اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
سلام اما زمانم✋❤️
🍂ای آن که عزیزی و مرا جانی و جانان
صد یوسف مصری ز غمت،سر به بیابان...
🍂ای کاش بیایی و بگویند که آمد
بر مصرِ وجودِ منِ قحطی زده، باران...
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله_
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۲۳روز تا #جشن_انقلاب💐
ایران رتبه چهارم پیوند مغز استخوان دنیا
هزینه پیوند مغز استخوان در خارج از کشور ۳۰۰ هزار دلار و در ایران ۴۰۰ دلار
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۶روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸امام رضا علیه السلام از امیرالمومنین صلوات الله علیه نقل می کنند که به اباعبدالله علیه السلام فرمودند:
«التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ الْمُظْهِرُ لِلدِّينِ الْبَاسِطُ لِلْعَدْل...»
«فرزندم! نهمین نواده تو، قیام کننده به حق است، دین را آشکار می کند و عدل و داد را گسترش می دهد....»
📚بحارالانوار، ج51، ص110، ح 2
💐۴۱روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۲۱- برنامه داشتن خوشنامی و جوانگرایی
نماینده باید خدوم امتحان داده با کفایت برنامه دار خوشنام و جوانگرا باشد و به جوانان اعتقاد داشته باشد
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
1/7- تضعیف دین و اعتقادات *مجموعه احادیث در حوزههای علمیه ایران همان مبانی فکری طالبان است. *نظام
💐۴۱روز تا #جشن_انتخابات💐
۸- نقدهای رهبری به عملکرد مطبوعات
۱/۸- «بعضی از ابن مطبوعات و روزنامه ها و آدمهای نو به میدان رسیده و بیخبر... خیال میکنند این هنر است که ما کشور را به حالت ابتذال قبل انقلاب بکشانیم»(خوب قبلاً بود چرا مردم انقلاب کردند؟!)
۲/۸- «متأسفانه من میبینم که در برخی از مطبوعات ما، همان خطی حرکت و تعقیب میشود که تبلیغات رسانههای غربی و بخصوص آمریکاییها دنبال آن هستند. این خیلی مایه تأسف و تعجب است!»
۳/۸- «بنده درباره مطبوعات و نوشتهها (که به قضایای تأسف آور تیرماه 78 منجر شد)... به بعضی از مسئولان عالی رتبه کشور این روزنامهها را نشان دادم و گفتم اینها چیست؟ گفتند کار آنها زیر سؤال بردن اقتدار نظام است. همین طور هم بود.تیترهایی انتخاب و درج میشد که معنایش تشویق به ناامنی... ناتوانی دستگاه در استقرار امنیت بود... چه ضربهای از این بدتر و ناجوانمردانهتر؟!»
۴/۸- «عدهای هم متأسفانه در مطبوعات کشور و غیره، همان حرفها را تکرار میکنند که گویا ارتباط با آمریکا خواهد توانست همه مشکلات اقتصاد کشور را حل کند. این دروغ و خلاف است.»
۵/۸- «الان چند ماه است که بعضی از مطبوعات ما دائم دنبال میشود که خشونت خوب است یا بد است. یا فلان کس طرفدار خشونت است، فلان کس مخالف خشونت است، یا اسلام خشونت را قبول دارد، یا ندارد و... پشت سر این قضیه نیّتهای دیگری است»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و یکم چوپان مهربان لاماها کشیشهایی که همراه فاتحان به سرزمین جدید
برگی از داستان استعمار
قسمت سی و دوم
نفرین ابدی
انگلیسیها مثل اسپانیاییها از خشونت و زور برای تغییر مذهب سرخپوستها استفاده میکردند.
کشیشهای انگلیسی برای تسخیر سرزمین سرخها بخشهایی از انجیل را نقل میکردند: «از مـن بخـواه. مـن بی دینان را به تومیبخشم و جهان را مِلک تو خواهم کرد.»
به نظر آنهـا ایـن «بی دینان» سرخپوستها بودند.
پس خدا املاک آنها را به مسیحیان بخشیده است.
کشیشهای انگلیسی از جملات دیگری از انجیل برای سرکوب سرخپوستها استفاده میکردند: «هرکس که گردن به حکم فرمانروا نـهـد، خلاف نظـم الهی عمل میکند و آنها که چنین خلافی میکنند لعن و نفرین را از آن خود خواهند کرد.»
انگلیسیها خود را حـاكـم ســــــرزمینهای نو یافته میدانستند، پس سرخپوستهایی که با آنها مخالفت میکردند مطابق انجیل به نفرین خداوند دچار میشدند.
هنگامیکه سرخپوستها به بردگی وادار میشدند یا از چراگاههای خود رانده شده و دسته جمعی کشته میشدند کشیشان انگلیسی همه این حوادث را نشانه ای از آن «نفرین ابدی» میدانستند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
💐۴۲روز تا #جشن_انتخابات💐 قسمت دوازدهم چون با اجرای این پروژه ای که دارم روش متمرکز میشم و میخوام م
قسمت سیزدهم
جلسه ی 8 ساعته ما به پایان رسید و خیلی خسته بودیم. هم جسمی وَ هم فکری. هم من، هم عاصف، هم سجاد عباس زاده از نخبه های مبارزه با مفاسد اقتصادی و اطلاعاتی ایران و ستاد ما.
به عاصف که طبق معمول همیشگی آخر از همه داشت از اتاقم خارج میشد، گفتم:
+صبر کن کارت دارم.
برگشت سمتم. سرم و گذاشتم روی میز. یادمه اونشب خیلی سر درد و کمر درد داشتم. سرم و کمی ماساژ دادم با دستام. همونطور که مشغول ماساژ سرم بودم به عاصف گفتم:
+میخوام یک دیدار خوشگل و مَلَس با آرین محمدزاده ترتیب بدی!! یه مهمونی باحال! یه گعده شبانه! اصلا نمیدونم سید عاصف چیکار میخوای کنی. من فقط میخوام زودتر بساط دیدار من و این آدم و فراهم کنی و این طرح و بهش پیشنهاد بدیم تا ببینیم مزه دهنش چیه و دنبال چی هست. البته نه به این زودی، بلکه بعد از دو سه دیدار!
_چشم. بررسی میکنم بهت میگم.
+زودتر خبرش و بهم بده. میتونی بری.
اونشب خیلی خسته بودم. به راننده گفتم فورا آماده بشه و من و برسونه خونه! رفتم پارکینگ اداره سوار ماشین شدم و از ستاد خارج شدیم.
ترجیح دادم برم خونه خودم. یه رفیق دارم که فروشگاه بزرگ مواد غذایی داره. خیلی وقت هم بود ندیدمش. یه کاسب جوان انقلابی متدین و حلال خور که هرچی درموردش بگم، کم گفتم.
وارد فروشگاه شدم. دیدم سرش خیلی شلوغه، برای همین نرفتم سمتش. چرخ خرید و گرفتم، رفتم بین قفسه ها و مشغول خرید مایحتاج منزل شخصیم شدم. داشتم تن ماهی و مواد خوراکی و یه سری خرت و پرت برمیداشتم که یه هویی چشمم افتاد به کسی که انتظار دیدنش و نداشتم.
مخاطبان محترم فکر میکنید چه کسی و دیدم؟
اگر بهتون بگم باورتون نمیشه! اون کسی رو که دیدم یک زن بود و اون زن کسی نبود جز مستاجر خونه بی بی کلثوم. بگذارید معرفیش کنم. اسمش پرستو بود. البته از حرفهای بی بی کلثوم بعدا فهمیدم که اسمش اینه. بی بی خیلی بهش اطمینان داشت، ولی من بهش اطمینان نداشتم. نمیدونم چطور موفق شده بود نظر بی بی رو جلب کنه که حتی کارت عابر بانک بی بی هم دستش بود و برای بی بی خرج میکرد.
من به چشمای خودمم اطمینان نداشتم، این خانوم پرستو که دیگه جای خود دارد! بگذریم!
یادتونه در شمال چه اتفاقی افتاد؟
بعد از اون اتفاقات مشکوک و حضور دائمش تا یک بازه زمانی برای آوردن غذا از طرف بی بی کلثوم، وقتی دوباره اون خانوم و در هایپرمارکت دیدم، تعجب کردم. اما بهش توجه نکردم و خیلی ساده از کنارش رد شدم. چندقدمی که ازش فاصله گرفتم، برگشتم به پشت نگاه کردم، اما اون همچنان مشغول خرید بود.
وسیله ها رو گذاشتم توی فروشگاه و بدون اینکه به سمت رفیقم برم، فورا از فروشگاه خارج شدم.
بلافاصله رفتم سوار ماشین شدم و به راننده گفتم یه کم توی کوچه پس کوچه ها بگرده و بعدش من و برسونه خونه. دلیل اینکه گفتم توی کوچه پس کوچه ها من و بگردونه این بود که به اون خانوم پرستو مشکوک شده بودم و احتمال دادم اگر کسی دنبالم باشه، باید «ض.ت[ضدتعقیب]» بزنم.
نمیدونم چرا بهش شک داشتم. احساس میکردم هرکجا میرم میبینمش و این اتفاق یک امر غیرعادی به نظر میرسه.
میخواستم به اداره گزارش بدم، اما دست نگه داشتم. میخواستم بگم که حدود دوماه و خرده ای میشه که من درگیر این مسئله هستم و احساس میکنم یه زنی که چندبار دیدمش، یا توی فروشگاه هم موقع خرید میبینمش، این موضوع عادی و طبیعی نیست.
مخاطبان محترم از نکاتی که باید در اصول امنیتی و اطلاعاتی رعایت بشه اینه که همیشه به همه چیز شک داشته باشیم. به ما یاد دادند که احتیاط شرط عقل هست و اصول کاری ما ایجاب میکنه که به چشم های خودمونم اعتماد نکنیم و شک داشته باشیم، چه برسه به اتفاقات اطرافمون.
اصول کاری ما به این شکل هست که وقتی شکِت به یقین تبدیل میشه، باز هم باید شک کنی! حتی اگر خلافش ثبت بشه. به این موضوع شک پرداختم. اینم بگم، الکی نباید شک کرد و باید ادله ای وجود داشته باشه.
بگذریم...
وقتی راننده من و رسوند، باهاش قرار فردا صبح و گذاشتم تا چه ساعتی باشه جلوی خونه.
اون شب اصلا خواب به چشمام نمی اومد. دائم فکر میکردم این زن کیه و چرا خیلی از جاها میبینمش.
از طرفی فکر پرونده جدید داشت کلافه م میکرد... از طرفی رفتارهای عجیب بهزاد... از طرفی اصرار حاج کاظم و خانواده م برای ازدواج مجدد و...
حدود ساعت 4 صبح بود که همچنان بیدار بودم و روی تراس خونه نشسته بودم. سعی کردم ذهنم و آزاد کنم تا کمی مطالعه کنم. یه هویی یادم اومد که وقتی از شمال برگشتم یکی از کتاب های مورد علاقم و توی ماشین جا گذاشتم و یادم رفت بیارم بزارم توی قفسه کتابام.
ریموت و گرفتم رفتم پارکینگ. چراغ قوه گوشیم و روشن کردم تا کتابم و از صندلی عقب بگیرم اما یه هویی چشمم افتاد به یه گوشی نوکیا ساده. خودمم از این نوع گوشی ها داشتم. اما این گوشی من نبود.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
مستند داستانی امنیتی عاکف سلیمانی قسمت اول کوتاه اغتشاشات به اوج خودش رسید و بهم گفتند باید حضور می
خیلی آرام گفتم:جانم حاجی.داریم با شیخ و بچه ها میبینیم تورو.این ماموریت خیلی مهمه. زنده میخوایم این نادر و.دعا کنید این بیشرف و زنده بگیرمش.میخوای خودت بری جلو،بله حاجی.لطفا با احتیاط کامل و در نظر گرفتن تمام جوانب.ارتباط قطع شد و قدمهایم در تعقیب نادر تندتر و استوارتر شد.پیام دادم به عاصف گفتم:بیا سمت من.زیر چراغ راهنما ایستادم.عاصف با موتور به سمتم آمدتا عاصف برسد،فورا رفتم روی خط ستاد، به حاج آقای سیف مدیر کل ضدتروریسم که مستقیما این عملیات را نظاره میکرد گفتم:حاجی،بگو عاکف گفتم:ممکنه گمش کنم.لطفا به بچههای سایت بگید ردش و لحظهای بزنن و گمش نکنن. نیاز نیست نیروی سایه برای من وسیدعاصف بفرستید.هوایی با پهپاد مارو کاور کنید.باشه عاکف.حاج کاظم معاون سازمان که مشخص بود با سیف باهم دراتاق رصد و پایش میدانی هستند آن لحظه،آمدروی خط و گفت:برو پسرم.فالله خیرحافظاوهوارحم الراحمین.برات وجعلنا میخونم.صدای حاج کاظم، همرزم پدرم،کسی که تربیت شده دستانش در نبودم پدرم بودم، دلم را قرص میکرد. بگذریم.تاعاصف به من برسد،نادر ترک موتور یک نفر نشست وباسرعت زیاد از منطقه دور شدند.معلوم بود که از قبل هماهنگ هستند.حدودسی ثانیه بعد از رفتنشان عاصف رسید و فورا نشستم ترک موتورش.رفتم روی خط سیدرضی و گفتم: سید موقعیت سوژه رو میخوام.فورا گفت:به سمت میدان هفت تیر سوژه در حرکته.شما همین مسیر و ادامه بدید.مسیر و ادامه دادیم و یک دقیقه بعد، سیدرضی آمد روی خطم گفت: قبل میدان یه بانکی داره، کنارش کوچه داره.پیچیدند داخل.زدم روی شانه عاصف و اشاره زدم:تندتر برو. سیدرضی آمد روی خطم و گفت:نزدیک سوژه شدی.برو داخل کوچه.زدم روی دوش عاصف و با صدای بلندگفتم،«برو داخل کوچه.»وارد که شدیم زدم روی شانهاش و دست راستم را بردم جلوتر از بدنش، به طوری که ببیند،کف دستانم را به آرامی بالا و پایین کردم و به عاصف که کلاه کاسکت روی سرش بود فهماندم آرام تربرودوسرعتش را کم کند.صدمتریشان بودیم.حالا نزدیک سوژه شده بودیم.دیدم ریموت را زدندو با موتور به داخل پارکینگ خانهای دو طبقه شدند.رفتم روی خط سیدرضی گفتم: سیدرضی،یه خودرو میخوام.فورا هماهنگ کن.ده دیقه دیگه مصطفی که نزدیک ترین نیرو به شما هست بایه پژو پارس مشکی کنارتونه موقعیت خونه رو برام دربیار.چندتادرب ورودی، وضعیت ساکنین، مالکین و...؛همه چیز و آماده کن برام. ضمنا خیلی فوری یکی از بچهها رو بفرست تابایه پرنده ریز از داخل فضای پارکینگو برامون آنلاین فیلم بفرسته.با عاصف رفتیم گوشه ای در تاریکی ایستادیم و خودرو که آمد، راننده پیاده شد و آمد موتور را از عاصف گرفت و رفت.من و عاصف سوار خودرو شدیم.عاصف نشست پشت فرمان و رفتیم گوشهای نزدیک خانه پارک کردیم. به عاصف گفتم:بخاری ماشین و بیشترش کن.خیلی سردم شده عقب ماشین چای هست بریز.بعدشم برو روی خط سیدرضی و ببین چیشد آمار خونه.عاصف فلاکس چای را گرفت و برایم یک لیوان چای زنجبیلی ریخت و بعد از آن بیسیم زد به سیدرضی:سیدرضی جان سلام. صدای منو داری؟جانم عاصف جان.وضعیت و قرار بود اعلام کنید!همین الان آماده شده اطلاعات تکمیلی.صداتون و حاج عاکف داره میشنوه.بگو.طبقه اول خالی بوده تا یک ماهه قبل.یک هفته هست که دادنش به یه آقا که به نام مبین کرمی هست.طبقه دوم هم که کلا خالیه. مالک این ساختمون هم که فوت شده و خونه دست ورثه هست.بیسیم و از عاصف گرفتم و به سیدرضی گفتم:قطعا مبین کرمی جعلیه. منتظر دستور باش.با یک خط امن تماس گرفتم با آقای سیف مدیر کل ضدجاسوسی و ضدتروریسم سازمان. جواب داد:سلام آقا.عاکفم
سلام خسته نباشید.بگو،اقا سوژهها وارد خونه شدند.اگر دستگیر نکنیم ممکنه دوتا بدحجاب دیگهرو با جندتا پسر خوشگل و بزنن،بیفته گردن نظام.موج داره درست میشه توی کشور. دستور چیه؟
عملیات دستگیری رو برنامه ریزی کن خودت. من باید با حاج کاظم بریم خدمت رییس و بعدشم شورای عالی امنیت ملی.این پرونده رو همین امروز جمعش کن.
بسیار عالی.یاعلی.تمام ذهنم رفت سمت این_که این اغتشاشات کاملا برنامه ریزی شده است و عوامل دشمن با برنامه وارد کشور شدند و مدتی قبل از استارت اغتشاشات در کشور،در کشور حضور داشتند و منتظر ساعت صفر عملیات آن بودند و ..تماس گرفتم بامیثم. گفتم:میثم دوتا تیم عملیاتی 5 نفره میخوام آماده کنی.تادوساعت دیگه صبر کن.ولی تیم آماده باشه.حاجی برای دوساعت دیگه.بله.چون ممکنه سوژه بخوادتغییر مکان بده. باید به اوناهم برسم.نیروها همه کف خیابون درگیرن و معطل کردن 10 تا نیروی عملیاتی برای دستگیری کمی ریسکش بالاست و ممکنه جایی دیگه به این نیروها نیاز بشه.چون دستور حاج کاظم این هست که نیروهارو نباید این روزها زیاد در حالت استندبای نگه داریم.میثم جان چرا داری با من بحث میکنی؟
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
#سلام_امام_زمانم❤️
هرصبح سلامٺ می ڪنم
و این قلب پاره پاره
با شمیم حیاٺ بخش پاسُخَٺ
آرام می شود و جان می گیرد.
دردهاے بی شمارم
جز دم مسیحایی تو درمانی ندارد.
تو بازخواهی آمد
و از رنج و بیمارے
افسانہ اے بیش نخواهد ماند...
🌸🍃#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸🍃
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods