فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐۲۲روز تا #جشن_انقلاب💐
گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی ایران پنجمین کشور جهان در فناوری لیزر
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳۵روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸امیرالمومنین علیه السلام:
«... بِمَهْدِيِّنَا تَنْقَطِعُ الْحُجَجُ فَهُوَ خَاتَمُ الْأَئِمَّةِ وَ مُنْقِذُ الْأُمَّةِ وَ مُنْتَهَى النُّورِ وَ غَامِضُ السِّرِّ فَلْيَهْنَأْ مَنِ اسْتَمْسَكَ بِعُرْوَتِنَا وَ حُشِرَ عَلَى مَحَبَّتِنَا»
«...به دست مهدى ما حجت هاى خاتمه مى یابد. او آخرين و ختم كننده ى امامان، نجات دهنده ى امت، پايان نور است و راز مشكل است پس گوارا باد كسى را كه به ما چنگ زند و با دوستى ما محشور گردد»
📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص: 299
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۴۰روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۲۲- اهتمام در قانونگذاری و نظارت
چیزی که رکن اداره ی کشور است عبارت است از وضع قوانین اینکه نمایندگان از همه ی گوشه و کنار کشور انتخاب می شوند، به آن خاطر است که مصالح همه کشور در قانون" متجلی شود.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
💐۴۱روز تا #جشن_انتخابات💐 ۸- نقدهای رهبری به عملکرد مطبوعات ۱/۸- «بعضی از ابن مطبوعات و روزنامه ها
۹- مجلس ششم و پافشاری اصلاحطلبان در اصلاح دوباره قانون مطبوعات و نامه رهبری به مجلس :
اصلاحطلبان که با تقلب و دروغ پراکنی اکثریت کرسی مجلس ششم را بدست آورده بودند، برای اصلاح دوباره قانون مطبوعات که از حرکتهای سکولار آنها جلوگیری میکرد جنجالی در مجلس بپا کردند که رهبری طی نامهای به رئیس مجلس خواستار خروج این طرح از دستور کار مجلس شدند (متن نامه را در ص107 کتاب مطالعه کنید). بموجب این دستور، آقای کروبی رئیس جلسهای غیرعلنی نامه رهبری را برای نمایندگان قرائت کرد و طرح مذکور را از دستور کار مجلس خارج کرد.
۱۰- جنجال اصلاحطلبان مجلس در مورد نامه رهبری:
اکثر نمایندگان اصلاحطلب مجلس که از اعضای حزب مشارکت بودند، موضع ضد ولایت فقیه خود را رو کردند و بعد از مطلع شدن از نامه رهبری سعی داشتند با خروج از صحن مجلس اکثریت نمایندگان را به انفعال وادارند تا بدین وسیله هیأت رئیسه مجلس تحت فشار قرار گیرد و نامة رهبری را نپذیرند بنابراین معلوم شد اصلاحطلبان با حمایت از مطبوعات فاسد و سکولار میخواهند ساختار شکنی کنند. بهر تقدیر نمایندگان مؤمن و ولایت مدار با هر سختی بود طرح اصلاح طلبان را از دستور کار مجلس خارج کردند و رهبر معظم انقلاب طی نامة دیگری از آنان تقدیر کرد.
۱۱- نامه موسوم به جام زهر
طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس ششم نشان داد که نمایندگان اصلاح طلب رویکرد جدیدی را در مصوبات و عملکرد خود دنبال میکنند که هم خلاف قانون اساسی و هم خلاف اسلام و انقلاب است. آنان اکثر فعالیتشان به صلاح کشور و نظام نبود و در طول فعالیت 4 ساله خود در مجلس 134 نامه و بیانیه صادر کردند که یکی از نامههای بسیار مهم خطاب به رهبر معظم انقلاب بود که معروف به جام زهر گردید. این نامه با 127 امضاء نماینده بطرز جدیدی ابتدا در سایت جبهه مشارکت و سپس در رادیو بی.بی.سی، رادیو فردا( ضد انقلاب) و .... طوری منتشر شد که شورای امنیت ملی کشور از انتشار آن در داخل جلوگیری کرد. امضاء کنندگان باصطلاح دنبال حقوق و منافع مردم و مسئله هستهای بودند خواستار تسلیم شدن بی چون وچرا در مقابل غرب را دنبال میکردند و رهبری را تحت فشار قرار داده بودند. خلاصه همانطور که امام را مجبور به نوشیدن کاسه زهر کردند، اینبار هم دشمنان خدا و خلق این راه را رفته بودند.در فراز دیگر از نامه، نظام و رهبری را به دیکتاتوری و استبداد محکوم و دوم خرداد را اصلاح کننده جامعه مدنی دانسته و هر کسی با آنان یعنی جبهه دوم خرداد بود را درست و الّا هیچ و غلط معرفی میکردند و بهمین منظور شورای نگهبان را متهم به جلوگیری آزادی در انتخابات کردند
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت سی و دوم نفرین ابدی انگلیسیها مثل اسپانیاییها از خشونت و زور برای ت
برگی از داستان استعمار
قسمت سی و سه
دختر لوسی به نام پرنده سفید(1)
خشونت انگلیسیها همیشه چارهساز نبود.
آنها گاهی با سلحشوری برخی قبایل سرخپوست رو در رو می شدند و برای مدتی از آرزوهایشان دست می کشیدند.
رو در رو شدن با قبیله «پوهاتان» در ویرجینیا یکی از این تجربه های تلخ بود.
رئیس قبیله پوهاتان تصمیم گرفته بود به هر شکلی در برابر انگلیسیها پایداری کند.
او به مردان قبیله دستور داد در یکی از پیشروی های انگلیسی ها به داخل منطقه در جنگل به کمین آن ها بنشینند و آن ها را محاصره کنند.
انگلیسیها که با خیال راحت تا قلب جنگل نفوذ کرده بودند در دام سرخپوستها گرفتار شدند.
مردان قبیله، انگلیسیها را به بند کشیدند و نزد رئیس پوهاتان بودند.
رئیس قبیله با مردانش به مشورت پرداخت تا سرنوشت انگلیسیها را تعیین کنند ، بسیاری از افراد قبيلـه معتقد بودند انگلیسیها باید کشته شوند.
رئیس پوهانان دختر دلبندی داشت به نام «موتاکا» یا پرنده سفید.
این دختر نوجوان آن قدر مورد علاقه پدرش بود که به او لقب «پوکوهانتس» یا دخترلوس داده بودند؛ طوری که دیگر کسی او را موتاکا صـدا نمیزد؛ همه به او می گفتند : «پوکوهانتس».
پوکوهانتس دلش برای انگلیسیها سوخت بـرای همین درحالی که پدرش مشغول بحث و گفتوگو با مردان قبیله بود وارد صحبت آنها شد و با اصرار از پدرش خواهش کرد که انگلیسی ها را آزاد کند.
رئیس پوهاتان نمی توانست روی حرف دخترش حرفی بزند: برای همین تصمیم گرفت انگلیسی ها را آزاد کند؛ به شرط آنکه دیگر کسی به ویرجینیا مهاجرت نکند.
پوکوهانتس از پدرش خواهش کرد انگلیسیها قبل از حرکت غذای خوبی بخورند و نوشیدنی های سرخپوستها را هم امتحان کنند؛ این خواهش او هم برآورده شد.
انگلیسی ها آزاد شدند؛ درحالی که هنوز چشمشان به تفنگ هایی بود که سرخپوست ها از آن ها غنیمت گرفته بودند.
انگلیسی ها به شرط رئیس پوهانان برای آزادی آنها توجهی نکردند.
مهاجرت به ویرجینیا ادامه پیدا کرد.
آنها همچنین به دنبال پس گرفتن تفنگ هایشان بودند ؛ تا اینکه یکی از آنها به نام « ناخدا ساموئل ارکال » نقشه ای را پیشنهاد کرد: آنهـا علاقه رئیس پوهاتان را به دخترش دیده بودند پس اگر پوکوهانتس را گروگان می گرفتند می توانستند او را با تفنگ ها معاوضه کنند.
کمین انگلیسیها در اطراف چادرهای قبیله پس از چند روز نتیجه داد و توانستند پوکوهانتس را به دام بیندازند.
اکنون آنها را برای رئیس قبیله پیغامی فرستادند تا دختر عزیز او را با تفنگ ها مبادله کنند.
اما رئیس پوهاتان حاضر نبود چنین کاری بکند؛ از طرفی فکر میکرد انگلیسیها به خاطر محبتی که پوکوهانتس در حقشان کرده بود و آنها را از مرگ نجات داده بود بالاخره او را آزاد خواهند کرد.
اما انگلیسیها چنین قصدی نداشتند.
آنها هنگامی که سرسختی پدر پوکوهانتس را دیدند نقشـه تـازه ای کشیدند و تصمیم گرفتنـد بـه شـیوه دیگری از این دختـر باهوش سرخپوست استفاده کنند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سیزدهم جلسه ی 8 ساعته ما به پایان رسید و خیلی خسته بودیم. هم جسمی وَ هم فکری. هم من، هم عاصف،
قسمت چهاردهم
کمی فکر کردم که برای چه کسی میتونه باشه. آخه غیر از خودم کسی سوار ماشینم نمیشه. این چندوقت هم که از شمال برگشتم فقط یک بار سوار ماشینم شدم و اداره همش راننده برام گذاشته و با ماشین ستاد رفت و آمد دارم. از طرفی همیشه ماشینم توی پارکینگ خونه هم که هست، زیر دوربین قرار داره. شاید 30 ثانیه ای فکر کردم. یه هویی یادم اومد چی شده...
بگم گوشیِ کی بود؟
بازهم خانوم پرستو!!!
خدای من! چرا هربار به نوعی این زن باید می اومد توی ذهنم!!! چرا هربار باید با این زن روبرو میشدم. چرا هربار باید یک اتفاقی پیش می اومد تا من بهش فکر کنم. چه حکمتی بود نمیدونم! چه سِرّی بود نمیدونم!
دست به گوشی نزدم.
یک جفت دستکش لاتکس که صندوق عقب ماشینم بود برداشتم و دستم کردم، بعدش گوشی رو گرفتم. نمیخواستم آثاری از اثر انگشتم روی گوشی ناشناس یک زنی که بهش مشکوک بودم باقی بمونه!
قفل گوشی رو باز کردم و یه لحظه به شارژ باطریش دقت کردم دیدم آخرشه و روی سایلنت هم هست! یادمه 23 تا تماس از دست رفته هم داشته!
دیگه با گوشی کار نکردم. فورا با آسانسور برگشتم بالا تا گوشی رو بزنم به شارژ و ببینم میتونم شماره تماس یا یک چیزی که بهم اطلاعات بده پیدا کنم یا نه، اما دیدم از شانس بدم گوشی خاموش شد. دقیقا از همون چیزی که هراس داشتم اتفاق افتاد. تا نماز صبح بیدار موندم، نمازم و خوندم و کمی چرت زدم.
ساعت 6:45 دقیقه...
موبایل کاریم زنگ خورد، جواب دادم:
+سلام... جانم احد! بگو!
_سلام حاج عاکف. جلوی درب منزل شما هستم.
+10 دقیقه دیگه میام. یاعلی.
بلند شدم رفتم مسواک زدم و دست و روم وشستم، تجدید وضو کردم لباس پوشیدم رفتم پایین. به محض اینکه سوار ماشین شدم به رانندم آقا احد گفتم:
«بریم سمت خیابون[...]. اونجا کاری دارم.»
مقصد منزل مادرم بود...
کلید و انداختم در باز شد. به محض ورود چشمم افتاد به مادرم. دیدم داره به گل های باغچه آب میده. رفتم سمتش و بعد سلام علیک دستش و بوسیدم. فورا رفتم سر اصل مطلب، بهش گفتم:
+حاج خانوم، شما شماره بی بی کلثوم همسایه روبرویی ویلای سوادکوه و که مادر شهید هست و داری دیگه درسته؟
_آره مادر! چطور؟
+ممکنه شماره رو برام بفرستید؟ یا اگر میشه همین الآن بهم بدید؟
_چیزی شده؟
+نه دورت بگردم.
_پس چرا یه هویی این وقت صبح اومدی همچین چیزی رو میخوای؟
+راستش یکی از کسانی که با حاج خانوم مرتبط هست، یه بار سوارش کردم و الان فهمیدم یه وسیله ای ازش داخل ماشینم جا مونده!
_حالا چی هست؟
+یه موبایل!
_اگر عجله داری، خودت برو بالا از روی اوپن آشپزخونه گوشیم و بگیر و شماره ش و بردار! اگر عجله نداری تا نیم ساعت دیگه کارم تموم میشه میرم بالا برات میفرستم.
+الهی فدات شم. ممنون میشم اگر برام بفرستی.
_حتما پسرم.
+خب من برم. کاری نداری؟
_محسن جان...
+جان دلم.
_مادر، دو دقیقه به حرفم گوش کن!
+امر کنید.
شیلنگ آب و انداخت و رفت شیر آب و بست اومد سمتم... لبخندی زد و گفت:
_پسرم، خواهرت از لبنان زنگ زده! همچنان پیگیرت هست! نمیخوای بهش یه زنگ بزنی؟ حداقل جواب تلفناش و بده.
+مادرِ من، الهی دور اون چشمات بگردم، الهی پیش مرگت بشم، تصدقت، تو رو روح شهیدت بیخیال شو! من ازدواج بکن نیستم. ممنونم از شما و حاج کاظم و خواهرم میترا و تموم کسانی که به فکر من هستید... اما من بعد از فاطمه زهرا، دیگه با خودم عهد بستم با کسی ازدواج نکنم. والسلام نامه تمام.
_سنت رسول الله هست.
+سنت رسول الله رو یکبار انجام دادم!
_پسرجان، خل و چل بازی در نیار. تو باید پدر بشی!
+من مشکل دارم. نمیتونم. چرا نمیخواید درد من و بفهمید! چرا یه جوری حرف میزنید که انگار من هیچ مشکلی ندارم. من نمیتونم حق مادر شدن و از یک دختر بگیرم. بعدشم من هنوز که هنوزه از فکر فاطمه زهرا بیرون نیومدم!
_بخدا ماهم از فکرش بیرون نیومدیم. چرا فکر میکنی ما آدم زمختی هستیم و احساس نداریم. فاطمه عروسمون بود! پاره ی تنمون بود! اما مادرجان، تو نیاز به یه همدم داری، نیاز به کسی داری که تر و خشکت کنه!
+مگه بچه ام؟ بعدشم، یکی رو بدبخت کردم، یکی دیگه رو هم بیارم بدبختش کنم؟ مسبب اتفاقاتی که برای فاطمه افتاد منم!!
یه هویی مادرم چشماش گرد شد!!
نگاهمون به هم گره خورد! آب دهنم و قورت دادم!!! آخه مادرم نمیدونست چی شده. نمیدونست که فاطمه زهرا در گروگان گیری دچار آسیب و شکستگی جمجمه سر شده بود. همه خیال میکردند که فاطمه زهرا با تومور مغزی از دنیا رفت، که همین هم بود، اما قبلش توسط گروگان گیرها به جمجمه ش ضربه وارد شده بود.
مادرم گفت:
_منظورت چیه که میگی مقصر مرگ فاطمه بودی؟ چی و داری از ما پنهان میکنی؟
+هیچچی مادر من! منظورم اینه اگر کنارش بودم، اگر به همسرم رسیدگی میکردم و بیشتر براش وقت میگذاشتم، این اتفاقات نمی افتاد و به خاک سیاه نمینشستم.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
خیلی آرام گفتم:جانم حاجی.داریم با شیخ و بچه ها میبینیم تورو.این ماموریت خیلی مهمه. زنده میخوایم این
_نه حاجی من جسارت نکردم. فقط خواستم دستور معاون کل تشکیلات و بگم.
دستور معاون کل تشکیلات که حاج کاظم هست با من. خودم باهاش هماهنگ میشم. این مابین حکم قضایی برای ورود به خونه سوژه آماده بشه. تمام.
ساعت 8 شب
سوژه از خانه خارج نشده بود. کوچه خلوت شده بود و عبور و مرور خیابان هم کمتر شده بود و در خیابانهای تهران جوی کاملا امنیتی حاکم بود. نیروهای عملیاتی به ما ملحق شدند. باقر و محمدعلی هم که دوتا سرتیمِ آن دوتیم 5 نفره بودند، آمدند داخل ماشین روی صندلی عقب نشستند و باهم طراحی کردیم چه باید کنیم. قرار شد یکی از نیروهای محمدعلی برود درب را باز کند و یک نفر هم داخل خیابان جهت پایش بماند و عاصف هم داخل خودرو منتظر ما باشد؛ و بقیه نیروها به اتفاق من برویم بالا.
درب را بازکردند و فوری دوتا دوتا رفتیم داخل پارکینگ ساختمان. باقر با تیمش علیرغم اینکه گفته شده بود طبقه دوم خالی است، به آرامی رفتند بالا جهت اطمینان و پاکسازی. من و محمدعلی و تیمش هم در طبقه اول مستقر شدیم. شک ما روی طبقه اول بیشتر بود که نادر آنجا است. اسلحهام را که در دستانم آماده بود، مسلح کردم. حسین درب طبقه اول را باز کرد. به محمدعلی اشاره زدم اول خودم میروم داخل و بقیه پشت سرم وارد شوند. اصرار کرد که خودش بعنوان اولین نفر برود.
✍ادامه دارد...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد(ع) گفت
سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد(ع) گفت
«آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس
«آمد» نشست دور و برت یاجواد(ع) گفت
میلاد امام جواد(ع)✨🌺
میلاد حضرت علی اصغر(ع)🌺
بر همگان مبارکباد✨🌺
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
﷽
#سلام_امام_زمانم❤
بودنٺ هدیہ اے اسٺ
ڪہ هر روز رو نمایی میشود
با یڪ سلام تازه
عطر تازگی را
بہ تڪرارهایمان برگردان
🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه ای از افتخارات جمهوری اسلامی ایران
💐۲۱روز تا #جشن_انقلاب💐
جهش ایران بعد از انقلاب در تولید دارو
تولید دارو از ۲۵ درصد به ۹۷ درصد
تولید داروی برخی بیماری ها برای اولین بار در جهان
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods