💐۱۶روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️حضرت جواد علیه السلام به جناب عبدالعظیم حسنی فرمودند:
«...وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما...»
«..قسم به خداونـدي که محمدصـلی الله علیه وآله را به نبوت مبعوث کرد و امامت را مخصوص ما اهل بیت قرار داد؛ اگر از دنیا، فقط یک روز باقی مانـده باشـد، خداونـد آن روز را آن قـدر طولانی می کند تا مهدي علیه السـلام ظهور کند و زمین را پر از عـدل و داد نماید، همان طور که پر از ظلم و جور شده است...»
📚کمال الدین، ج2، ص377، ح1
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۱روز تا #جشن_انتخابات💐
۳۷- داشتن تقوای لازم و اهل معنویات بودن
مهمترین شرایط نماینده عبارت است از این که ،متدین کارآمد، دلسوز و شجاع باشد. اگر این چهار شرط در نماینده ای جمع شد همان کاری را که شما آرزو و توقع دارید، انجام خواهد داد نماینده باید متدین باشد بیدینی و بی تقوایی چیز بدی است؛ هر جا باشد انسان را آسیب پذیر میکند. اگر در جای حسّاس باشد، آسیب پذیری آن بسیار گران تمام خواهد شد. نماینده باید کارآمد هم باشد. بعضیها متدین هستند، اما از آنها کاری ساخته نیست. باید به گونه ای باشند که بتوانند وظایفی را که بر عهده شان قرار دارد انجام دهند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و یکم: پسر گم شده آقای وارد «وارد» سفیدپوستی بود که در ایالت ن
📜برگی از داستان استعمار
قسمت پنجاه و دوم:
سرنوشت کاپیتان جک
دولت آمریکا همواره از سرخ پوستها میخواست که (متمدن) شـوند. شکار را کنار بگذارند و به کشاورزی بسنده کنند.
از پراکندگی در دشتها دست بردارند و در شهرها ساکن شوند، مسیحی شوند، مثل سفیدپوستها لباس بپوشند و ازهمان کالاهایی که آنها مصـرف میکنند، استفاده کنند.
در ایـن صـورت هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، درگیریها تمام خواهد شد و آرامش به زندگی سرخ پوستها بازخواهد گشت.
این درخواستها به گوش نوجوان سرخ پوستی به نام «کینت پـواش» هم میرسید.
او در قبیله ی «مودوک» در کالیفرنیا زندگی میکرد و پدرش رئیس قبیله بود.
پدر کینت پواش حرفهای سفیدها را باور نمیکرد، آنها را اشغال گروخائن میدانست و دائم تکرار میکرد از روزی که در کالیفرنیا طلا پیدا شده است، قبیلهاش ساعتی را هم در آرامش نگذراندهاند.
بالاخره پدر در جنگی با سفیدها کشته شد و کینت پواش به ریاست قبیله رسید.
کینت پواش به عنوان رئیس قبیله به مناطق سفید پوست نشین سفر کرد تا با آنها به صلح برسد.
کینت پـواش عاشق لباسهای سفیدپوستان بود او از خانههای آنها و درشکههایی که سوار میشدند و به گردش میرفتند. خوشش میآمد.
افراد قبیله مودوک دوستان خوبی در شهر ایرکا پیدا کردند، به مسیحیت گرویدند.
سفید پوستها کینت پواش را که حالا مثل همه ی آنها مسیحی بود «کاپیتان جک» نامیدند.
پس از مدتی نمایندگانی از دولت به قبیله ی مودوک آمدند و به کاپیتان جک قول دادند اگر به قرارگاه محصوری در شمال کالیفرنیا بروند به هر خانواده، به اندازه کافی زمین کشاورزی، داده خواهد شد.
کاپیتان جک به نمایندگان دولت تأکید میکرد که آنها مسیحی شده اند و تمام شرطهای دولت را برای « متمدن » شدن پذیرفته اند؛ پس سفیدها هم باید آنها را راحت بگذارند.
اما نمایندگان دولت اصرار داشتند که سرخ پوستها زمانی واقعاً متمدن خواهند شد که زمینهایشان را به دولت واگذار کنند!
بالاخره کاپیتان جک قرارداد را امضا کرد و قبیله ی مـودوک راهی قرارگاه «کلامات» در شمال کالیفرنیا شد.
از خوارباری هم که دولت وعده داده بود خبری نمیشد؛ درحالیکه نمایندگان دولت لباس و خواربار کلاماتها را تأمین میکردند. کاپیتان جک متوجه شد که فریب خورده است.
افراد قبیله اش گرسنه بودند، او نمیتوانست شاهد مرگ کودکان قبیله باشد.
جک دستور داد که قبیله از قرارگاه خارج شوند.
آنها به طرف دره ی «لاست ریور» که زمانی در آنجا زیسته بودند رفتند تا شکار کنند، ماهی بگیرند و از ریشه گیاه «کاماس» غذا درست کنند.
سفید پوستانی که در دره «لاست ریور» صاحب مزرعه بودند نمیتوانستند سرخ پوستها را در اطراف خود ببینند و به دولت شکایت کردند.
مقامات دولتی برای جک پیغام فرستادند که به قرارگاه کلامات بازگردد.
جک پاسخ داد که بهتر است قرار گاهی به آنها اختصاص یابد.
دفتر امور سرخ پوستان این درخواست را منطقی تشخیص داد، اما صاحبان مزارع حاضر نبودند حتی یک وجب از دره را به سرخ پوستان بدهند.
دولت بار دیگر به قبیله ی «مودوک» دستور داد که به قرارگاه کلامات بازگردد.
جک زیر بار نرفت.
یک هنگ سواره نظام از دژ کلامات بیرون آمد و به طرف دره ی لاست ریور به راه افتاد تا قبیله ی مودوک را به زور به قرارگاه برگرداند.
سربازان چادرهای سرخ پوستان را محاصره کردند و سرگرد جکسن، فرمانده هنگ، به جک اعلام کرد که از طرف «پدر همه» یا همان رئیس جمهور آمریکا مأمور است که آنها را به کلامات بازگرداند و سپس از جک خواست تفنگش را روی بسته ی علفی که جلوی پاهایش بود بگذارد.
جـک مخالفتی نکرد و از بقیه ی سرخ پوستها هم خواست تفنگشان را کنار تفنگ او بگذارند.
افراد قبیله از دستور سرپیچی نکردند و تفنگهایشان را کنار تفنگ او گذاشتند؛ تنها یک نفر حاضر نشد سلاحش را تحویل دهد.
مرد سرخ پوست به طرف آنها شلیک کرد و یکی از سربازها را از پا درآورد.
سرگرد جکسن فرمان تیراندازی را صادر کرد.
چند مرد سرخ پوست روی زمین افتادند و زنها و کودکان پا به از فرار گذاشتند.
سربازان اجازه ندادند سرخ پوستها بیش از این دور شوند.
آنها را دوباره گرد آوردند و درحالی که جک و سه نفر دیگر را به زنجیر کشیده بودند به طرف دژ کلامات به راه افتادند.
جک و سه سرخ پوست دیگر در دادگاه به جرم آدمکشی محاکمه شدند.
درحالیکه دادگاه در حال بررسی ماجرا بود، سربازان در بیرون ساختمان در حال برپا کردن دار بودند؛ هیچکس در تشریفاتی بودن محاکمه شک نداشت.
کاپیتان جک به سرعت به دار آویخته شد.
شب بعد از اعدام جسدش را مخفیانه از گور بیرون آوردند و به ایرکا بردند؛ شهری که در آنجا عاشق تمدن سفیدها شده بود.
دوستان سفیدش که روزی او را به مسیحیت دعوت کرده بودند، جسدش را مومیایی و به پایتخت منتقل کردند.
در آنجا جسد را به نمایش گذاشتند؛ هرکس که به تماشا میآمد باید ۱۰ سنت میپرداخت.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
با وجود آنکه جبهه پایداری از جبهه متحد اصولگرایان جدا شد، نفوذ فراوانی در انتخاب افراد لیست جبهه متح
نامزدهای حاضر در لیست “جبهه ایستادگی” که به پیشنهاد محسن رضایی در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۹۰ شکل گرفت، تا دیماه ۹۰ امیدوار بودند که لیست مشترکی با جبهه متحد شکل دهند. اما در نهایت اعلام کردند که با احترام به جبهه متحد، لیست جداگانه ای به سرلیستی حجتالاسلام سیدمحمود علوی ارائه خواهند کرد. به دلیل رد صلاحیت علوی از طرف شورای نگهبان، محمدحسن ابوترابی فرد جایگزین وی در سرلیست جبهه ایستادگی شد. لیست این گروه با جبهه متحد و صدای ملت همپوشانی داشت.
“جبهه بصیرت و بیداری اسلامی” گروه دیگری بود که توسط سیدشهابالدین صدر ایجاد شد که علت تاسیس آن را عدم حضور نام صدر در لیست جبهه پایداری می دانند. لیست ۳۰ نفره این گروه به علت رد صلاحیت صدر و حجت الاسلام علوی، به ۲۸ نام تقلیل یافت و اشتراکات زیادی با لیست جبهه پایداری داشت. گروه ” حامیان گفتمان انقلاب اسلامی” که به “حامیان دولت” معروف بودند و از جانب منتقدان اصولگرای دولت آنها جریان انحرافی منتسب به اسفنیار رحیممشایی نامیده می شدند، نیز لیستی برای شرکت در انتخابات مجلس نهم ارائه دادند. نامزدهای اختصاصی این گروه که در دی ماه سال ۹۰ مراسمی انتخاباتی با حضور محمود احمدینژاد، رییس جمهور وقت، برگزار کردند، همگی توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شدند. در مقابل برخی از افراد دیگر حامی دولت مانند که با رحیممشایی زاویه داشتند برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و سوم بعد از تماس بهزاد، فورا تماس گرفتم با سید قاسم. بهش گفتم بیاد دفتر من. اومد و بهش گفت
قسمت سی و چهارم
سیدقاسم رفت و منم استارت زدم و رفتم کمی بالاتر از جلوی خونه عاصف توقف کردم. سیدقاسم رفت و کاری که بهش گفتم انجام داد، نیم ساعت بعد اومد. بهش گفتم: «فیلم خروج خودتم پاک کن.»
سیدقاسم فیلم ورود و خروج خودشم پاک کرد و برگشتیم ستاد. به محض ورود به اداره چسب های مخصوص انگشت نگاری و چند تار مو رو بردم دادم به بچه هایی که روی تشخیص هویت و دی ان ای و... کار میکردن.
گزارش ماموریت و برای حاج آقا سیف نوشتم و بردم خدمتش. یه جلسه حدودا دو ساعته با ایشون و معاونت حفا «برادر منتظری» داشتیم که قرار شد فعلا دست از سر عاصف بردارن، تا ما بتونیم خودمون روی این موضوع سوار بشیم و ببینیم قرار هست چه اتفاقاتی پیش بیاد. نتیجه این شد که فعلا با عاصف برخورد قانونی و سازمانی صورت نگیره.
بعد از جلسه وقتی داشتم بر میگشتم دفترم، توی راهرو بهزاد و دیدم، بهش گفتم: «فورا برو اتاقت با عاصف تماس بگیر ببین کجاست، یا اگر برگشته اداره بهش بگو هرکجا هست فورا بیاد دفتر من.»
رفتم دفترم منتظر موندم تا عاصف بیاد. حدود 5 دقیقه بعد اومد. وارد که شد بهش گفتم:
+بشین کارت دارم.
نشست... معلوم بود حال خوشی نداره. بهش گفتم:
+چه خبر؟ کجا بودی؟
_هیچچی حاجی. خبر خاصی نیست. رفتم کرج برای یک سری کارها.
+خب! تعریف کن ببینم چه میکنی؟
_راستش از دیشب که فهمیدم درگیر مسائل احساسیای شدم که هویت طرف مقابلم نامعلومه وَ با کسی آشنا شدم که شما و تشکیلات روی اون مشکوک شدید و حساسید، وَ از همه بدتر وقتی فهمیدم اسمش اونی نیست که توی شناسنامهش بود و اون شناسنامه میتونه جعلی باشه، بدجور دپرس شدم. احساس آدم های گناهکارو دارم.
دلم براش سوخت. نگاهی بهش کردم گفتم:
+میخوام کمکت کنم. هرچندباید الان یکی به خودم کمک کنه! چون معلوم نیست داره دور و بر خودم چی میگذره.
_اتفاقی افتاده؟
+بگذریم. مهم نیست. ببین، من میخوام کمکت کنم. نه تنها من، بلکه مدیریت بخش ضدنفوذ «ضدجاسوسی» حاج آقای سیف هم میخواد بهت کمک کنه.
تعجب کرد. گفتم:
+چته؟ چرا تعجب کردی؟
_آخه رییس حفاظت حاج آقا صدیق میخواد بزنه دهن من و صاف کنه و برام دارن پرونده تشکیل میدن و.....
حرفش و قطع کردم گفتم:
+اون میخواد اینکار و بکنه، اما حاج آقا سیف باهاش صحبت کرده و اجازه چنین کاری نداده. گفته فعلا زمان بدید تا یک مسیر عقلانی رو طی کنیم، بلکه شاید به نتیجه های بهتری برسیم.
_خب من یه اشتباهی کردم، که عمدی هم درکار نیست. قرار نیست بخاطر مسائل خصوصی و احساسی زندگیم، اینطوری تاوان پس بدم و حفاظت به این شیوه باهام رفتار کنه.
+عاصف جان...
سرش و آورد بالا با ناراحتی گفت:
_حاجی، من نمیدونم چیکار کنم.
گفتم:
+دختره داره بازیت میده عاصف جان. من حالت و درک میکنم. اما تمام تحلیل ها و اطلاعات چندوقت اخیر ما نشون میده که برات دام پهن کردند. تو هدف دشمنی. بعدشم، تو الان حاضری بری با یک دختری که این همه مدت داشته بازیت میداده ازدواج کنی؟ از همه مهمتر اینه که تو نیروی اطلاعاتی و امنیتی هستی. نمیتونی با هر کسی ازدواج کنی. روز اول بهت گفتند اگر بخوای ازدواج کنی، باید تشکیلات و درجریان صفر تا صد مراحل خواستگاری و ازدواج و... بگذاری! درسته؟
_بله.
+بهت گفتند باید حفاظت قبل رفتن به خواستگاری، زیر و بم اون خانواده و چندتا خانواده اونورتر اون دخترخانومی که یک عنصر اطلاعاتی میخواد باهاش ازدواج کنه رو در بیاره و اگر مشکل سیاسی و امنیتی و اخلاقی و اعتقادی و عرفی و شرعی نداشتند، اونوقت مجازی برای ازدواج. تو این و نمیدونستی؟
چیزی نگفت. گفتم:
+الان از پیش حاج آقای سیف اومدم. برای همین گفتم بهزاد بهت بگه بیای دفتر من، تا ببینم میخوای چیکار کنی.
_شما بگو من چیکار کنم؟!
+اول از همه این و بهت خیلی رک و راست بگم عاصف؛ خودتم میدونی که من اصلا بلد نیستم در امور امنیتی و مسائل کاری الکی به کسی دلداری بدم. حداقل توی این چندسال هرکسی من و خوب نشناخته باشه، تو یکی من و خوب شناختی! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که تو یه گوهی خوردی، الانم پاش وایسا تا آخر. ببخشید بلد نیستم در قبال این خریت تو مودب باشم. چون کارت خیلی احمقانه بود. خوب گوش کن ببین چی میگم. میخوای از این وضعیت خلاص بشی؟
_بله.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت چهارم به دکتر گفتم:لابد ما خبرش کردیم...آره؟!.... محمدرضاگفت: بچه ها ول کن
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت پنجم
دنبالش رفتم تا توی اتاق عملیات...
به محمدرضا گفت: یه نامه بزنین به حفاظت ،
تا از جاسوس خبری نشده ایشون حق نداره پاشو اینجا بزاره...
گفتم دکتر کوتاه بیا..
.تاحالا بیشتر سی تا گزارش عملیاتی نوشتم روی یکیش هم دستور ندادی؟؟....براچی؟...
اومد گفت:چندتا ماموریت خارج از کشور داشتی تو همش اقامتت بیشتر از ماموریتت بوده....چرا؟؟...
گفتم برای اینکه به شما مربوط نمیشه...
اون موقع از کس دیگ ای دستور میگرفتم و نیروی تحت امر شما نبودم...
عصبی شده بودم...
از اتاقش اومدم بیرون....
مستقیم رفتم دفتر حاج آقا عزیزی معاونت حفاظت اطلاعات وزارتخونه....
یه سلام کردم...
گفتم: حاج آقا این چه وضعشه....
آدم سیاسی نباشه ...و اینکاره نباشه میفهمه که حداقل سی مورد از دستورالعمل های انقلاب رنگی تو این مملکت داره پیاده میشه....
حاج آقا گفت:چایی تو بخور برات خوبه..
.صداتو وا میکنه بیشتر داد بزنی....
یهو به خود اومدم از این حرفش
گفتم شرمنده حاج آقا دیگ قاطی کردم...
نمیدونم چیکارباید بکنم؟...
حاج آقا گفت: ماجرای شکستن گردن رضایی و فرار جاسوس جوابش این نیست.....
دبیر شورای امنیت کشور اون زمان...
کشمیری بود...
بمب رو گذاشت زیر پای رئیسجمهور ونخست وزیر بعدشم فراریش دادن...
این اولین نفوذی نبود...
آخریشم نبود...
یه جاسوس مهم از تورمون فرار کرده ....
حالا فعلا در اختیار کارگزینی باش...
گفتم: ینی چی؟؟!....
ینی تا اطلاع ثانوی منفصل؟؟...
حاج آقا گفت چایی تو بخور سرد میشه...
فهمیدم که دیگ نمیشه نظرشو عوض کرد...
از دفتر اومدم بیرون ورفتم اتاق عملیات ..
..22خرداد بود که انتخابات شروع شده بود...
همه ی بچه ها مشغول بودند واکثریت سه شیفت کار میکردن...
همه ی مانیتور ها ازدحام و شلوغی شهر رو نشون میداد...
ساعت هشت شب بود که موسوی اعلام پیروزی در انتخابات کرد...
دکتر دستور داد تا فردا پیامک ها قطع بمونه.
..محمدرضا گفت: پیامک آماده کردند مردم 12 شب برند جلو وزارت کشور...
خوبه که قطه وگرنه اونجا غوغایی بود....
سردار اومد گفت: وزارت کشور گفته صندوق شهرستانها تفکیک نشده تا الان احمدی نژاد جلو....
دکترپرسید: تهران چی؟ تهران؟...
سردار گفت خبر میگیرم....
فردای انتخابات یک پیامی در وب سایت ها وفضای مجازی پخش شد
تحت عنوان «تقلب بزرگ»....
هدف مقابله با کودتا علیه ملت....
محل جلوی وزارت کشور وخیابان تخت طاووس...
ادامه دارد...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌻هربار ڪہ مـژهام مےافتـد روےِ گونـہام
بےاختیـار آمدن تـو را آرزو مےڪنـم
🌺فَأدرِڪنا ما أمَّلنا
🍂پس ما را هم بہ آرزوهایمان برسان
💞سـلام آرزوے دلـم
🍃صبحٺ بخیر مولاجان
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱روز تا #جشن_انقلاب💐
تقویم تاریخ انقلاب
* شب گذشته که درگیری های شدیدی بین نیروی هوایی و لشگر گارد صورت گرفته بود،امروز با شدت بیشتری ادامه یافت.
* در آغازین ساعات بامداد روز بیست ویکم بهمن ماه ، با خروج آمبولانسهای مرکز آموزش دوشان تپه ، یکی از سربازهایی که موفق به فرار شده بود با اعلام گزارشی از درگیری های داخل پادگان ، تعدادی اسلحه را که توانسته بود با خود به بیرون بیاورد،در اختیار مردم قرار داد.به این ترتیب اولین سلاح ها به دست مردم افتاد.
* فرماندار نظامی تهران در اعلامیه شماره چهل خود، ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزایش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به کلانتری ها و پادگان ها، فرماندار نظامی تهران در همین روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر روز 22 بهمن افزایش داد.
* بختیار در مجلس سنا اعلام کرد که حاضر به مذاکره است.
* حضرت امام خمینی در رابطه با حکومت نظامی اعلام شده از طرف فرماندار نظامی تهران، آن را ملغی اعلام کردند و گفتند: اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچوجه به آن اعتنا نکنند ... اخطار می کنم که اگر دست از این برادر کشی بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصمیم آخر خود را به امید خدا می گیرم.
* ستاد امام با بلندگو لغو اعلامیه های فرمانداری نظامی ( منع رفت و آمد ) را در سطح تهران اعلام کردند.
* کلانتری های 9و10 و 11و 14 و 16 و 26 و همچنین کلانتری نارمک به دست مردم سقوط کرد.
* تیپ زرهی قزوین که برای تقویت نیروی دفاعی حکومت نظامی وارد تهران شده بود،در خیابان سپه با مقاومت سخت مردم مواجه شد.
* سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران و حومه، طی دستورالعملی به یگان های تابعه خود، از آنها خواست تا بی درنگ کلیه رهبران نهضت را دستگیر و با هواپیما به یکی از جزایر منتقل نمایند. همراه این دستورالعمل، لیستی از اسامی صدها نفر که باید بازداشت شوند، الصاق شده است که در رأس آنها نام حضرت امام، آْیت الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان، به چشم می خورد.
* مردم چند تانک و زره پوش را که عازم فرح آباد برای جنگ با نیروی هوایی بودند،ازکار انداختند.
* صدها اتومبیل شخصی، در حالی که تمام صندلیهای جلو و عقب خود را پر از ملافه های سفید و دارو و غذا کرده بودند،به طرف نیروی هوایی در حرکت بودند.
* جلسه شورای امنیت،متشکل از بالاترین مقامات ارتشی و نظامی ساعت 6 بعدازظهر،برای بررسی اوضاع کشور برگذار شد.
* در نیمه های شب به محل اسلحه سازی حمله شد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۵روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️حضرت جواد علیه السلام به جناب عبدالعظیم حسنی فرمودند:
َ
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ كَلِيمِهِ مُوسَى إِذْ ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِيٌّ ثُمَّ قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ.
بی شک خداوند متعال، امر او را یک شبه درست می کند، همانطور که نبوت موسـی علیه السلام را در آن هنگام - که به سمت آتش رفت تا براي خانواده اش از آن بردارد - درست نمود و در حالی برگشت که پیامبر الهی به حساب میآمد.
سپس فرمودند:
«برترین اعمال شیعیان ما، انتظار فرج است»
📚کمال الدین، ج2، ص377، ح1
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۰روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۳۸- اهل دنیا نبودن و خواستن مسئولیت نمایندگی برای نام و استفاده شخصی آن
کسی که تقوای لازم را ندارد و اهل معنویات نیست و اهل دنیاست و فقط برای نام و نشان و استفاده ،شخصی این مسؤولیت را میخواهد او لایق و شایسته این کار نیست.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و دوم: سرنوشت کاپیتان جک دولت آمریکا همواره از سرخ پوستها می
برگی از داستان استعمار
قسمت پنجاه و سوم:
آخرین سلحشور
« جرونیمو » آخرین رئیس قبیله ی آپاچی ها بود که در سال ۱۸۸۶ میلادی پس از سالها جنگ و کشمکش با ارتش آمریکا خودش را به آن ها تسلیم کرد.
هنگامی که او در مرز مکزیک سلاحش را به سربازان ارتش تحویل داد، لباس هایش پاره و مندرس بود، از خستگی توان ایستادن نداشت و گرسنگی امانش را بریده بود.
تمام افراد قبيلـه همین وضعیت را داشتند.
آپاچی ها به قرارگاهی در فلوریدا اعزام شدند.
در آنجا در میان خواربار و آذوقه ای که برای آن ها آماده شده بود، بیش از هر چیز شیشه های شراب دیده می شد.
پیش از ورود اروپایی ها به قاره آمریکا سرخ پوست ها، با #شراب آشنا نبودند.
سفید پوست ها با فروش #شراب به سرخ پوست ها معامله های بسیار سودآوری انجام می دادند و از طرفی تلاش می کردند روحیه سلحشوری آن ها را با اعتیاد به این نوشیدنی از بین ببرند.
جرونیمو پس از مدتی تمام داروندارش را برای خریدن مشروب فروخت.
سرخ پوست شجاعی که سفیدپوستان تا سال ها از شنیدن نامـش بـه لـرزه می افتادند در یکی از روزهای سرد فوریه ۱۹۰۹ برای فروختـن تنها یادگار دوران عظمت و سلحشوری اش از خانه بیرون رفت.
او بایـد تيـر و کمانش را می فروخت تا بتواند با آن شیشه ای مشروب بخرد.
پیرمرد مست هنگام بازگشت به خانه از گاری اش پایین افتاد و زیر باران سردی که می بارید از دنیا رفت.
سفیدها در #معتاد کردن سرخ پوست ها به این نوشیدنی موفق بودند، حتی اکنون هم سرخ پوست های اندکی که در آمریکا باقی مانده انـد بـه اعتیـاد بـه الکل و شرابخواری و بدمستی معروف اند.
آمریکایی هایی که در آغاز فقـط مناطق شرقی قـاره آمریکای شمالی را در اختیار داشتند ، رسیدن به غرب قاره و تشکیل کشوری را که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترده بود «سرنوشت نمایان» نام گذاشته بودند.
دولت امریکا هیچ گاه به صورت رسمی به این سیاست اشاره نکرد و تنها تاجران و ماجراجویان از آن یاد می کردند، امـا عقـب راندن سرخ پوست ها به صورت گام به گام ، سیاست دائمی دولت آمریکا در قرن نوزدهم بود.
کشف طلا ، نقره و نفت جویندگان ثروت را به سرزمین سرخ پوست ها می کشاند و دولت به سرخ پوست ها اعلام می کرد که نمی تواند جلوی این افراد را بگیرد از سویی دشت های وسیعی که سرخ پوست ها دراختیار داشتند به کشتزارهای عظیمی تبدیل می شد که اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار می داد.
در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۹۰ میلادی یعنی دقیقاً سالهایی که « عملیات پاکسازی » تکمیل می شد انقلابی به نام #انقلاب_کشاورزی در آمریکا صورت گرفت.
در این سی سال تعداد مزارع در آمریکا سه برابـر شـد و از دو میلیون بـه شـش میلیون مزرعه رسید.
مساحت این کشتزارها هم از ۱۶۰ میلیون به ۳۲۵ میلیون هکتار رسید.
تمام این زمین ها با کشتار مردان ، زنان و کودکان سرخ پوست به دست آمده بود.
در پایان قرن ،از تمام مساحت کشور آمریکا فقط ۲۲۰۰۰ کیلومتر مربع آن در اختیار سرخ پوست ها قرار داشت.
منطقه ای که اکنون نیز به سرخ پوست ها تعلق دارد.
نسبت این عدد به مساحت کل آمریکا ( ۹۸۲۶۶۳۰ ) مشخص می کند که دولت آمریکا فقط یک چهار صد و پنجاهم زمین های کشور را به صاحبان اصلی آن اختصاص داده است .
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods