کسانی که زیاد پرواز دارند درک میکنند که چی میگم! سه روز در منزل استراحت کردم و زیر نظر پزشک متخصص اداره بودم. بعد از سه روز حالم بهتر شده بود! هرچند نیاز به استراحت بیشتری بود اما خب کار و پرونده های زیادی در اداره بود که باید به سرانجام میرسوندیم. به اداره برگشتم. گزارش کارهای عاصف و مطالعه کردم... قرار شده بود آرین محمد زاده یک دیدار خصوصی بگذاره تا باهم گفتگو کنیم... از دفتر حاج آقا سیف برای ارائه گزارش دوهفته ای وقت ملاقات گرفتم تا برسم خدمتشون. وارد دفتر شدم سلام علیکی کردیم و بلافاصله با لحن تقریبا بدی بهم گفت: _گزارش کارت و بده و آماده شو برای ماموریت بعدی... گفتم: +جااان؟ _نشنیدی؟ +چرا شنیدم. حالم از رفتارهای پر از عصبانیت حاج آقا سیف به هم میخورد... انگار ارث باباش و من خورده بودم... نمیدونستم چرا توی این دوسالی که نبود و برگشت یه هویی انقدر گند دماغ شده بود. بخاطر سیاست کاریش بود که شده بود مدیر کل بخش ضدجاسوسی یا ... بگذریم... گزارش کارو دادم و از دفترش اومدم بیرون. حالم زیاد خوش نبود. حاج کاظم رفته بود بیرون، تماس گرفتم باهاش و ازش پرسیدم کی برمیگرده ستاد که گفت تا نیم ساعت دیگه برمیگرده. وقتی اومد، رفتم دفترش‌و داشت چای و خرما میل میکرد. گفتم: +حاجی! _جانم پسرم. +این سیف فازش چیه؟ یه هو وسط پرونده آرین من و می‌فرسته برون مرزی. از طرفی میدونه وضعیت قلب و قفسه سینه‌م چطوره، اما بازم میخواد بفرسته ماموریت. دکتر گفته تا یک هفته باید استراحت کنی و چک بشی دائم. از طرفی خیلی مغروره. حاجی گفت: _حالا چیشده مگه؟ +چی میخواید بشه؟ من دارم از این همه تکبر و غرور سیف دیگه بالا میارم! _واضح حرف بزن ببینم چی شده. +حاجی این آدم یه جوریه. اصلا درک نمیکنه شرایط آدم و. ما که تراکتور نیستیم. بخدا تموم قفسه سینه م بابت پروازهای بیش از حد در این دوهفته درد میکنه! مغزم داره جمع میشه انگار! حالا هم که میایم اداره انگار ما حیوونیم و باهامون بد رفتار میکنه. این چندوقت هر کسی جای من بود استعفا میداد میرفت. تحمل این آدم واقعا سخت شده. حاج کاظم تاملی کرد گفت: _بشین. یه دمنوش آویشن برام آورد گفت: _بخور! برات خوبه! آرومت میکنه! چیزی نگفتم. نشست روبروم. دقایقی به سکوت گذشت. چند قلوپ از دمنوش خوردم، نفسی تازه کردم... گفت: _بهتری؟ +چی بگم والله. _بعد فوت همسرت بهانه گیر شدی! راست میگفت... خیلی زود عصبی میشدم. تحمل هیچ حرفی رو نداشتم. تحمل خیلی از آدم ها برام سخت شده بود. گفتم: +بگذریم. _میخوام در مورد سیف مطلبی رو بهت بگم. چندوقت قبل هم که دیدم خیلی شاکی هستی، میخواستم ازت دعوت کنم بیای دفترم تا باهات درد دلی کرده باشم. به مبل تکیه دادم و راحت نشسته م. گفتم: +درخدمتم! _قضیه سیف و جز چندنفر از بچه های سازمان، هیچکسی دیگه ای نمیدونه! رییس، من، یکی از مدیران برون مرزی! و یک تیم دونفره! قرار نبود شخص دیگه‌ای بفهمه. اما کار به جایی رسید که حالا مجبورم به تو بگم. چون تموم این اتفاقات اخیر گزارشش به ما میرسید و میدونستیم عصبی میشی. برام عجیب نبود که مقامات بالا میدونن!! چون طبیعی بود. گوشام و تیز کردم. سرتا پا گوش شدم تا ببینم و بشنوم حاج کاظم چی میخواد بگه که میگه فقط چندنفر میدونن و قرارنیست کسی بفهمه. پس باید راز بزرگی باشه. @entekhabatqods
توصیه‌های ویژه رهبرمعظم انقلاب برای معتکفین @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
♥️ ‌هر روز صبح به یادت هستم سلام بر پدر همه عالم صبح بخیر امام مهربانم دستی به روی سینه و دستی به سوی تو روی لبم گــل می کند آقا سـلام از دور 🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤 @entekhabatqods
💐۱۶روز تا 💐 گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران ایران؛ رتبه سوم جهان در رشد ثبت اختراع طبق گزارش شاخص مالکیت معنوی جهانی که ۲۲ آذر ماه ۱۳۹۹ منتشر شده است. طبق این گزارش در بین ۲۰ اداره ثبت اختراع و علامت تجاری جهان، بیشترین افزایش بین سال های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ مربوط به برزیل %۲۲/۳+، ویتنام %۱۹/۳+، جمهوری اسلامی ایران %۱۸/۴+، روسیه %۱۶/۵+ و ترکیه %۱۵/۵+ است. این گزارش سالانه جهانی، داده های مالکیت معنوی را از ادارات مستقر در ۱۵۰ کشور/ منطقه گردآوری و تحلیل می کند که برای سیاست گذاران، رهبران تجاری، سرمایه گذاران، دانشگاهیان و دیگرانی که روند های کلان نوآوری و خلاقیت را دنبال می کنند حائز اهمیت است. به تفکیک رتبه ایران در ثبت اختراع ۲۰، در ثبت علایم تجاری ۵ و در ثبت طرح های صنعتی ۱۲ است. آمریکا و چین در هر سه مورد یاد شده به ترتیب رتبه های اول و دوم جهان را از آن خود کرده اند. اگر بخواهیم رتبه ایران را از نظر مخترعان مقیم مورد توجه قرار دهیم، رتبه جمهوری اسلامی ایران در مجموع و در بین تمام کشورها ۸، در ثبت اختراع ۱۱، در علایم تجاری ۴ و در طرح های صنعتی ۱۱ است. درحالی روحیه خودباوری ناشی از انقلاب اسلامی ایران را به چنین جایگاهی رسانده که تا قبل از انقلاب اسلامی، در ایران هیچ اختراعی ثبت نشده بود و ایرانی ها فقط مصرف کننده دانش و تکنولژی جهان بودند. @entekhabatqods
💐۳۱روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 🌸اباعبدالله علیه السلام در مورد حضرت بقیه الله علیه السلام می فرمایند: «وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقّ... وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ عَلَى الدِّينِ فِيهَا آخَرُونَ فيودون [فَيُؤْذَوْنَ‏] وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين‏...» و امامی است که براي حق، قیام می کنـد ... و دین حق را بر تمام ادیان پیروز می گردانـد هر چنـد مشـرکان، خوشـشان نیایـد؛ او در غیبتی به سـر خواهـد برد که در آن، عده اي دچار انحراف و ارتـداد می شوند و عده دیگري بر عقیده و دینشان ثابت قدم، باقی می مانند و اذیت هایی در این راه می بینند و به آنها گفته می شود، اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود. 📚بحارالانوار، ج51، ص133، @entekhabatqods
💐۳۵روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۲۷- کاهش هزینه ها مانند سفرهای بی مورد اگر چنانچه در مورد مسائل مالی بی مبالاتی حاکم شد – پول گرفتن، پول دادن، مرتبط شدن واسطه شدن؛ از این حرفهائی که خیلی جاها هست - این عدم سلامت است؛ این چیز مهمی است خرج تراشیهای بیخود برای مجلس، عدم سلامت است. واقعاً باید یکی از کارهائی که مجلس میکند این باشد الگو بشوید برای دستگاههای مختلف دیگر در کم کردن هزینه ها؛ هزینه های سفرهای احیانا بیمورد، هزینه های گوناگون شخصی نمایندگان؛ که البته بخش مهمی از این کار، مربوط به هیأت رئیسه محترم مجلس است که باید مراقبت کنند؛ و همچنین یکایک نمایندگان. البته من می دانم - هم اطلاع کلی دارم هم اطلاع خاص دارم که واقعاً در بین نمایندگان، کسانی که احتیاط میک کنند و مراقبت میکنند کم نیستند افرادی هستند که واقعا انسان در قلبش آنها را تحسین میکند و خوشحال میشود و خدا را شکر میکند که یک چنین افرادی در مجلس حضور دارند بالاخره این قضیه مهم است. @entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و هفتم پدرهای جاسوس کشیش‌هایی که برای تبلیغ دین اروپاییان به کشور
برگی از داستان استعمار قسمت سی و هشتم شیر آفریقا مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آن‌ها را یکی از بهترین روش ها برای دعوت آنها به مسیحیت می دانستند. تأسیس درمانگاه و بیمارستان به دست مبلغان از نخستین سال هایی که پای استعمارگران به سرزمین های مختلف باز شد تا امروز ادامه داشته است. شاید مشهورترین پزشک مبلغ «دیوید لیوینگستن» باشد. او یک اسکاتلندی بود که در سال ۱۸۴۱ میلادی به جنوب شرقی آفریقا قدم گذاشت. لیوینگستن با ظاهر یک پزشک و برای درمان دردهای سپاهان با آن ها رودررو شد. اما هدف های مأموریتش آن قدر متنوع بود که مجبور بود گزارش هایش را برای چند انجمن متفاوت در لندن ارسال کند: انجمن مبلغين، انجمن سلطنتی جغرافیا، انجمن سلطنتی ستاره شناسی و وزارت امور خارجه. لیوینگستن در آغاز سفر به دنبال ایجاد یک راه تجاری منظم در آنگولا بود ؛ او باید در قلب قاره راهی را پیدا می کرد تا منطقه ای به نام «لین یاتنی» را به اقیانوس هند متصل کند. لیوینگستن در سفرهایش به آبشار عظیمی رسید که آن را به افتخار ملکه انگلستان «ویکتوریا» نام گذاشت. او اولین کسی بود که روی نقشه آفریقا یک نام انگلیسی را به یادگار گذاشت. پس از مدتی لردکلارنـدون، وزیر خارجه انگلستان ، این کشیش پزشک را به عنوان کنسول انگلستان در «سواحل شرقی و نقاط کشف نشده آفریقا» منصوب کرد. اولین دستور وزارت خارجـه بـه لیوینگستن جمع آوری اطلاعاتی درباره وضعیت جغرافیایی، منابع معدنی و کشاورزی شرق و مرکز آفریقا بود، دستور دوم برقرار کردن رابطه تجاری بین بومی ها و انگلستان بود. انگلستان در آن سال ها به شدت با تجـارت بـرده ، مبارزه می کرد. آن‌ها متوجه شده بودند که آفریقا سرشار از منابع معدنی است و برای بهره برداری از این معادن به نیروی کار سپاهان نیاز داشتند ، به همین علت ناگهان علاقه خود را به تجارت برده از دست دادند و کشتی هایشان روی دریاها به بازرسی کشتی های مختلف می پرداختند تا از حمل برده جلوگیری کنند. لیوینگستن باید رئیسان قبیله های بزرگ را به تجـات با انگلستان تشویق می کرد تا آنها با کسب درآمدهای جدید از فروش برده به رقیبان اروپایی انگلیسی ها دست بردارند. رؤسای قبایل این برده ها را در جنگ با قبیله های دیگر به اسارت می گرفتند. لیوینگستن یک مأموریت پنهانی دیگر هم داشت؛ مبارزه با نفوذ پرتغالی ها در آفریقا او در انجام این مأموریت آن قدر اصرار داشت که دولت پرتغال در نامه ای به دولت انگلستان نوشت: «دیوید لیوینگستن زیرنقاب یک کشیش و تبلیغ دینی به تجارت پرتغال در ایـن قـاره لطمه می زند. لیوینگستن سی سال در آفریقا حضور داشت تا تک تک این مأموریت ها را به پایان برساند. هم وطنانش به او لقب «شیرآفریقا» دادند. او از ساحل اقیانوس اطلس بـه طـرف داخـل قـاره آفریقا حرکت کرد و به ساحل اقیانوس هنـد رسید اما به دوستانش می گفت:« به عقيـده مـن پایان فتح جغرافیایی، آغاز مأموریت تبلیغی است. اما آیا لیوینگستن واقعا یک مبلغ مذهبی بود؟! یکی از دوستانش درباره او این طور می نویسد:« دیوید سخنران خوبی نبود. به علوم دینی هم زیاد توجه نداشت . خیلی هم به عقاید و اصول مذهبی پایبند نبود. هیچ وقت هم در بحث های مذهبی شرکت نمی کرد. او یک پزشک بود که در انجمـن مبلغيـن لـنـدن ثبت نام کرده و عازم آفریقا شده بود.» @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت هجدهم توی دلم گفتم حاج کاظم توی لبنان به کی سلام برسونم؟ به عمت؟ یا به سیدحسن نصرالله!؟ با خود
قسمت نوزدهم حاج کاظم گفت: «این موضوعی که میخوام برات نقل کنم، بر میگرده به حدود دوسال و نیم قبل! زمانی که سیف و زن و بچه ش در سوریه بودند. سیف مسئول یکی از پایگاه های اطلاعاتی ما در سوریه بود. همونطوری که خودت میدونی، بعضی از مستشاران اطلاعاتی، نظامی، امنیتی و موشکی ما به دلیل ماموریت های طولانی مدت برون مرزی، از این امکانات برخوردار هستند و میتونن همسر و فرزندان خودشون و به کشوری که ماموریت میرن ببرن و در نقطه ای کاملا امنیتی و حفاظت شده و مورد تایید ایران، زندگی کنند!»  حاج کاظم دستی به محاسن سفیدش کشید، لحظاتی سکوت کرد، بعدش، گفت: «در طول مدتی که سیف در سوریه بود، وَ دائم در حال تردد به سوریه و عراق و لبنان و گاهی هم فلسطین بود، همسرش و دخترش مانند دیگر همسران و فرزندان بعضی مقامات امنیتی نظامی ایران در سوریه بودند و زندگی آرام و گمنام خودشون و داشتند. در یک بازه زمانی، قرار شد طی ماموریتی از طرف تشکیلات، خیلی فوری بره سمت فلسطین اشغالی. چندروزی از حضورش در فلسطین گذشته بود که همسر سیف از طریق یک خط امن با ایران ارتباط میگیره و گزارش اینکه دونفر به منزلشون وارد شده، وَ او وَ دخترانش رو کتک زدن رو به ما میده.» از حاجی پرسیدم: «چرا کتکشون زدند؟» حاج کاظم گفت: «اون ها رو میزدند و با لهجه ای که مشخص بود ایرانی نیست و به زور فارسی حرف میزنند، به همسر و بچه های سیف میگفتند به شوهرت بگو دست از این کارها برداره وگرنه روزهای تلخی در انتظارش هست.» گفتم: «خب بعدش چیشد؟» حاج کاظم گفت: «وقتی خبر به ما رسید، بلافاصله از یک طریق کاملا امن و سری، با سیف ارتباط گرفتیم و پایان ماموریتش در فلسطین رو اعلام کردیم. بهش گفتیم هر چه زودتر باید برگرده سوریه پیش زن و بچه ش تا سوخت نره و ترور نشه! چون سال ها دنبال ترور سیف بودند اما بهش دسترسی پیدا نمی‌کردند. حتی توی فلسطین هم که چندروزی می موند، کسی نمیتونست شناساییش کنه، دلیلشم حرفه ای بودن این آدم بود. سیف حتی در سوریه هم که بود، از یک سری راه های مخفی به خونش میرفت تا از حضورش در مناطق کسی بو نبره.» گفتم: «مگه برای همسر و فرزندانش محافظ نگذاشتید؟ مگه مناطقی که این دوستان زندگی میکنند غیر از اینه که کاملا محافظت شده هست؟» حاج کاظم گفت: «همسرش و فرزندانش محدودیت تردد داشتند. محافظ هم داشتند، اما امان از . همون نفوذی ها که تورو به اینجا رسوندن، سیف رو هم به این روز انداختن. اون مناطق هم حفاظت شده هست. اما؛ دشمن از هر دری که بخواد تلاش میکنه وارد بشه. وَ شد.»  حاج کاظم به حرفاش ادامه داد گفت: «سرت و درد نیارم، در نهایت سیف بعد از سه روز موفق میشه به سوریه برگرده! زمانی که وارد منزل شخصیش میشه، میبینه همسرش و فرزندانش نیستند. هرچی با موبایل دو دخترش و همسرش تماس میگیره پاسخی دریافت نمیکنه. حدود دوساعتی رو منتظر می مونه تا اینکه بعد از پیگیری های مکرر از بعضی کسانی که مورد اطمینان سیف و خانواده ش بودند و باهم در اون کشور رفت و آمد داشتند جستجو میکنه، اما به جواب قانع کننده ای نمیرسه. چون از سرنوشت همسرش و فرزندانش بی خبر بودند. سیف هم با ایران ارتباط میگیره و گزارش میده که همسر و فرزندانش ناپدید شدند.» تاحدودی میتونستم حدس بزنم چی شده، اما فکر نمیکردم در این حد باشه. حاج کاظم ادامه داد گفت: «بلافاصله بعد از دریافت خبر، دونفر از بچه ها مامور میشن برای اینکه برن به سوریه تا موضوع رو پیگیری کنند! قرار شد دونفر از بچه های حزب الله لبنان که یکی برون مرزی و دیگری برای بخش ضدجاسوسی تشکیلات حزب الله بود وَ در سوریه مستقر بودند و با ما همکاری میکردن، در این موضوع به بچه های ما اونطرف کمک کنند.» حاج کاظم آهی کشید و گفت: «بعد از 13 روز بررسی ها و رصدهای فشرده و دقیق و فنی_امنیتی_اطلاعاتی، بچه های ما و حزب الله لبنان به سرنخ هایی میرسن که ته این ماجرا وصل میشده به یکی از سرپل های استخبارات عربستان«GiP» که با اسراییل در این زمینه همکاری داشتند. همونطوری که خودت میدونی، اسراییل و عربستان سالهاست به طور غیر علنی با همدیگه همکاری و ارتباطات گسترده ای دارند، بخصوص در امور اطلاعاتی.» گفتم: « بله. میدونم. محور عبری عربی که راس بخشهای عربی، عربستان سعودی هست.» حاجی گفت: «سرت و درد نیارم، خلاصه بعد از چندوقت که بچه های ما و حزب الله سرنخ ها رو پیدا میکنند و پازل ها رو در کنار هم قرار میدن، محل نگهداری همسر و فرزندان سیف و پیدا میکنند.» گفتم: «تونستید نفوذی که این بلا رو سر سیف آورد پیدا کنید؟» حاجی گفت: «هنوز نه. اما سرنخی که وجود داره این هست که یکی از نگهبانان اون شهرکی که سیف و همسرش زندگی میکردند، این کار و کرده.» گفتم: «دستگیرش نکردید؟» @entekhabatqods
نگاه قدس
هفتمین دوره انتخابات مجلس هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در میانه اعتراض‌ها به رد صلاحیت‌ها
ابعاد تحصن ۲۶ روزه مجلس پس از اعلام نظر شورای نگهبان و رد صلاحیت ۸۵ نماینده مجلس ششم، نمایندگان فراکسیون اکثریت(اصلاح طلبان) در نخستین جلسه علنی در اعتراض به این موضوع، حدود یک ساعت اقدام به آبستراکسیون و مجلس را ترک کردند. در پایان همان جلسه، تحصن جمعی از نمایندگان در مجلس آغاز شد. علت این تحصن، دادن عناوین مجرمانه ای مانند اقدام علیه نظام، حمایت از گروه های غیرقانونی، فساد اخلاقی و مالی از سوی هیات های نظارت به ۸۵ نماینده مجلس ششم اعلام شد.از دومین روز تحصن، تعدادی از چهره های سیاسی بیرون از مجلس مانند سعید حجاریان، عبدالواحد موسوی لاری، وزیر کشور، محسن امین زاده، معاون وزیر امور خارجه، احمد خرم، وزیر راه و ترابری، محمود حجتی، وزیر جهاد کشاورزی، صفدر حسینی، وزیر کار، علی صوفی، وزیر تعاون، نیز به جمع نمایندگان معترض پیوستند و به سخنرانی پرداختند. در حالی که ۳ روز از تحصن نمایندگان می گذشت، حجت الاسلام محمد خاتمی که برای تقدیم لایحه بودجه ۱۳۸۳ در مجلس حضور یافته بود، به درخواست نمایندگان معترض در جلسه غیر علنی و غیر رسمی مجلس شرکت کرد. بر اساس گفته محمدرضا خاتمی، نایب رییس مجلس، با وجود اشتراک نظر دولت و مجلس در اعتراض به رد صلاحیت ها، رییس جمهور از نمایندگان درخواست کرده بود که به تحصن پایان دهند تا روسای قوای مجریه و مقننه به پیگیری موضوع بپردازند، اما پیشنهاد وی از طرف نمایندگان معترض رد شد. روز هفتم تحصن نمایندگان با روزه سیاسی آنان آغاز شد( روزنامه کیهان به نقل از خبرنگار پارلمانی خود، تصنعی بودن این روزه و ناهار خوردن نمایندگان در دستشویی های مجلس را مطرح کرد) و در همان روز بین روسای قوه مقننه و مجریه و اعضای شورای نگهبان جلسه ای برگزار شد و در آن حجج اسلام کروبی و خاتمی خواستار سعه صدر اعضای شورای نگهبان و دقت و رعایت قانون در بررسی صلاحیت نمایندگان با عنایت به رهنمودهای رهبری شدند. نمایندگان معترض در روزهای آتی تحصن، در بیانیه هایی از دولت خواستند نام افراد رد صلاحیت شده را در فهرست داوطلبان اعلامی برای انتخابات درج کند و در غیر این صورت از انجام انتخابات فرمایشی بپرهیزد. همچنین آنها اعلام کردند که در صورت عدم تغییر قابل قبول در فهرست رد صلاحیت شده ها، از نمایندگی مجلس استعفا می کنند و در انتخابات شرکت نخواهند کرد. در همین حین، این نمایندگان از نوشتن نامه ای به رهبری خبر دادند که انتشار اولیه این نامه از رسانه های خارجی همچون پیک نت و بی بی سی باعث اعتراض نمایندگانی همچون حجج اسلام انصاری و محتشمی پور و اعلام عدم امضای آنها شد. همچنین رسانه های جناح مقابل که از هم آوایی متحصنین با خواست بیگانگان سخن می گفتند، این موضوع را سند گفتارشان تلقی کردند. دو روزنامه یاس نو و شرق نیز به دلیل انتشار این نامه یک روز پیش از برگزاری انتخابات توقیف شدند. @entekhabatqods
حماسه ششم بهمن آمل در بهمن ماه ۱۳۶۰ نیروهای کمونیست و چپ‌گرا طی برنامه‌ریزی‌هایی که از قبل انجام داده بودند با تصور همراهی مردم آمل با آن‌ها به این شهر حمله و تصرف کردند. در بهمن ماه 1360 نیروهای کمونیست و چپ‌گرا طی برنامه‌ریزی‌هایی که از قبل انجام داده بودند با تصور همراهی مردم آمل با آن‌ها به این شهر حمله و تصرف کردند.مردم آمل در روز ششم بهمن با حضور در خیابان‌ها و سنگربندی مقابل منازل در برابر نیروهای کمونیست ایستادگی و آن‌ها را از شهر بیرون کردند. با آغاز صبح ششم بهمن،حماسه‌ مردم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله سربداران جنگل رفتند. سنگربندی‌ها آغاز شد.از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که آمل لقب «هزار سنگر» گرفت.رفته رفته به تعداد نیروهای ضد شورش که از روستاهای اطراف می‌آمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامی بودند، افزوده می‌شد.البته در شب حادثه هم، از مردم آمل هر کس که خود را به‌خاطر صدای تیراندازی به سپاه و بسیج رسانده بود، دستگیر،اسیر و یا شهید شده بود. سازماندهی و ساماندهی نیروهای مردمی از ساعت 7 صبح آغاز شد و تا 8 صبح به‌پایان رسید. هرچند نهادهایی چون سپاه و بسیج به خاطر نو‌پایی این نهادها تجربه‌ لازم را نداشتند، ولی شور و اشتیاق بسیار بالا برای مقابله با ضدانقلاب، جایگزین هر نارسایی شد. حمله مردم حزب‌اللهی به ضدانقلاب در دو محور اساسی،یعنی در همان مناطقی که دشمن تمرکز داشت،صورت گرفت. در ادامه‌ حضور مردم، واحدهای کوچک‌تری از کوچه و خیابان‌ها به راه افتادند و خود را به مناطق درگیری رساندند. برخی از نهادهای انتظامی چون کمیته‌ انقلاب اسلامی،شهربانی و ژاندارمری در بخش‌هایی از شهر مانع ورود مردم به صحنه‌ درگیری می‌شدند تا بدان‌ها آسیبی وارد نشود، اما مردم در چند بخش اساسی ایفای نقش کردند: کمک در ایجاد سنگر و مواضع دفاعی؛ تلاش برای دستگیری دشمن؛ درگیری مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن؛ کشف محل استقرار دشمن؛ تخلیه‌ شهدا و کمک به مجروحین. یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت می‌کرد؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در وانت به سمت دشمن تیراندازی می‌کردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود. نقش مردم در این درگیری غیرقابل تصور بود، به‌طوری که در ساعات اولیه‌ این نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر می‌آوردند: «در حین درگیری شدید در حدود ساعت یازده بود که وانت‌هایی که کیسه‌ی شن حمل می‌کردند، از جاده رد شدند. ما ابتدا ایست دادیم که آنها توجه نکردند. یک بار به یک وانت به منظور ترساندن آنها شلیک کردیم که فرار کردند. یکی دو بار هم وانت‌ها را گرفتیم و گونی آنها را خالی کردیم» ولی تعداد وانت‌ها آنقدر زیاد بود که محافظان جاده، کاری نمی‌توانستند بکنند. جنگ و گریز مردم و نیروهای انتظامی منجر به کشته شدن و دستگیری عده‌ای از مهاجمین شد و در همان روز سه‌شنبه، 6/11/60، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد. در ساعت 4 بعد از ظهر دشمن شروع به عقب‌نشینی کرد و در دو باغ حاشیه شهر موضع گرفت: «بعد از عقب‌نشینی، وارد یک باغ بزرگ شدیم. در همان موقع صدای الله‌اکبر و صدای جمعیت زیادی از درون باغ ‌آمد. بچه‌ها فهمیدند که باغ در محاصره است و از هر طرف که بخواهیم برویم به آن‌ها بر می‌خوریم. در آنجا بچه‌ها تیراندازی هوایی کردند، چون امکان داشت همدیگر را بزنیم». افرادی که در برخی از محلات مانند رضوانیه مستقر بودند تا شاید مردم در روشنی روز به آن‌ها بپیوندند، نومیدانه به جنگل برگشتند: «من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگیری در پیرامون محله و تنگ‌شدن حلقه‌ محاصره، جزو اولین گروهی بودم که به طرف جنگل برگشتیم». در واقع پس از یورش بی‌امان مردم و کشته شدن 34 نفر از گروه سربداران، به‌ویژه کشته شدن کاک اسماعیل، مسئول کمیته‌ نظامی، گروه به طرف جنگل عقب‌نشینی کرد. در این حماسه‌ جاودان، از مردم قهرمان آمل 40 شهید و 120 نفر زخمی شدند. @entekhabatqods
این گروه از اواخر شهریور 1360 جمعیتی در حدود 180 نفر از اعضا را از سراسر کشور به جنگل فراخوانده و در پایگاهی در حوالی «منگل دره» در 20 کیلومتری آمل به طور مخفیانه مستفر شدند؛ آنان قصد حمله غافل‌گیرانه به شهر در 18 آبان 1360 را داشتند اما به علت درگیری‌های متعددی که در مقاطع مختلف زمانی بین آنان و نیروهای نظامی به وقوع پیوست این عملیات به تعویق افتاد در نتیجه حدود 80 نفر از اعضا که وعده پیروزی را شکست خورده می‌دیدند از گروه جدا گشتند از سوی دیگر نیروهای انقلابی از وجودافرادی در جنگل اطلاع یافتند. وی با بیان اینکه در تهاجم پنجم بهمن به شهر، آنان قصد حمله به مقر سپاه، بسیج، دادگاه انقلاب، بستن جاده هراز در مدخل شهر، تصرف محله اسپه کلا و دعوت مردم به قیام را داشتند، افزود: در این زمان به فرماندهی قرارگاه ابوالفضل(ع) در چالوس و امداد از نیروهای سپاه و بسیج شهرهای بابلسر، محمودآباد، لاریجان و بابل با مقاومت روبه‌رو شد. امانی ادامه داد: این درگیری که حدود دو روز به طول انجامید سرانجام با مقاومت نظامیان و مردم که بدون همکاری طاقت‌فرسای آنان امکان‌پذیر نبود منجر به شکست عملیات اتحادیه کمونیست‌ها شد و جالب بر اینکه در آن روز همه اعم از مرد و زن، پیر و جوان از روستاهای اطراف و شهرهای پیرامون به شهر آمل آمدند و با ساختن هزار سنگر و داشتن تفنگ ساچمه ای، بیل و کلنگ، چماق و چوب، سنگ و تیرکمان به ایستادگی و مقاومت پرداختند و با نثار خون 41 شهید این انقلاب اسلامی را حفظ کردند. از آن سال و آن واقعه مهم ششم بهمن به چهل و یکمین سالروز آن رسیدیم و در این سال‌هایی که پشت‌سر گذاشتم یکبار یک اتفاق مهم برای مردم ولایتمدار دیار علویان افتاد، اتفاقی که با وجود گذشت 13 سال از آن به عنوان بهترین خاطره و واقعه مردم این سرزمین عنوان می‌کنند آن هم دیدار رهبری در سال 88 بوده است. در طی سال‌های پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی اتفاقات مهمی چون قیام 19 دی مردم، واقعه ایستادگی مردم تبریز و اصفهان افتاد و در تاریخ تقویم شمسی ایران به ثبت رسیده است، اما در این وقایع مهم و سرنوشت‌ساز حکومت جمهوری اسلامی در ششم بهمن سال 60 رشادت دیگری از مردم این سرزمین متمدن اتفاق افتاد که برای ثبت تاریخی آن در تقویم شمسی سال‌ها طول کشید و اکنون این حماسه اسلامی در این تقویم برای همیشه درج شد. @entekhabatqods
▪️ شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است ▪️ آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است ▪️ راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست ▪️ افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است ◾️ سالروز شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
♥ سلام ای عطرحیاتبخش سلام ای آرزوی مشتاقان منتظر سلام ای نجات بخش موعود سلام ای امیدبخش دردمندان سلام ای طبیب مهربان قلبهای شکسته سلام ای مسیح جان های مرده سلام ای مهربانترین پدر، ای خوبترین مونس... سلام ای غریب ترین ... ای عزیزترین... ای صبورترین... 🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌤 @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۱۵ روز تا 💐 گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران تبدیل شدن شیراز به رتبه اول پیوند اعضا در جهان امروز ایران به دانش پیوند انواع اعضای مختلف بدن انسان دست پیدا کرده و شیراز پایتخت پیوند عضو ایران و پیشتاز در پیوند عضو در جهان است. @entekhabatqods
💐۲۹روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 🌸امام باقر علیه السلام: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ الْمُكَنَّى بِعَمِّهِ الْمُفْرَدُ مِنْ أَهْلِهِ اسْمُهُ اسْمُ نَبِي‏ صاحب اين امر همان رانده‏شده آواره است كه خونخواهى پدرش نشده و كنيه عمويش را دارد و جدا از خانواده خويش است، نام او نام پيامبرى است‏. 📚الغیبه للنعمانی، ص179، ح24 @entekhabatqods
💐۳۵روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۲۸-داشتن استقلال در بیان نظرات بحمدالله در دورههایی که تاکنون گذشته تا حدود زیادی شاهد چنین منظره هایی بوده ایم؛ آزاد حرف خودشان را بزنند و راهی را که صحیح میدانند، تعقیب بکنند. این، خصوصیات مجلس اسلامی است که بخش مهمی از این خصوصیات وجود داشته است. البته نمیخواهیم بگوییم استثناء ندارد؛ چرا بالاخره در هرجا استثناهایی هم هست؛ اما قضاوت بر روی غلبه و بر روی روال طبیعی کار است. @entekhabatqods
نگاه قدس
ابعاد تحصن ۲۶ روزه مجلس پس از اعلام نظر شورای نگهبان و رد صلاحیت ۸۵ نماینده مجلس ششم، نمایندگان فراک
در نهایت، تحصن نمایندگان به علت ناامید شدن از تغییر در لیست نمایندگان رد صلاحیت شده، پس از ۲۶ روز در تاریخ ۱۶ بهمن ماه ۱۳۸۲ پایان یافت. پس از پایان تحصن، ۱۱۷ نماینده مجلس در جلسه علنی مجلس دسته جمعی استعفا دادند. در میان نمایندگان مستعفی ۲۰ نماینده از شهر تهران حضور داشتند و افرادی چون کروبی، محتشمی پور، انصاری، دعایی، هادی خامنه ای، محجوب، سرحدی زاده و وحیده طالقانی در بین آنها حضور نداشتند. احزاب اصلی و فعال انتخابات مجلس هفتم و نتایج آن (با تمرکز انتخابات تهران) تعدد کاندیداهای ثبت نامی برای نمایندگی در مجلس هفتم از سوی گروه های سیاسی و دانشگاهی با تعابیر مختلفی رو به رو شد. جناح راست افزایش تعداد ثبت نام ها را به سناریوی ” جنبش ثبت نام” تعبیر کردند که هدف آن بالا بردن هزینه رد صلاحیت گسترده نامزدها و اعمال فشار بر شورای نگهبان بود. از نظر دانشگاهیان و تحلیل های جامعه شناختی، تعداد بالای داوطلبان نشان دهنده فعالیت نامنسجم و نامشخص گروه های سیاسی بود که نتوانسته بودند به عنوان احزاب سیاسی کارآمد، نقش و کارکرد ویژه خود را در جامعه بازی کنند. در نتیجه، بی اعتمادی و شاید شناخت نادرست از مسئولیت نمایندگی باعث ثبت نام عده زیادی برای نمایندگی مجلس هفتم شد. این تحلیل ها مثلا به حوزه انتخابیه شهر تهران استناد داشتند که با وجود ثبت نام بیش از هزار نامزد، فقط ۶۵ نفر نسبتا شناخته شده و دارای سابقه و فعالیت سیاسی بودند و اسامی آنها در پنج ائتلاف آبادگران ایران اسلامی، ائتلاف برای ایران، خدمتگزاران مستقل ایران اسلامی، جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و چکاد آزاداندیشان قرار داشت. در پی رد صلاحیت چهره ها و داوطلبان اصلاح طلب، دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) انتخابات را تحریم کرد و از بین گروه های عضو جبهه دوم خرداد به جز مجمع روحانیون مبارز، خانه کارگر و مجمع اسلامی بانوان، بقیه گروه ها (از جمله سازمان مجاهدین انقلاب، حزب مشارکت، حزب همبستگی) و همچنین نهضت آزادی و ملی مذهبی ها اعلام کردند که در انتخابات شرکت نمی کنند. حزب کارگزاران نیز اعلام کرد با وجود خودداری از ارائه لیست، از مردم برای شرکت در انتخابات و انتخاب چهره های شایسته دعوت می کند. @entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و هشتم شیر آفریقا مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و ر
برگی از داستان استعمار قسمت سی و نهم مسیحیان کوچک مبلغان کلیسـا توجـه مخصوصی به کودکان داشتند. آنهـا بـه سـراغ کودکان رنجدیده یا بیمار می‌رفتنـد از آن‌ها مراقبت می‌کردند و سپس ایـن کـودکان را با مسیحیت آشـنـا کـرده، غسل تعمید می‌دادند. یکی از مشهورترین کشیشانی که تعداد بی شماری کودکان سیاهپوست را مسیحی کرد «پدرو کلاور» بود که در قرن هفدهم میلادی در اسپانیا زندگی می‌کرد. در آن سال‌ها کشتی‌های اسپانیایی که در سواحل آفریقا پر از برده شده بودند، پی درپی در بندر «کارتاجنا» لنگر می‌انداختند و صدها برده را روانه بازار برده فروشان می‌کردند. پدر کلاور در این بندر ساکن شد و تمام تلاش خود را برای تغییر مذهب برده‌های کودک و نوجوان به کار برد. هر وقت که یک کشتی حمل برده به بندر وارد می‌شد، پدر کلاور با مقداری غذا و نوشیدنی خود را به کشتی می‌رساند و به سراغ برده‌های کودک می‌رفت. بین آنها غذا و نوشیدنی تقسیم می‌کرد، از آن‌ها دلجویی می‌کرد و در همان جا آن‌ها را غسل تعمید می‌داد و نام مسیحی برایشان انتخاب می‌کرد. پدر کلاور این مسیحیان کوچک را به حال خودشان رها نمی‌کرد. همراه آن‌ها بـه بـازار برده فروشان می‌رفت و در مدتی هم که آن‌ها در بازار منتظر اربابان جدید خود بودند برایشان سخنرانی می‌کرد. هنگامی‌که این برده‌های کوچک به صاحبان کشتزارها و معادن فروخته می‌شدند، کلاور باز هم به آنها سرکشی می‌کرد، با آنها درباره دین و نام جدیدشان صحبت می‌کرد و از آنها می‌خواست رنج‌های بردگی را تحمل کنند و در زندگی صبر بیشتری داشته باشند. گفته می‌شود که او حدود سیصد هزار برده را که بسیاری از آنها کودک و نوجوان بودند، غسل تعمید داد و مسیحی کرد. در سالهای بعـد کـه بـرده داری لغـو شـده بـود و دست مبلغان مسیحیت به کودکان برده نمی‌رسید، راه‌های بهتری را برای آموزش کودکان آفریقایی در پیش گرفتند. در سنگال کشیشان فرانسوی به سراغ خانواده‌های بیشماری می‌رفتند که از گرسنگی رنج می‌بردند. این کشیش‌ها با این خانواده‌ها قرار می‌گذاشتند که هر ماه مقداری مواد غذایی به آن‌ها بدهند و در عوض یکی از بچه‌های آن‌ها را برای تربیت مسیحی در اختیار بگیرند. سن این بچه‌ها کمتر از پنج سال بود. کشیش‌ها با خانواده‌ها قرارمی‌گذاشتند که اگر بخواهند پس از مدتی به خود را پس بگیرند باید هزینه‌هایی را که مبلغین برای آن‌ها خرج کرده بودند بپردازند. پس از یک دوره آموزش، بچه‌ها به فرانسـه اعـزام می‌شدند، تا در مدارس کلیسا در دوره‌های بالاتر ادامه تحصیل دهند. آن‌ها در فرانسه تابعیت فرانسوی می‌گرفتند هنگامی‌که به سنگال برمی‌گشتند، مانند یک مسیحی فرانسوی و یک مامور دولت فرانسه برای حفظ منافع این فعالیت می‌کردند. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت نوزدهم حاج کاظم گفت: «این موضوعی که میخوام برات نقل کنم، بر میگرده به حدود دوسال و نیم قبل! ز
قسمت بیستم حاج کاظم گفت: «نه... به بهانه کاری به امارات سفر میکنه و پناهنده میشه و هرچی تا حالا اقدامات دیپلماتیک و رایزنی های امنیتی نظامی داشتیم، از طرف اماراتی ها پاسخ مثبتی برای تحویل اون شخص دریافت نکردیم. حدود یک سال قبل هم اون شخص به اورشلیم اسرائیل سفر کرده و عملا دست ما بسته شد.» گفتم: «ایرانی بود یا سوری؟» گفت: «متاسفانه ایرانی.» گفتم: «دشتمان گرگ اگر داشت نمی‌نالیدیم... نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده.» حاجی تاملی کرد، ادامه داد گفت: «طی اون مدتی که تا به زن و بچه سیف برسیم، گروگان گیرها از ما میخواستن چندتن از عوامل موساد و که ایران دستگیر کرده بود آزاد کنیم. دستور کار این شد که یک تیم 10 نفره اطلاعاتی و عملیاتی ضربتی ویژه تشکیل بدیم تا اون ها رو نجات بدیم، وَ تشکیل هم دادیم. اما وقتی بچه ها به لانه تروریست‌ها در یکی از مناطق مرزی سوریه نزدیک میشن درگیری شدیدی صورت میگیره وَ متاسفانه دونفر از بچه های ما شهید میشن. درگیری ادامه پیدا میکنه. در نهایت، وقتی تروریست ها به درک واصل میشن، بچه های حزب الله وارد ساختمون میشن و با صحنه ای بد مواجه میشن. به همسر و فرزندان سیف تجاوز گروهی شده بود و در نهایت به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.» خیلی ناراحت شده بودم. دلم به درد اومده بود. حاج کاظم گفت: «دلیل اینکه سیف از لحاظ روحی به هم ریخته این هست که همسرش و دو دختر عفیفه و پاکدامن خودش رو به طرز فجیعی از دست میده...» توی دلم احساس شرم میکردم. نمیدونستم چی بگم. حاجی هم بیشتر از این توضیح نداد. منم دیگه حوصله نداشتم و خداحافظی کردیم برگشتم دفترم. به محض ورود، تلفن دفتر زنگ خورد. از دفتر حاج آقا سیف بود... گوشی رو گرفتم پاسخ دادم: +سلام حاج آقا. _سلام. فورا بیا دفترم. +چشم... الساعه. رفتم سمت دفتر سیف. به محض ورود گفت: _آماده ای برای ماموریت؟ توانش و داری؟ میخوام این مورد و خودت بری دنبالش. درون مرزی هم هست. +بله آقا. چشم. فقط اگر اجازه بدید، هوایی نرم. با خودرو و زمینی برم تمام مسیر و ! با همون حالت جدی و سگرمه های تو هم رفته و عبوس گفت: _ایرادی نداره! فقط حواست به خودت باشه! +چشم. ماموریت و مستقیما خودش برام شرح داد... موضوع: کاملا سری... قرار شد تا کرمان با ماشین خودم برم و بعدش از اونجا با ماشینی که توسط یکی از عواملمون در اختیارم قرار میگرفت ادامه مسیر بدم و ماموریت و به سرانجام برسونم. تمام مراحل اولیه انجام شد. عازم ماموریت شدم و با خودروی شخصی از تهران رفتم به سمت کرمان. اونجا ماشینم و توی اداره کرمان گذاشتم، خودروی مورد نظر و تحویل گرفتم عازم شدم به سمت زاهدان! دیگه درمورد ماموریت توضیحی نمیدم! میخوام برم سر اصل مطلب! پنج روز در زاهدان بودم. هوا به شدت گرم بود... ماموریت تموم شده بود و باید برمی‌گشتم. با خودم گفتم برم بازار، برای مادرم سوغاتی بخرم. وارد یکی از بازارها شدم. لباس محلی تنم بود، روم و پوشونده بودم! هوا به شدت گرم و نفس گیر بود. اسلحه م و زیر لباس محلی گذاشته بودم تا در صورت هرگونه اتفاق غیر منتظره، واکنش سریع نشون بدم. اصلا کاری به شغلم ندارم... کلا از بچگی عادتم بود هرجایی میرفتم، به طور کاملا نامحسوس دور و برم و پایش میکردم! به قول حاج کاظم که یه بار بهم گفت: تو گرچه شیعه ای، اما انگار از دوران بچگیت شبیه یهودی ها کاملا امنیتی بزرگ شدی... راست میگفت... از بچگیم به دلیل شرایط خانوادگیم، شرایط اطرافیانم، امنیتی بزرگ شدم که بعد از شهادت پدرم، حاج کاظم مسببش بود. وَ این در گوشت و خون من موندگار شد تا اینکه وارد این عرصه پر دردسر شدم. نیم ساعتی بود که داشتم بازارو میگشتم و قدم میزدم. حواسمم به دور و برم بود. چندبار با صحنه ای مواجه شدم که بدجور منو درگیر خودش کرد؛ ذهنم مشغول شد. نمیخواستم از ادامه مسیر صرف نظر کنم. چون اگر برمیگشتم، مسیر جوری بود که نمیتونستم واکنشی نشون بدم و بفهمم این آدم کیه! احساس کردم در طول این مسیر نیم ساعته در بازار، یکی دنبالم میاد! از بد روزگار، روش و پوشونده بود. لباس محلی زنانه قرمز تنش بود! عین زن های بلوچ! به مسیر ادامه دادم... سرعتم و بیشتر کردم، اما احساس میکردم اون آدم هنوز دنبالم داره راه میاد! سه بار، و هر سری با فاصله ی دو دقیقه ای جلوی یکی از مغازه ها، یا دستفروش ها می ایستادم و به بهانه آدرس یه سوالی میپرسیدم و دور و برم و پشت سرم و پایش میکردم و به اون آدمی که بهش مشکوک بودم نگاه می انداختم. اون گاهی به مسیر روبروش نگاه میکرد و گاهی هم به مغازه ها و...! بیشتر دقت کردم تا ببینم چی به چیه و ممکنه چه اتفاقات غیر منتظره ای در انتظارم باشه! یه لحظه احساس کردم ممکنه اینی که دنبال من هست و لباس بلوچ زنانه برتن داره، یک مرد باشه و فیس آف کرده باشه. @entekhabatqods