eitaa logo
نگاه قدس
2.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
#نفوذ2 🔴مستند امنیتی "نفوذ"قسمت دوم رضایی که حرکت کرد، ماهم پشت سرشون راه افتادیم. .توی مسیر هیچ صد
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت سوم نگران شدیم وسریع رفتیم سمت ماشین رضایی... دیدیم رضایی افتاده کف ماشین واسلحه ی کمری هم که زیر پای چپش گذاشته بود نیست... رضایی رو سریع به بیمارستان انتقال دادیم... گردنش شکسته بود...رفت توی کما... برگشتیم اداره... ماجرا رو برای دکتر گفتیم.. {دکترجوادرخ صفت،معاون وزیر بود،معاونت عملیات وزارت} .حسابی داغ کرد وصداشو برد بالا که چرا الان وسط عملیات باخبر شدم.. .گفتم: خب خبر از ضدجاسوسی به ما رسید ...ماهم عمل کردیم... دکتر هیچی نگفت وتند تند راه میرفت... وسط این ماجرا بود که محمدرضا سوژه رو شناسایی کرد وشروع کرد به خوندن از روی لب تاب... مازیار فنایی زاده... تو اردوگاه اشرف بزرگ شده.. .بعد شده مامور MI6 .. .با یه پاسپورت قانونی به نام امیرفتحی...وارد ترکیه شده.. .دوماه اونجا مونده...بعد اومده ایران... دکتر که هنوزم عصبی بودگفت:از این بهتر نمیشد سوژه رو خبر کرد که تحت نظری... علی آقا سرتیم مون گفت:دکترخبرش نکردیم.. .نامرد بو برده بود.. .فاصله ی ما بیشتر از اینا بود که.... یهو دکتر پرید وسط حرفش وداد زد: گند زدین.... همه ی بچه های اتاق عملیات برگشتند نگاه کردند... محمدرضا دکتر رو بردش توی دفترش یه لیوان آب بهش داد... رفتیم دفتر دکتر... گفتم دکتر چرا اینطور میکنی؟!... باور کن اون مارو ندید... بعدم ما نفهمیدیم چی شد انگار از یه جایی بهش خبر رسید.... دکتر یهو برگشت گفت: از یه جایی یا از..... علی آقا وسط حرف دکتر گفت: دست شما درد نکنه... شب تا صبح بی خوابی... حالا هم اتهام جاسوسی... دست مریزاد... ادامه دارد... @entekhabatqods
مقام معظم رهبری: [شما زنان]باید در میدان سیاست، در صحنه‌ی انقلاب ‌-در کارهایى که نظام اجتماعى از شما میطلبد، در انتخابات، در میدان جنگ، در عرضه کردن خواست انقلابى و ملّى خود در سطح کشور و جهان، در بیان اراده‌ی سیاسى خودتان، در میدانهاى سیاست و انقلاب حضور داشته باشید؛ در راه‌پیمایى باشید، در سازندگى باشید، در میدان جنگ باشید، در انتخابات باشید، در بیان عقیده‌ی سیاسى خودتان آنجایى که باید اظهار عقیده کرد و واجب است اظهار عقیده، در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب- حضور داشته باشید. @entekhabatqods
عید سعید مبعث، ظهور راه رستگاری و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌حد او بر زمینیان و آغاز رسالت و ولایت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم،تبریک و تهنیت باد. @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
مهر شما همان کیمیایی است که روزگار مرا قیمتی می‌کند... من به اعتبار محبت شما نفس می‌کشم ای قرار دل بی قرارم ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 @entekhabatqods
💐۳روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب * در روز نوزدهم بهمن بنا به دعوت قبلی روحانیت مبارز و سایرگروه های مذهبی و سیاسی ، راهپیمایی گسترده ای در سراسر کشور صورت گرفت. * در تهران مردم از خیابان های نیروی هوایی، شهناز،فرح آباد،میدان خراسان،نارمک،بدرثانی،نظام آباد و...به سوی میدان آزادی به راه افتادند و در حمایت از دولت بازرگان شعار سردادند.در پایان این تظاهرات ، قطعنامه ای در 7 بند قرائت گردید و مورد تایید مردم قرار گرفت.بدین ترتیب مهندس بازرگان از مردم رای اعتماد گرفت. * ساعت ده صبح صدها تن از پرسنل نیروی هوایی و زمینی ارتش و همافران با لباس و یونیفورم نظامی به مدرسه علوی رفته و به صورت رژه نظامی با امام خمینی بیعت کردند.عکاسان حاضر در صحنه،تصاویری از حضور پرسنل نظامی در کنار امام تهیه و بلافاصله درروزنامه ها منتشر نمودند.این واقعه با واکنش های بسیاری در میان مردم ، نظامیان، عناصر رژیم پهلوی و... روبرو شد. * خبرگزاری رویترز در خبری اعلام کرد:در ایران میلیون ها تن برای ابراز حمایت از آیت الله خمینی به خیابان ها ریختند و در میان این تظاهر کنندگان گروهی از همافران و خلبانان نیروی هوایی نیز حضور داشتند که ملبس به لباس نظامی بودند و قبل از پیوستن به تظاهر کنندگان به مقر آیت الله رفته، ادای احترام کردند. * علی امینی و شریف امامی از ایران خارج شدند. * مذاکرات مهمی بین بازرگان، بختیار و ارتش انجام گرفت. اطرافیان بازرگان اظهار امیدواری کردند که ارتش در منازعات داخلی بی طرفی پیشه کند. * کارکنان یازده وزارتخانه اعلام کردند که فقط از دولت منصوب امام پیروی خواهند کرد. * امام خمینی در جمع بازاریان تهران درباره سلسله پهلوی و رمز پیروزی و ایستادگی ملت در برابر ابرقدرت ها سخنرانی کردند. * امام در جمع اعضای انجمن اسلامی پزشکان و معلمان درباره جرایم پنجاه ساله خاندان پهلوی صحبت کردند. * امام خطاب به افسران نیروی هوایی اصفهان بیانات تشکرآمیزی ایراد کردند. * امام درجمع طبقات مختلف مردم، همگان را به پشتیبانی از دولت موقت فرا خواندند و آخرین اتمام حجت ها را به واپسین دولت شاه نمودند. * حضرت امام عصر روز نوزدهم در دیدار گروهی از مردم ضمن تشکر از آنان بواسطه حمایت از دولت موقت فرمودند: باید همه خبرگزاریها بدانند که این اجتماع عظیمى که در ایران، از مرکز گرفته است تا آخر، شهرستانها و قصبات، براى پشتیبانى از این دولت بوده است، این کافى است براى جواب آنها که گفته مى‏شود و مى‏گویند: «باید ملت بگوید». ملت با چه زبانى بگوید؟... * ستاد ارتش، عکس روزنامه کیهان مبنی بر رژه افسران نیروی هوایی در مقابل حضرت امام را تکذیب کرد.   * امام خمینی طی نطق کوتاهی که از شکبه تلویزیونی کارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون بطور مستقیم پخش می شد ضمن آرزوی موفقیت برای کارکنان رسانه های گروهی گفتند: دستگاه هایی در این قسمت بوده و هست که بایستی در خدمت مردم می بودند. ولی رژیم غاصب از آنها در راه هدف های نامشروع استفاده کرده است. * دولت لیبی حمایت خویش را از انقلاب مردم ایران اعلام داشت. * بختیار ضمن مصاحبه ای مطبوعاتی اعلام کرد: در مقابل هیتلر،رضاشاه و شاه ایستادگی کرده ام و در مقابل آیت الله خمینی و بازرگان نیز مقاومت خواهم کرد. * حضرت امام به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتند. ( ایشان گفته بودند که حرم نباید قرق شود) @entekhabatqods
💐۱۷روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 💫حضرت رضا علیه السلام فرمودند: يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُج‏...» اي دعبل! امام بعد از من، فرزندم محمد و بعد از محمد، فرزندش علی و بعد از علی، فرزندش حسن و بعد از حسن، فرزندش حجت قائم منتظر علیه السلام است و پس از ظهورش از او فرمانبرداري می نمایند. اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مهدي علیه السـلام ظهور کند...» 📚عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص266، ح35 @entekhabatqods
💐۲۲روز تا 💐 ۳۶-عدم گرایش به دشمن بینید و بفهمید چه کسی را به مجلس میفرستید. آن کسی که به عنوان وکیل این ملت انقلابی و مؤمن و شجاع به مجلس میرود باید انقلابی و مؤمن و شجاع باشد. اگر نگوییم شجاعترین و مؤمنترین و انقلابی ترین؛ لااقل در سطح این توده عظیم مردم که این گونه از خود درخشش نشان میدهند باشد. آن کسی که اسلام را نمی پسندد و مقررات اسلامی را قبول نمیکند و برای خاطر دل بیگانگان و خوشامد دیگران، به انقلاب و ارزشهای انقلابی اهانت میکند و یا به خاطر ترس از دیگران، به جای این که به ملت گرایش نشان دهد، به دشمن گرایش نشان میدهد و آن کسی که تقوای لازم را ندارد و اهل معنویات نیست و اهل دنیاست و فقط برای نام و نشان و استفاده شخصی این مسؤولیت را میخواهد او لایق و شایسته این کار نیست. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه: ماهی که گوزن سُم می‌زند سرخ پوست‌هایی که حضور سفیدها را در غ
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و یکم: پسر گم شده آقای وارد «وارد» سفیدپوستی بود که در ایالت نیومکزیکو زندگی می‌کرد و با یک زن سرخ پوست ازدواج کرده بود. آنها صاحب پسری شده بودند که روحیه ی سلحشوری و عشق به آزادی را از مادرش به ارث برده بود. «وارد» وقتی رفتارهای پسرش را می‌دید که به سرخ پوست‌ها بیشتر شبیه است تا سفیدها به شدت خشمگین می‌شد و تا جایی که از نفس می‌افتاد پسرش را کتک می‌زد. در یکی از روزها وارد، درحالی که شراب زیادی خورده بود و بر خودش مسلط نبود، به خانه آمد و همین که چشمش به پسرش افتاد، شروع به بهانه گیری کرد و بعد به جان او افتاد.کتک‌های وارد آن قدر خشن و وحشیانه بود که پسر دورگه اش مجبور شد خودش را از خانه بیرون بیندازد و پا به قرار بگذارد. هنگامی‌که وارد به خودش آمد متوجه شد که پسرش همراه چند رأس از دام‌هایش گم و گور شده است. وارد فوراً به سراغ سربازان رفت و به آنها گفت « کوچیزه » رئیس سرخ پوستان « چیریکا هوا » پسرش را همراه چند رأس دام دزدیده است. ارتش، ستونی از سربازان را برای تنبیه کوچیزه و آزادی پسر دورگه آماده کرد. هنگامی‌که خبر به دهکده ی سرخ پوست‌ها رسید کوچیزه، رئیس تنومند سرخ پوست‌ها، تصمیم گرفت با پای خودش به اردوگاه سربازان برود و بی گناهی اش را ثابت کند. کوچیزه با چند نفر از مردان قبیله اش راهی اردوگاه شد و به فرمانده سربازان اعلام کرد که برای مذاکره آمده است. فرمانده از او و مردانش خواست وارد چادر شوند و هنگامی‌که رئیس «چیریکاهوا» را درون چادر دید نتوانست در برابر وسوسه ی دستگیر کردن او مقاومت کند. با اشاره ی فرمانده، سربازان چادر را محاصره کردند و بعد فرمانده به «کوچیزه» گفت که او و همراهانش در اسارت خواهند ماند تا آن پسرو دام‌ها بازگردانده شوند. هنوز حرف فرمانده تمام نشده بود که کوچیزه کاردش را بیرون کشید، چادر را پاره کرد و از آن بیرون پرید. سربازان که ناگهان این سرخ پوست قوی هیکل و بلند بالا را در مقابل خود دیده بودند، بی اختیار خود را کنار کشیدند و راه را برای او باز کردند. کوچیزه گریخت، اما پارانش در دست سفیدها اسیر بودند. مدتی بعد مجبور شد سه سفیدپوست را گروگان بگیرد تا آنها را با دوستانش معاوضه کند؛ اما فرمانده حاضر به مذاکره نبود. او اصرار می‌کرد که کوچیزه باید گروگان‌ها، پسر آقای وارد و دام‌ها را فوراً آزاد کند. کوچیزه از سماجت سفیدها که بدون هیچ مدرکی او را به دزدیدن آن پسر متهم می‌کردند، به تنگ آمده بود. سرانجام دستور داد تا هر سه گروگان را بکشند. فرمانده سربازان هم هرشش اسیر سرخ پوست را به دار آویخت و سربازانش را برای جنگ با قبیله چیکاهوا به راه انداخت که بیش از ده سال طول کشید و از آنجا به نیومکزیکو و آریزونا هم کشیده شد. این نبردها به «جنگ‌های کوچیزه» معروف شد و سفید پوست‌هایی که حاضر نشده بودند درباره ی حرف‌های آقای « وارد » به درستی تحقیق کنند سربازان بسیاری را در این جنگ‌ها از دست دادند. کوچیـزه هـم پس از ده سال جنگ و گریز به دام افتاد و اعدام شد؛ اما مقاومت جانانه ی قبیله ی او به یکی از طولانی ترین پایداری‌ها در برابر سفیدپوستان تبدیل شد. ارتش آمریکا که مجبور شده بود برای غلبه بر قبیله ی چیریکاهـوا از مردان غیر نظامی‌هم استفاده کند؛ برای تشویق آن‌ها جوایزی را تعیین کرده بود هرکس پوست سـر مـرد سرخ پوستی را به سربازان تحویل می‌داد، چهل دلار جایزه می‌گرفت. پوست سر زن‌ها یا سرخ پوستهای زیر دوازده سال هم بیست دلار جایزه داشت ! ریشه ی سرخ پوستان چیریکاهوا به این صورت از خاک آمریکا کنـده شـد؛ اما هیچ کس خبـری از پسر گم شده ی آقای «وارد» پیدا نکرد. @entekhabatqods
نگاه قدس
۱۳۵نفر برای ۶۵ کرسی باقی مانده در مرحله دوم انتخابات مجلس نهم در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ رقابت کردند
با وجود آنکه جبهه پایداری از جبهه متحد اصولگرایان جدا شد، نفوذ فراوانی در انتخاب افراد لیست جبهه متحد داشت؛ چنانکه در لیست جبهه متحد برای شهر تهران، دو تشکل نزدیک به جبهه پایداری از لحاظ فکری( جمعیت رهپویان اسلامی و جمعیت ایثارگران) بیشترین نامزدها را به خود اختصاص دادند. ۲۰ نفر از لیست جبهه متحد در شهر تهران عضو یا سمپات جمعیت رهپویان و جمعیت ایثارگران و ۱۰ نفر مورد حمایت جبهه پیروان انقلاب اسلامی بودند که ۵ نفر بین آنها مشترک بود. یکی از نکات مهم در لیست جبهه متحد، عدم حمایت از علی مطهری، حمیدرضا کاتوزیان و علی عباسپور تهرانی‌فرد بود که موجب ایجاد لیست جدیدی با عنوان “صدای ملت” به سرلیستی علی مطهری شد. این لیست شامل برخی نمایندگان مجلس هشتم و اصولگرایان خارج از مجلس بود که با جبهه پایداری زاویه داشتند و اعضای جبهه متحد نتوانسته بودند برای قرار دادن نام آنها در لیست خود به توافق برسند. “جبهه پایداری” در تاریخ ۶ مرداد ۹۰ اعلام موجودیت کرده بود، اما انشعاب فکری خود از جبهه متحد اصولگرایان را تکذیب می کرد تا بالاخره در ۱۰ بهمن ماه همان سال با تاکید بر “رقابت مومنانه” برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کرد. لیست ارائه شده توسط این گروه شامل ۳۰ نامزد برای تهران و ۲۰۰ نامزد برای شهرهای دیگر بود. سرلیست جبهه پایداری برای شهر تهران مرتضی آقاتهرانی و سرلیست تهران جبهه متحد غلامعلی حداد عادل و حجت الاسلام ابوترابی‌فرد بودند. @entekhabatqods
نگاه قدس
#قسمت_سی_و_دوم سیف گفت: _همین چندوقت اخیر 12 نفر از آقایون دستگیر شدند. جرمشون چی بود؟ ارتباط با ز
قسمت سی و سوم بعد از تماس بهزاد، فورا تماس گرفتم با سید قاسم. بهش گفتم بیاد دفتر من. اومد و بهش گفتم: «آماده شو بریم یه ماموریت دونفره به یک جای بسیار مهم. هرچی تجهیزات سمعی و بصری برای شنود و... نیاز هست بگیر همراه خودت بیار.» کمی هم از ماموریت براش توضیح دادم. رفتم پایین توی پارکینگ اداره منتظر سیدقاسم موندم تا بیاد. وقتی اومد، باهم رفتیم به جایی که باید میرفتیم. وقتی رسیدیم به موقعیت مورد نظر، به سیدقاسم گفتم: +ببین داداش، این ماموریت کاملا حساس و سری هست. فقط سیف و من ازش اطلاع داریم و سومیش هم تویی. اینجایی که الان اومدیم، قرار هست بریم داخل خونه سیدعاصف عبدالزهراء! اول باید مطمئن بشیم که الان خونه نیست، یا کسی توی خونه‌ش نیست. به نظرم تو برو در و باز کن و برو بالا. خونه عاصف واحد 3 هست. منتهی، قبل از اینکه بری داخل، به بهانه گزارش خرابی شیر آب واحد 3، برو زنگ و بزن و اگر کسی بود بگو اینجا واحد چهار هست؟ برای تعمیر لوله آب زیر سینک آشپزخونه اومدم! طبیعتا اونی که داخل خونه هست میگه ما چنین مشکلی نداریم و اینجا هم واحد چهار نیست! فقط میخوام مطمئن بشیم کسی داخل هست یا نه! _چشم. فقط یه سوال! آقاعاصف خونه هستند یا نیستند. +آخرین خبری که داریم گفته کرج هست و چندساعت دیگه برمیگرده تهران وَ اینکه برگرده اینجا یا بره ستاد مشخص نیست. برای همین که میگم قبلش زنگ بزن. چون ممکنه یکی داخل خونه‌ش باشه. چون گاهی خانواده ش از شهرستان میان تهران و خونه عاصف می مونن. محض اطمینان یه کلاه بنداز سرت و لباس تاسیساتی رو از صندوق عقب ماشین بگیر تنت کن و برو ببینم چه میکنی. سیدقاسم رفت و منم منتظر موندم. ده دقیقه بعدبرگشت گفت کسی در و باز نکرد. مطمئن شدم توی خونه عاصف کسی نیست. با یه سری تجهیزات رفتم بالا. در خونه ش و که نرم افزاری بود و باید با کارت مخصوصی قفل و باز میکردم، باعث شد کمی زمان ببره تا بازش کنم. من قبلا به این خونه اومده بودم اما از آخرین حضورم در این خونه حداقل شش ماه میشد که گذشته بود. قبل از ورود به خونه سیدعاصف، به دلم افتاد ممکنه طی این شش ماهی که نرفتم خونه عاصف، دوربین نصب کرده باشه. دل و زدم به دریا و وارد شدم. به محض ورود همه جا رو بررسی کردم، دیدم دوربین توی خونه‌ش نصبه و منم دقیقا زیر دوربین قرار دارم. نباید وقت و تلف میکردم. فورا در و پشت سرم بستم و رفتم داخل اتاق ها رو بررسی کردم. بعدش اومدم توی اتاقی که کامپیوتر عاصف بود. فقط همون لحظه متوسل شدم به حضرت زهرا که عاصف یه وقت از طریق موبایلش دوربین خونه‌ش و چک نکنه. هماهنگ کردم با مسعود توی ستاد. شماره عاصف و دادم بهش. گفتم روی گوشیش بره و کنترل دوربین خونه رو تا زمانی که من داخل خونه‌ش هستم با اختلال روبرو کنه! وقت نداشتم و باید هر چه زودتر از خونه میزدم بیرون. اما قبلش یه سری کارهای مهمی داشتم که باید توی خونه سیدعاصف عبدالزهراء انجام می‌دادم. بلافاصله وسائل مورد نیاز و از کیف آوردم بیرون و از کیبورد و ماوس و قسمت دکمه ی پاور کِیسش، با پودر مخصوص و چسب های مربوط به گرفتن اثر انگشت، انگشت نگاری کردم و گذاشتم توی پلاستیک مخصوص و سرش و پلمپ کردم. همه چیز و به حالت عادی و اولش برگردوندم. بعدش اومدم توی هال و پذیرایی. رفتم از روی چرم مبل ها و قسمت دستی ها هم اثر انگشت گرفتم. چشمم افتاد به فنجون قهوه و چای. رفتم سراغ فنجون‌ها که روی میز بود، از اونا هم انگشت نگاری کردم. بعدش رفتم سراغ درب یخچال و بعدش درب سرویس بهداشتی و شیرآلات و در آخرین مرحله هم رفتم برای بررسی از محتویات داخل سطل زباله حمام و سرویس بهداشتی. نمیدونم تصور شما و پیش بینی شما از دلیل این همه حساسیت و این همه بررسی های من چی میتونه باشه، اما در ادامه خودتون به همه چیز پی خواهید برد. وقتی وارد حمام شدم رفتم سراغ سطل آشغال و از داخل اون چندتار مو پیدا کردم. اونارو گرفتم گذاشتم توی پلاستیک و فورا سرش و بستم گذاشتم توی جیبم. بلافاصله از خونه زدم بیرون. فورا رفتم سوار ماشین شدم. به سیدقاسم گفتم: +توی خونه سیدعاصف دوربین بود. فرصت نبود بخوام بگم برق و قطع کنی،چون تصاویر حضورم ثبت شده. همین الآن فوری برو بالا و بدون ذره ای اتلاف وقت فیلم سه ماه اخیر خونه رو بررسی کن ببین چه کسانی به خونه عاصف رفت و آمد داشتند. از آرشیو سه ماه اخیر یه نسخه بگیر و برام بیار تا زودتر از اینجا بریم. منم پایین مراقبت میکنم تا یه وقت عاصف برنگرده خونه. فقط کارت داخل خونه عاصف تموم شد، دوربین و هک کن و فیلم ورود و خروج من و خودت و پاک کن. فیلم سه ماه اخیر لابی رو هم برام یه نسخه بگیر، شاید به دردم بخوره. _چشم. @entekhabatqods
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت چهارم به دکتر گفتم:لابد ما خبرش کردیم...آره؟!.... محمدرضاگفت: بچه ها ول کنید دکتر منظوری نداشت که.... چندثانیه ای همه ساکت شدیم... که یکی اومد روی خط دکتر... دکتر هندزفری رو برداشت گفت مگه نگفتم وصل نکنیند... بعد گفت:خب باشه وصل کنید... سلام خانوم چیشده؟...خونه مادر چرا؟... مگه پرستار خونه نیست؟... باشه خودم میام میبرمت... .بعدشم دکتر بی خدافظی گذاشت ورفت.... فردا صبحش رفتم اداره ... با بچه ها اتاق مانیتورینگ بودیم... محمدرضا گفت: دوربینای 34 و36رو ببین ... طرفدارای کاندیدا ها رفتن جلوی صدا وسیما... سردار گفت: خداکنه درگیرنشند.... گفتم آره کارمون شده دعا کردن... همه شرایط رو فراهم کردیم...پیشگیری هارو کردیم... فقط مونده عین پیرزن ها دعا کنیم. ..آخه اینطوری که نمیشه... یک ماهه بیست تا گزارش دادم که اوضاع بهم ریخته اس...مملکت رو هواست... یه دونه شو انتقال ندادن... محمدرضا گفت: از کجا میدونی انتقال ندادن؟.... اینجا فقط ما نیستیم انتخابات رو رصد میکنیم.. .صد تا دیگ هم هستن مثل ما کار میکنند... گفتم: همه شونم خوابند...این خواب هم نتیجه ی نرفتن این گزارش هاس... محمدرضا ایندفعه با لحن جدی گفت:هرکسی وظیفه ای داره... تو وظیفه خودتو انجام بده.... اعصابم از همون اول صبح بهم ریخته بود... رفتم توی دفتر دکتر...گفتم مملکت بحرانی شده.. چرا هیچ کاری نمیکنی... داری سهل انگاری میکنی.. .دکتر گفت: تو دستگاه اطلاعاتی یه چیزی هست به اسم فیلتر امنیتی... یعنی به شما مربوط نمیشه... گفتم: دکتر فکر کردی با بچه طرفی... بابا دیشب طرفدارای دوطرف ریختن هم دیگ رو لت وپار کردند... دکتر گفت: فرمانده یگان ویژه ناجا اینجاس... اینا رو برو به سردار بگو... بعد برگشت گفت: چیه ؟ فهمیدی نامه گندکاری تو دادم حفاظت داری تلافی میکنی؟... تو نمیخواد کار خودمو به خودم یاد بدی... تا نفهمم جاسوسی که تو مشت مون بود چجوری در رفت کوتاه نمیام... ادامه دارد... @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
♥ هر صبح که بلند می شوم ..... آراسته روی قبله می ایستم و میگویم: "السلام علیک یا اباصالح المهدی" وقتی به این فکر میکنم که خدا جواب سلام را واجب کرده است، قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه ی یک جواب سلام به من نگاه می کنی از جا کنده می شود. آقاجانم! دوستت دارم 🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤 @entekhabatqods
💐۲روز تا 💐 * مهندس بازرگان، نخست وزیر منصوب امام خمینی، در یک سخنرانی در دانشگاه تهران رئوس برنامه های دولت خود را روشن کرد. * امام در پیامی به ملت ایران ﺗﺄکید کردند که سخنگو ندارند. * در پاسخ به تبریک آقای گلپایگانی امام نامه تشکرآمیزی به ایشان ارسال کردند. * امام در جمع نمایندگان شورای هماهنگی اعتصابات بر دوری گزینی از اختلافات و راه طولانی برای سازندگی اشاره کردند. * گروهی از طرفداران قانون اساسی ، شاه و دولت بختیار در ورزشگاه امجدیه تهران تجمع کردند. * قرار بود عصر امروز بختیار در حضور مهندس بازرگان از سمت نخست وزیری استعفا دهد.اما این امر را به روز یک شنبه 22 بهمن موکول کرد.بختیار می خواست آخرین شانس خود را برای حفظ قدرت ، با استفاده از قدرت همه جانبه ی ارتش، امتحان کند. * روز جمعه بیستم بهمن ماه ، تلویزیون سراسری اعلام کرد که فیلم بازگشت امام خمینی را (9 شب)پخش خواهد کرد. عوامل رژیم در ابتدای پخش این برنامه تظاهرات طرفداران قانون(شاه) را که آنروز در امجدیه برگزار شده بود پخش کردند.درپادگان دوشان تپه،همافران به پخش این برنامه واکنش منفی نشان دادند.نیروهای گارد شاهنشاهی که در پادگان مستقر شده بودند،پس از استهزای موافقان شاه توسط همافران و به ویژه بعد از آنکه تلویزیون تصاویر مربوط به حضرت امام را پخش نمود،وهمافران مستقر در سالن نمایش پادگان همگی به شادی پرداخته وصلوات فرستادند،به سالن نمایش هجوم بردند و با انواع سلاح گرم همافران را به گلوله بستند. * صدای تیراندازی های پیاپی از پادگان نیروی هوایی ، مردم شرق تهران را سراسیمه به خیابان ها کشید.مردم در ابتدا تصور می کردند که به مقر امام حمله شده است.اما صدای شلیک گلوله ها از پادگان ، و گزارش تعداد اندکی که توانسته بودند از مهلکه بگریزند، مردم را متوجه پادگان نیروی هوایی کرد. طولی نکشید که صدای الله اکبر و تماس های تلفنی خانه به خانه، مردم تهران را متوجه کانون درگیری، یعنی پادگان نیروی هوایی نمود. * پادگان دوشان تپه پس از مدتی به محاصره مردم درآمد.گروهی می خواستند به کمک همافران بشتابند ، ولی گروه دیگر آن را خطرناک می دانستند. مردم تا صبح در خیابان های اطراف پادگان ماندند. * امام در پیامی به ملت ایران، حمله لشکر گارد به نیروی هوایی را محکوم کردند. امام به ارتش اخطار کردند که هرچه زودتر لشکر گارد به مقر خود بازگردد و الا تصمیم آخر را خواهند گرفت. امام اطلاعیه های حکومت نظامی را خدعه و خلاف شرع دانستند و از مردم خواستند با حضور در خیابان ها توطئه حکومت نظامی را خنثی کنند @entekhabatqods
💐۱۶روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات ⚡️حضرت جواد علیه السلام به جناب عبدالعظیم حسنی فرمودند: «...وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما...» «..قسم به خداونـدي که محمدصـلی الله علیه وآله را به نبوت مبعوث کرد و امامت را مخصوص ما اهل بیت قرار داد؛ اگر از دنیا، فقط یک روز باقی مانـده باشـد، خداونـد آن روز را آن قـدر طولانی می کند تا مهدي علیه السـلام ظهور کند و زمین را پر از عـدل و داد نماید، همان طور که پر از ظلم و جور شده است...» 📚کمال الدین، ج2، ص377، ح1 @entekhabatqods
💐۲۱روز تا 💐 ۳۷- داشتن تقوای لازم و اهل معنویات بودن مهمترین شرایط نماینده عبارت است از این که ،متدین کارآمد، دلسوز و شجاع باشد. اگر این چهار شرط در نماینده ای جمع شد همان کاری را که شما آرزو و توقع دارید، انجام خواهد داد نماینده باید متدین باشد بیدینی و بی تقوایی چیز بدی است؛ هر جا باشد انسان را آسیب پذیر میکند. اگر در جای حسّاس باشد، آسیب پذیری آن بسیار گران تمام خواهد شد. نماینده باید کارآمد هم باشد. بعضیها متدین هستند، اما از آنها کاری ساخته نیست. باید به گونه ای باشند که بتوانند وظایفی را که بر عهده شان قرار دارد انجام دهند. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و یکم: پسر گم شده آقای وارد «وارد» سفیدپوستی بود که در ایالت ن
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و دوم: سرنوشت کاپیتان جک دولت آمریکا همواره از سرخ پوست‌ها می‌خواست که (متمدن) شـوند. شکار را کنار بگذارند و به کشاورزی بسنده کنند. از پراکندگی در دشت‌ها دست بردارند و در شهرها ساکن شوند، مسیحی شوند، مثل سفیدپوستها لباس بپوشند و ازهمان کالاهایی که آنها مصـرف می‌کنند، استفاده کنند. در ایـن صـورت هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، درگیری‌ها تمام خواهد شد و آرامش به زندگی سرخ پوست‌ها بازخواهد گشت. این درخواست‌ها به گوش نوجوان سرخ پوستی به نام «کینت پـواش» هم می‌رسید. او در قبیله ی «مودوک» در کالیفرنیا زندگی می‌کرد و پدرش رئیس قبیله بود. پدر کینت پواش حرف‌های سفیدها را باور نمی‌کرد، آن‌ها را اشغال گروخائن می‌دانست و دائم تکرار میکرد از روزی که در کالیفرنیا طلا پیدا شده است، قبیله‌اش ساعتی را هم در آرامش نگذرانده‌اند. بالاخره پدر در جنگی با سفیدها کشته شد و کینت پواش به ریاست قبیله رسید. کینت پواش به عنوان رئیس قبیله به مناطق سفید پوست نشین سفر کرد تا با آنها به صلح برسد. کینت پـواش عاشق لباس‌های سفیدپوستان بود او از خانه‌های آنها و درشکه‌هایی که سوار می‌شدند و به گردش می‌رفتند. خوشش می‌آمد. افراد قبیله مودوک دوستان خوبی در شهر ایرکا پیدا کردند، به مسیحیت گرویدند. سفید پوست‌ها کینت پواش را که حالا مثل همه ی آن‌ها مسیحی بود «کاپیتان جک» نامیدند. پس از مدتی نمایندگانی از دولت به قبیله ی مودوک آمدند و به کاپیتان جک قول دادند اگر به قرارگاه محصوری در شمال کالیفرنیا بروند به هر خانواده، به اندازه کافی زمین کشاورزی، داده خواهد شد. کاپیتان جک به نمایندگان دولت تأکید می‌کرد که آن‌ها مسیحی شده اند و تمام شرط‌های دولت را برای « متمدن » شدن پذیرفته اند؛ پس سفیدها هم باید آن‌ها را راحت بگذارند. اما نمایندگان دولت اصرار داشتند که سرخ پوست‌ها زمانی واقعاً متمدن خواهند شد که زمین‌هایشان را به دولت واگذار کنند! بالاخره کاپیتان جک قرارداد را امضا کرد و قبیله ی مـودوک راهی قرارگاه «کلامات» در شمال کالیفرنیا شد. از خوارباری هم که دولت وعده داده بود خبری نمی‌شد؛ درحالیکه نمایندگان دولت لباس و خواربار کلامات‌ها را تأمین میکردند. کاپیتان جک متوجه شد که فریب خورده است. افراد قبیله اش گرسنه بودند، او نمی‌توانست شاهد مرگ کودکان قبیله باشد. جک دستور داد که قبیله از قرارگاه خارج شوند. آن‌ها به طرف دره ی «لاست ریور» که زمانی در آنجا زیسته بودند رفتند تا شکار کنند، ماهی بگیرند و از ریشه گیاه «کاماس» غذا درست کنند. سفید پوستانی که در دره «لاست ریور» صاحب مزرعه بودند نمی‌توانستند سرخ پوستها را در اطراف خود ببینند و به دولت شکایت کردند. مقامات دولتی برای جک پیغام فرستادند که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک پاسخ داد که بهتر است قرار گاهی به آن‌ها اختصاص یابد. دفتر امور سرخ پوستان این درخواست را منطقی تشخیص داد، اما صاحبان مزارع حاضر نبودند حتی یک وجب از دره را به سرخ پوستان بدهند. دولت بار دیگر به قبیله ی «مودوک» دستور داد که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک زیر بار نرفت. یک هنگ سواره نظام از دژ کلامات بیرون آمد و به طرف دره ی لاست ریور به راه افتاد تا قبیله ی مودوک را به زور به قرارگاه برگرداند. سربازان چادرهای سرخ پوستان را محاصره کردند و سرگرد جکسن، فرمانده هنگ، به جک اعلام کرد که از طرف «پدر همه» یا همان رئیس جمهور آمریکا مأمور است که آنها را به کلامات بازگرداند و سپس از جک خواست تفنگش را روی بسته ی علفی که جلوی پاهایش بود بگذارد. جـک مخالفتی نکرد و از بقیه ی سرخ پوست‌ها هم خواست تفنگشان را کنار تفنگ او بگذارند. افراد قبیله از دستور سرپیچی نکردند و تفنگ‌هایشان را کنار تفنگ او گذاشتند؛ تنها یک نفر حاضر نشد سلاحش را تحویل دهد. مرد سرخ پوست به طرف آن‌ها شلیک کرد و یکی از سربازها را از پا درآورد. سرگرد جکسن فرمان تیراندازی را صادر کرد. چند مرد سرخ پوست روی زمین افتادند و زن‌ها و کودکان پا به از فرار گذاشتند. سربازان اجازه ندادند سرخ پوست‌ها بیش از این دور شوند. آن‌ها را دوباره گرد آوردند و درحالی که جک و سه نفر دیگر را به زنجیر کشیده بودند به طرف دژ کلامات به راه افتادند. جک و سه سرخ پوست دیگر در دادگاه به جرم آدمکشی محاکمه شدند. درحالیکه دادگاه در حال بررسی ماجرا بود، سربازان در بیرون ساختمان در حال برپا کردن دار بودند؛ هیچکس در تشریفاتی بودن محاکمه شک نداشت. کاپیتان جک به سرعت به دار آویخته شد. شب بعد از اعدام جسدش را مخفیانه از گور بیرون آوردند و به ایرکا بردند؛ شهری که در آنجا عاشق تمدن سفیدها شده بود. دوستان سفیدش که روزی او را به مسیحیت دعوت کرده بودند، جسدش را مومیایی و به پایتخت منتقل کردند. در آنجا جسد را به نمایش گذاشتند؛ هرکس که به تماشا می‌آمد باید ۱۰ سنت می‌پرداخت. @entekhabatqods
نگاه قدس
با وجود آنکه جبهه پایداری از جبهه متحد اصولگرایان جدا شد، نفوذ فراوانی در انتخاب افراد لیست جبهه متح
نامزدهای حاضر در لیست “جبهه ایستادگی” که به پیشنهاد محسن رضایی در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۹۰ شکل گرفت، تا دی‌ماه ۹۰ امیدوار بودند که لیست مشترکی با جبهه متحد شکل دهند. اما در نهایت اعلام کردند که با احترام به جبهه متحد، لیست جداگانه ای به سرلیستی حجت‌الاسلام سیدمحمود علوی ارائه خواهند کرد. به دلیل رد صلاحیت علوی از طرف شورای نگهبان، محمدحسن ابوترابی فرد جایگزین وی در سرلیست جبهه ایستادگی شد. لیست این گروه با جبهه متحد و صدای ملت همپوشانی داشت. “جبهه بصیرت و بیداری اسلامی” گروه دیگری بود که توسط سیدشهاب‌الدین صدر ایجاد شد که علت تاسیس آن را عدم حضور نام صدر در لیست جبهه پایداری می دانند. لیست ۳۰ نفره این گروه به علت رد صلاحیت صدر و حجت الاسلام علوی، به ۲۸ نام تقلیل یافت و اشتراکات زیادی با لیست جبهه پایداری داشت. گروه ” حامیان گفتمان انقلاب اسلامی” که به “حامیان دولت” معروف بودند و از جانب منتقدان اصولگرای دولت آنها جریان انحرافی منتسب به اسفنیار رحیم‌مشایی نامیده می شدند، نیز لیستی برای شرکت در انتخابات مجلس نهم ارائه دادند. نامزدهای اختصاصی این گروه که در دی ماه سال ۹۰ مراسمی انتخاباتی با حضور محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهور وقت، برگزار کردند، همگی توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شدند. در مقابل برخی از افراد دیگر حامی دولت مانند که با رحیم‌مشایی زاویه داشتند برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و سوم بعد از تماس بهزاد، فورا تماس گرفتم با سید قاسم. بهش گفتم بیاد دفتر من. اومد و بهش گفت
قسمت سی و چهارم سیدقاسم رفت و منم استارت زدم و رفتم کمی بالاتر از جلوی خونه عاصف توقف کردم. سیدقاسم رفت و کاری که بهش گفتم انجام داد، نیم ساعت بعد اومد. بهش گفتم: «فیلم خروج خودتم پاک کن.» سیدقاسم فیلم ورود و خروج خودشم پاک کرد و برگشتیم ستاد. به محض ورود به اداره چسب های مخصوص انگشت نگاری و چند تار مو رو بردم دادم به بچه هایی که روی تشخیص هویت و دی ان ای و... کار میکردن. گزارش ماموریت و برای حاج آقا سیف نوشتم و بردم خدمتش. یه جلسه حدودا دو ساعته با ایشون و معاونت حفا «برادر منتظری» داشتیم که قرار شد فعلا دست از سر عاصف بردارن، تا ما بتونیم خودمون روی این موضوع سوار بشیم و ببینیم قرار هست چه اتفاقاتی پیش بیاد. نتیجه این شد که فعلا با عاصف برخورد قانونی و سازمانی صورت نگیره. بعد از جلسه وقتی داشتم بر میگشتم دفترم، توی راهرو بهزاد و دیدم، بهش گفتم: «فورا برو اتاقت با عاصف تماس بگیر ببین کجاست، یا اگر برگشته اداره بهش بگو هرکجا هست فورا بیاد دفتر من.» رفتم دفترم منتظر موندم تا عاصف بیاد. حدود 5 دقیقه بعد اومد. وارد که شد بهش گفتم: +بشین کارت دارم. نشست... معلوم بود حال خوشی نداره. بهش گفتم: +چه خبر؟ کجا بودی؟ _هیچچی حاجی. خبر خاصی نیست. رفتم کرج برای یک سری کارها. +خب! تعریف کن ببینم چه میکنی؟ _راستش از دیشب که فهمیدم درگیر مسائل احساسی‌ای شدم که هویت طرف مقابلم نامعلومه وَ با کسی آشنا شدم که شما و تشکیلات روی اون مشکوک شدید و حساسید، وَ از همه بدتر وقتی فهمیدم اسمش اونی نیست که توی شناسنامه‌ش بود و اون شناسنامه میتونه جعلی باشه، بدجور دپرس شدم. احساس آدم های گناهکارو دارم. دلم براش سوخت. نگاهی بهش کردم گفتم: +میخوام کمکت کنم. هرچندباید الان یکی به خودم کمک کنه! چون معلوم نیست داره دور و بر خودم چی میگذره. _اتفاقی افتاده؟ +بگذریم. مهم نیست. ببین، من میخوام کمکت کنم. نه تنها من، بلکه مدیریت بخش ضدنفوذ «ضدجاسوسی» حاج آقای سیف هم میخواد بهت کمک کنه. تعجب کرد. گفتم: +چته؟ چرا تعجب کردی؟ _آخه رییس حفاظت حاج آقا صدیق میخواد بزنه دهن من و صاف کنه و برام دارن پرونده تشکیل میدن و..... حرفش و قطع کردم گفتم: +اون میخواد اینکار و بکنه، اما حاج آقا سیف باهاش صحبت کرده و اجازه چنین کاری نداده. گفته فعلا زمان بدید تا یک مسیر عقلانی رو طی کنیم، بلکه شاید به نتیجه های بهتری برسیم. _خب من یه اشتباهی کردم، که عمدی هم درکار نیست. قرار نیست بخاطر مسائل خصوصی و احساسی زندگیم، اینطوری تاوان پس بدم و حفاظت به این شیوه باهام رفتار کنه. +عاصف جان... سرش و آورد بالا با ناراحتی گفت: _حاجی، من نمیدونم چیکار کنم. گفتم: +دختره داره بازیت میده عاصف جان. من حالت و درک میکنم. اما تمام تحلیل ها و اطلاعات چندوقت اخیر ما نشون میده که برات دام پهن کردند. تو هدف دشمنی. بعدشم، تو الان حاضری بری با یک دختری که این همه مدت داشته بازیت میداده ازدواج کنی؟ از همه مهمتر اینه که تو نیروی اطلاعاتی و امنیتی هستی. نمیتونی با هر کسی ازدواج کنی. روز اول بهت گفتند اگر بخوای ازدواج کنی، باید تشکیلات و درجریان صفر تا صد مراحل خواستگاری و ازدواج و... بگذاری! درسته؟ _بله. +بهت گفتند باید حفاظت قبل رفتن به خواستگاری، زیر و بم اون خانواده و چندتا خانواده اونورتر اون دخترخانومی که یک عنصر اطلاعاتی میخواد باهاش ازدواج کنه رو در بیاره و اگر مشکل سیاسی و امنیتی و اخلاقی و اعتقادی و عرفی و شرعی نداشتند، اونوقت مجازی برای ازدواج. تو این و نمیدونستی؟ چیزی نگفت. گفتم: +الان از پیش حاج آقای سیف اومدم. برای همین گفتم بهزاد بهت بگه بیای دفتر من، تا ببینم میخوای چیکار کنی. _شما بگو من چیکار کنم؟! +اول از همه این و بهت خیلی رک و راست بگم عاصف؛ خودتم میدونی که من اصلا بلد نیستم در امور امنیتی و مسائل کاری الکی به کسی دلداری بدم. حداقل توی این چندسال هرکسی من و خوب نشناخته باشه، تو یکی من و خوب شناختی! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که تو یه گوهی خوردی، الانم پاش وایسا تا آخر. ببخشید بلد نیستم در قبال این خریت تو مودب باشم. چون کارت خیلی احمقانه بود. خوب گوش کن ببین چی میگم. میخوای از این وضعیت خلاص بشی؟ _بله. @entekhabatqods
نگاه قدس
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت چهارم به دکتر گفتم:لابد ما خبرش کردیم...آره؟!.... محمدرضاگفت: بچه ها ول کن
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت پنجم دنبالش رفتم تا توی اتاق عملیات... به محمدرضا گفت: یه نامه بزنین به حفاظت ، تا از جاسوس خبری نشده ایشون حق نداره پاشو اینجا بزاره... گفتم دکتر کوتاه بیا.. .تاحالا بیشتر سی تا گزارش عملیاتی نوشتم روی یکیش هم دستور ندادی؟؟....براچی؟... اومد گفت:چندتا ماموریت خارج از کشور داشتی تو همش اقامتت بیشتر از ماموریتت بوده....چرا؟؟... گفتم برای اینکه به شما مربوط نمیشه... اون موقع از کس دیگ ای دستور میگرفتم و نیروی تحت امر شما نبودم... عصبی شده بودم... از اتاقش اومدم بیرون.... مستقیم رفتم دفتر حاج آقا عزیزی معاونت حفاظت اطلاعات وزارتخونه.... یه سلام کردم... گفتم: حاج آقا این چه وضعشه.... آدم سیاسی نباشه ...و اینکاره نباشه میفهمه که حداقل سی مورد از دستورالعمل های انقلاب رنگی تو این مملکت داره پیاده میشه.... حاج آقا گفت:چایی تو بخور برات خوبه.. .صداتو وا میکنه بیشتر داد بزنی.... یهو به خود اومدم از این حرفش گفتم شرمنده حاج آقا دیگ قاطی کردم... نمیدونم چیکارباید بکنم؟... حاج آقا گفت: ماجرای شکستن گردن رضایی و فرار جاسوس جوابش این نیست..... دبیر شورای امنیت کشور اون زمان... کشمیری بود... بمب رو گذاشت زیر پای رئیسجمهور ونخست وزیر بعدشم فراریش دادن... این اولین نفوذی نبود... آخریشم نبود... یه جاسوس مهم از تورمون فرار کرده .... حالا فعلا در اختیار کارگزینی باش... گفتم: ینی چی؟؟!.... ینی تا اطلاع ثانوی منفصل؟؟... حاج آقا گفت چایی تو بخور سرد میشه... فهمیدم که دیگ نمیشه نظرشو عوض کرد... از دفتر اومدم بیرون ورفتم اتاق عملیات .. ..22خرداد بود که انتخابات شروع شده بود... همه ی بچه ها مشغول بودند واکثریت سه شیفت کار میکردن... همه ی مانیتور ها ازدحام و شلوغی شهر رو نشون میداد... ساعت هشت شب بود که موسوی اعلام پیروزی در انتخابات کرد... دکتر دستور داد تا فردا پیامک ها قطع بمونه. ..محمدرضا گفت: پیامک آماده کردند مردم 12 شب برند جلو وزارت کشور... خوبه که قطه وگرنه اونجا غوغایی بود.... سردار اومد گفت: وزارت کشور گفته صندوق شهرستانها تفکیک نشده تا الان احمدی نژاد جلو.... دکترپرسید: تهران چی؟ تهران؟... سردار گفت خبر میگیرم.... فردای انتخابات یک پیامی در وب سایت ها وفضای مجازی پخش شد تحت عنوان «تقلب بزرگ».... هدف مقابله با کودتا علیه ملت.... محل جلوی وزارت کشور وخیابان تخت طاووس... ادامه دارد... @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
﷽❣ ❣﷽ 🌻هر‌بار ڪہ مـژه‌ام مے‌افتـد روےِ گونـہ‌ام بےاختیـار آمدن تـو را آرزو مےڪنـم ‌ 🌺فَأدرِڪنا ما أمَّلنا 🍂پس ما را هم بہ آرزوهایمان برسان 💞سـلام آرزوے دلـم 🍃صبحٺ بخیر مولاجان @entekhabatqods
💐۱روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب * شب گذشته که درگیری های شدیدی بین نیروی هوایی و لشگر گارد صورت گرفته بود،امروز با شدت بیشتری ادامه یافت. * در آغازین ساعات بامداد روز بیست ویکم بهمن ماه ، با خروج آمبولانسهای مرکز آموزش دوشان تپه ، یکی از سربازهایی که موفق به فرار شده بود با اعلام گزارشی از درگیری های داخل پادگان ، تعدادی اسلحه را که توانسته بود با خود به بیرون بیاورد،در اختیار مردم قرار داد.به این ترتیب اولین سلاح ها به دست مردم افتاد. * فرماندار نظامی تهران در اعلامیه شماره چهل خود، ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزایش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به کلانتری ها و پادگان ها، فرماندار نظامی تهران در همین روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر روز 22 بهمن افزایش داد. * بختیار در مجلس سنا اعلام کرد که حاضر به مذاکره است. * حضرت امام خمینی در رابطه با حکومت نظامی اعلام شده از طرف فرماندار نظامی تهران، آن را ملغی اعلام کردند و گفتند: اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچوجه به آن اعتنا نکنند ... اخطار می کنم که اگر دست از این برادر کشی بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصمیم آخر خود را به امید خدا می گیرم. * ستاد امام با بلندگو لغو اعلامیه های فرمانداری نظامی ( منع رفت و آمد ) را در سطح تهران اعلام کردند. * کلانتری های 9و10 و 11و 14 و 16 و 26 و همچنین کلانتری نارمک به دست مردم سقوط کرد. * تیپ زرهی قزوین که برای تقویت نیروی دفاعی حکومت نظامی وارد تهران شده بود،در خیابان سپه با مقاومت سخت مردم مواجه شد. * سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران و حومه، طی دستورالعملی به یگان های تابعه خود، از آنها خواست تا بی درنگ کلیه رهبران نهضت را دستگیر و با هواپیما به یکی از جزایر منتقل نمایند. همراه این دستورالعمل، لیستی از اسامی صدها نفر که باید بازداشت شوند، الصاق شده است که در رأس آنها نام حضرت امام، آْیت الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان، به چشم می خورد. * مردم چند تانک و زره پوش را که عازم فرح آباد برای جنگ با نیروی هوایی بودند،ازکار انداختند. * صدها اتومبیل شخصی، در حالی که تمام صندلیهای جلو و عقب خود را پر از ملافه های سفید و دارو و غذا کرده بودند،به طرف نیروی هوایی در حرکت بودند. * جلسه شورای امنیت،متشکل از بالاترین مقامات ارتشی و نظامی ساعت 6 بعدازظهر،برای بررسی اوضاع کشور برگذار شد. * در نیمه های شب به محل اسلحه سازی حمله شد. @entekhabatqods