نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و سوم: آخرین سلحشور « جرونیمو » آخرین رئیس قبیله ی آپاچی ها بود
برگی از تاریخ استعمار
قسمت پنجاه و چهار: ازدواج با دریا
صدها سال پیش، هر سال، جشن عجیبی در شهر ونیز در ایتالیا برگزار میشد.
حاکم شهر در روز مشخصی با قایق به وسط دریا میرفت.
حلقه ازدواجی را از جیبش بیرون میآورد، لحظه ای آن را به طرف دریا میگرفت و بعد آن را با احترام به درون آب میانداخت.
حاکم به این صورت با دریا ازدواج میکرد و صاحب آن میشد.
این مراسم نشانه فرمانروایی ونیز بر دریا بود؛ شهری که دریانوردان مشهوری داشت و از تجارت دریایی به ثروت فراوانی رسیده بود.
بازرگانان ونیزی کالاهای شرقی مثل ادویه، پارچه، فرش و ابریشم را از کشورهای آسیایی میخریدند و در اروپا میفروختند.
ونیز به ثروتمندترین شهر اروپا تبدیل شده بود.
تجار از شمال و جنوب اروپا راهی ونیز میشدند و در ساحل،منتظر کشتیهایی میماندند که به بندرهای مصر و سوریه رفته بودند.
سکههای طلا و نقره از سراسر اروپا به ونیز سرازیر میشد.اما همه ثروتمندان ونیز، بازرگان و دریانورد نبودند؛ گروهی از آنها افرادی بودند که با به دست آوردن پول،از سفرهای دریایی دست کشیده و خود را از خطرهای آن آسوده کرده بودند.
آنها به تاجرانی که از بقیه کشورهای اروپایی به ونیز میآمدند «پول» قرض میدادند و پس از مدتی پول بیشتری را از آنها پس میگرفتن؛ کاری که روحانیان مسیحی هم آن را حرام میدانستند.
این افراد روی نیمکتهایی به نام«بانکی» مینشستند و به معامله با تجار مشغول میشدند.
سالها بعد تجارت پول که در بین ونیزیها رواج داشت در بقیه کشورهای اروپایی هم رایج شد. آنها از نیمکتهای ونیزی یا بانکی الگوبرداری کردند و مؤسسههایی به نام بانک شکل گرفت.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
اصولگرایان لیست های متفرقه دیگه ارائه کردند، از جمله لیست های “حامیان ولایت” به سرلیستی محمدنبی رودک
رقابت و یارگیری برای انتخاب هیات رییسه مجلس نهم پبش از شکل گیری این مجلس آغاز شد. رقابت برای ریاست مجلس مانند دوره قبل بین علی لاریجانی و حداد عادل بود. این دو پیش از انتخابات فراکسیون هایشان شکل دادند. حامیان لاریجانی فراکسیونی تحت عنوان فراکسیون ” رهروان ولایت” شکل دادند که اکثرا شامل نمایندگان شهرستانها بود. فراکسیون “اصولگرایان” نیز به حمایت از حداد عادل شکل گرفت و شامل نمایندگان شناخته شده ای چون نادران و توکلی بود. اعضای فراکسیون رهروان ولایت که مورد حمایت جبهه متحد اصول گرایان بودند در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۹۱ موجودیت فراکسیون خود را اعلام کردند و دستور کار نخستین خود را انتخابات هیات رییسه قرار دادند. در مقابل، جبهه پایداری که در مجلس هشتم با عنوان “فراکسیون انقلاب اسلامی” فعال بود در این دوره نام “اصولگرایان” را برگزید.دو انتخابات برای هیات رئیسه مجلس موقت و دائم برگزار شد که در اولی لاریجانی با ۱۷۳ رای نسبت به ۱۰۰ رای حداد عادل، پیروز شد. در انتخابات هیات رئیسه دائم نیز لاریجانی با ۱۷۷ رای در مقابل ۸۹ رای حداد عادل، به ریاست مجلس نهم انتخاب شد. حجت الاسلام ابوترابی فرد که مورد حمایت هر دو فراکسیون بود به عنوان نایب رییس اول مجلس و محمدرضا باهنر عضو فراکسیون رهروان ولایت به عنوان نایب رییس دوم مجلس نهم برگزیده شدند. همچنین ۱۱ نفر از ۱۲ دبیران و ناظران منتخب هیات رئیسه نیز عضو فراکسیون رهروان ولایت بودند.
به لحاظ آماری، ۹ نماینده زن مجموعا به مجلس نهم راه یافتند که ۴ تن از شهر تهران( آلیا، افتخاری، طبیبزاده نوری و رهبر)، نیره اخوان از اصفهان، مهناز بهمنی از سراب، حلیمه عالی از زابل، سکینه عمرانی از سمیرم و شهلا میرگلوبیات از ساوه بودند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و پنجم گفتم: +به هر قیمتی؟ _به هر قیمتی. +پا روی دلت بگذار. عاقل باش و خوب به حرفای من گ
قسمت سی و ششم
وقتی سیدعاصف رفت، نیم ساعت بعد برگشت دفترم. نشست و بهش گفتم:
+قرار گذاشتی برای امشب؟
_هنوز نه.
+پس همین الان تا دیر نشده زنگ بزن بهش تا برای قرار امشب هماهنگ باشید.
_چشم.
+نیازی نیست اینارو بهت بگم. اما فقط خواهشا درست رفتار کن و درگیر مسائل احساسی نشو. مثل همیشه شاداب باش تا دختره شک نکنه.
عاصف با دختره تماس گرفت. قرار شد برای همون شب ساعت 10 در یکی از رستوران های تهران هم دیگرو ببینند.
ساعت 22 همان شب
من با عاصف هماهنگ بودم و قرار شد برم طبقه بالای رستوران بشینم و عاصف و اون دختر مجهول الهویه که به عاصف گفت رستا هست، اما در بررسی های ما اسمش پروانه دزفولی از آب در اومد طبقه همکف رستوران بشینن.
تموم آدم های رستوران و تحرکاتشون و زیر نظر داشتم تا یک وقت خودمون در تور کسی نباشیم.
طبقه بالای رستوران، مخصوص مجردها بود. علیرغم اینکه در خیلی از رستوران ها طبقات بالا رو به خانواده ها میدن و همکف و به مجردها، اما این جا برعکس بود.
طبقه بالا یک حالت تو در تویی داشت. نور اون طبقه هم خیلی کم بود و معلوم بود طرف وقتی با دوست پسر یا دوست دخترش میاد باید راحت باشه. خدا نگذره از کسانی که چنین وضعی رو به وجود آوردن.
بگذریم...
نمیتونستم کل رستوران و بخصوص همکف و که محل عملیات رصد و رهگیری محسوب میشده پر مامور امنیتی کنم و مجبور بودم دست به عصا برم جلو تا یه وقت کسی به افراد داخل موقعیت، شک نکنه.
از شانس خوبم جایی که نشستم دید خوبی به همکف داشتم و از درب ورودی تا کل میزو صندلی های همکف و میتونستم زیر چتر خودم داشته باشم.
توی اون وضعیتِ کم نور طبقه بالا، دیدم یه دختره تنها نشسته. توی دلم گفتم:
«خدایا، من و ببخش. اما برای اینکه عاصف و نجات بدم مجبورم در این ماموریت هر کاری کنم.»
بلند شدم رفتم سمت همون دختری که تنها نشسته بود. بهش گفتم:
+اجازه میدید بشینم اینجا؟
سری تکون داد. توی دلم گفتم بی تربیت زبون نداره انگار. نشستم... گفتم:
+طوری سر تکون دادی که احساس کردم میخوای سر به تنم نباشه.
ابرو بالا انداخت و گفت:
_از مرد جماعت بیزارم، برای همینه که سینگلم و اینجا تنها نشستم. نمیبینی؟
+نه! روی پیشونی مبارکتون نوشته نشده گوشت تلخ سینگل!
_پاشو برو گمشو تا با همین بشقاب نزدم توی صورتت! اومدم دوتا لقمه غذا کوفت کنم برم. پس از دماغم در نیار. بلند شو از جلوی چشمم دور شو بی ادب.
+حالا چرا عصبی میشی! باشه میرم.
دیگه کافی بود.فقط میخواستم بدونم کیه و مشکوک میزنه یا نه که مطمئن شدم ربطی به ما نداره! از حرف زدن باهاش حالم به هم خورد، چون اهلش نبودم ونیستم.
توی اون فضای بزرگ و کم نور، چشمم افتاد به یک مردی که نشسته بود وپشتش به سمت من و این دختره بود. مشکوک بود؛ قد بلندش و کشیدگی اندامش با کلاه نقاب دار من و مشکوکتر میکرد.
اگر اشتباه نکنم ساعت حوالی 22:30 شب بود که دختره با یه تاکسی رسیدجلوی رستوران. اون شب من لباس اسپورت پوشیده بودم و فورا کلاه و گذاشتم سرم تا یه وقت مشکلی ایجاد نشه.از شانس خوبم، میز انتخابی من برای پایِش سوژه مورد نظر خالی بود.
برای اینکه به همه ی امور اشراف داشته باشم، پشت یه میزی که نزدیک نرده ی طبقه بالا بود نشستم تا همه چیز تحت تصرف خودم باشه. جایی رو انتخاب کردم که بتونم به ورودی و خروجی های رستوران، و عاصف و اون خانوم اشراف داشته باشم.به محض ورود دختره ازش فیلم و عکس گرفتم. یه میکروفون هم توی دکمه لباس عاصف تعبیه شده بود که بچه های ستاد بتونن مکالمات اونارو شنود کنند.
دقایقی از نشستن عاصف و دختره گذشت که دیدم اون مرد مشکوک داره میره پایین. گوشی و از داخل جیبم درآوردم و پیام دادم به یکی از عواملمون که بیرون منتظر بود. بهش گفتم تعقیبش کنه.
متاسفانه نیم ساعت بعد از خروج،اون نیروی ما خبر داد که اون شخص به طرز مشکوکی غیبش زده و انگار آب شده رفته زیر زمین. اعصابم به هم ریخت.
یک ساعتی رو توی رستوران بودیم تا اینکه موقع رفتن شد.عاصف و دختره توی خیابون کمی باهم گشتن و بعدش دختره رو رسوند در خونشون.
وقتی دختره پیاده شد فورا رفت داخل خونه و عاصف هم از اون منطقه خارج شد.من که از پشت سر رصد میکردم، داخل ماشین منتظر موندم و نرفتم.نیم ساعتی منتظر موندم، بعدش تماس گرفتم با مسعود که مسئول شنود مکالمات عاصف و اون دختره بود. بهش گفتم فایل صحبتهای عاصف با اون خانوم و بفرسته روی گوشی من.
همینطور که منتظر ارسال فایل از طرف مسعود بودم و از فرط خستگی داشتم سر و صورت و چشمم و میمالیدم، دیدم یه لندکروز مشکی اومد دم در خونه همون دختره و چنددقیقهای منتظر موند.
شاید یک ربعی گذشت که دیدم دختره اومد بیرون و رفت داخل ماشین نشست. بیسیمم و روشن کردم، رفتم روی خط بهزاد:
+بهزاد/بهزاد/ عاکف.
_جانم حاج آقا.
+شماره این خودرویی که میگم و استعلام کن ببین متعلق به چه کسی هست.
_بفرمایید.
+14ط418 ایران
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
🔴مستند امنیتی"نفوذ"قسمت ششم 23 خرداد بود که دیگ اجازه ندادند برم اتاق عملبات... خیلی عصبی شدم ونمید
🔴مستند امنیتی "نفوذ" قسمت هفتم
رفتم پشت تیرچراغ برق...
یگان ویژه هم وارد عمل شده بود...
حدود بیست دقیقه ای جمعیت رو دید میزدم...
دوبار صدای تیر اندازی اومد...
بین جمعیت یه نفردیدم اسلحه کمری دستش بود و نشونه گرفته به سم پشت بام حوزه بسیج و یه نفر رو زد...
تو تاریکی شب نمیشد از دور تشخیص داد که کیه...
دنبالش رفتم...
دیدم داره باگوشی حرف میزنه...
فهمیدم خودشه که خط ماهواره ای داره ....
چون همه خط ها قط بود...
مطمئن شدم...رفت سوار یه پژو مشکی رنگ شد...
تا اومد استارت بزنه در رو باز کردم و کشیدمش بیرون و با زانو زدم توی صورتش...
.چندثانیه گیج شد و خورد زمین...
تا اومدم دستبند رو بزنم به دستش پا شد وباهم درگیر شدیم...
.تا اینکه یگان ویژه هردومون رو دستگیر کرد..
.اسلحه ی منو گرفتند و سوار ماشین ضد شورش شدیم...
توی مسیر دیدم با گوشیش یه پیامک خالی فرستاد...
رسیدیم توی کلانتری...
حدود یک ساعتی توی ماشین بودیم..
تا اینکه یه نفر اومد و دست مازیار{سوژه} رو باز کرد و رفت...
هرچی داد زدم متهم اونه....
دارید اشتباه میکنید..
.نزارید بره...
کسی توجه نکرد...
.فمیدم همه جا نفوذی دارند..
.یکی دو دقیقه ی بعد یه سانتافه مشکی اومد توی کلانتری....
دیدم محمدرضاست...با علی آقا...
منو تا خونه رسوندند
محدرضا گفت برو یه چندروزی استراحت کن....
گفتم لطف کردی...
گفت من هواتو دارم....
داشت میرفت که سوارماشین بشه ،
برگشت اومد نزدیکم
گفت:
راستی نگفته بودی خونواده رو فرستادی بیرون شهر!!!....
جمعه 29 خرداد بود که بعده سخنرانی حضرت آقا اوضاع آروم تر شد.
..بچه ها رد سیگنال های ارتباطی سوژه رو زده بودند..
محل دقیق شون مشخص شد...
.باخبر شدم که ساعت دوازده شب یک تیم عملیاتی وارد عمل شده بود...
اما محل پاک بود..
.ینی هیچ خبری نبود...
و زودتر باخبر شده بودند...
از زباله های دم در تقریبی مشخص شد که چندنفر هستند و اطلاعاتی بدست اومد...
ادامه دارد
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
✅#همه_میآییم
راهپیمایی ۲۲ بهمن، میعادگاه مردم انقلابی ایران است
همه میآییم
تا دوباره با امام و شهیدان تجدید پیمان کنیم
و به دعوت رهبر حکیم انقلاب لبیک بگوییم
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
♦️سلام امام زمانم
🔹دوست داشتنت سحرخیزترین حس دنیاست
🔹که صبح ها پیش از باز شدن چشم هایم
🔹در من بیدار می شود
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۲۳ بهمن ۱۳۵۷
تاریخ انقلاب
معارفه بازرگان در مدرسه علوی
مراسم معارفه مهندس بازرگان در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار وحکم نخست وزیری دولت موقت ایشان، رسما اعلام شد. در ابتدای مراسم حضرت امام در بیاناتی با اشاره به آشفتگی حاکم بر کشور، برلزوم غلبه بر این آشفتگی ها تاکید کردند. ایشان با اشاره به عدالت امام علی (ع) فرمودند : ما می خواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم.
ده ها خبرنگار داخلی و خارجی، گروه های مختلف مردم و جمعی از نزدیکان و یاران امام در سالن مدرسه ی علوی اجتماع کرده اند و پس از بیانات امام، حکم و فرمان نخست وزیری که با اتفاق آراء شورای انقلاب و تصویب امام خمینی صادر شده بود، توسط حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی در حضور حضرت امام و آقای بازرگان قرائت شد.
مهندس مهدی بازرگان سپس در حضور حضرت امام حکم نخست وزیری را از دست حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی گرفت و سپس به ایراد سخنرانی پرداخت. وی در بخشی از سخنان خود گفت : خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچوجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم، به من ارزانی داشته و همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله، ابراز اعتماد و ارجاع چنین مأموریتی را به بنده عنایت بفرمایند و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم.
حضرت امام (ره) در فرمایشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طریق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمایند.
بختیار دولت موقت را به رسمیت نشناخت
بختیار به دنبال انتخاب بازرگان به ریاست دولت موقت گفت: «در ایران تنها یک حکومت وجود خواهد داشت وهر کس اکثریت داشت، حکومت میکند»، در حالی که مردم حکومت شاهنشاهی و بختیار را به رسمیت نمی شناختند. خبرگزاری آمریکایی آسوشیتد پرس هم در این زمینه اعلام کرد که با توجه به اینکه شانس موفقیت بختیار روز به روز کمتر میشود، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به ابراز حمایت ملایم از بختیار بسنده کرده است.
بازرگان پس از خروج امام(ره) از محل جلسه، در رابطه با تهدید بختیار در مورد نخست وزیری دولت موقت، گفت: این تهدیدها کوچکتراز آن است که بتوان درباره ی آن اندیشه کرد.
حمایت آیت الله گلپایگانی از امام و انقلاب
آیت الله گلپایگانی بازگشت حضرت امام به میهن را به ایشان تبریک گفت و با صدور پیامی خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامی خواست تا از رویارویی و مقابله با انقلاب اسلامی بپرهیزند و به صف نیروهای انقلابی و مردمی بپیوندند.
خروج هشت هزار یهودی از ایران
در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی ۵۷، اعلام خطر رژیم صهیونیستی برای ترک یهودیان حامی این رژیم از ایران بود بطوریکه در یک اقدام از پیش طراحی شده ۸ هزار یهودی از ایران به اسراییل رفتند که این آمار تا ۱۶بهمن ۵۷ وتوسط رسانه های غربی اعلام شد.
اعضای شورای انقلاب، آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله مطهری و مهندس بازرگان با تماس های مداوم با فرماندهان ارتش سعی می کنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان می روند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۳روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️حضرت هادی علیه السلام فرمودند:
«إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِمُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»
«امام بعد از من، فرزندم حسن و بعد از حسن، فرزندش مهدي قائم علیه السلام است که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده است»
📚کمال الدین، ج2، ص383، ح10
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۸روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۴۰-اهل سوء استفاده نبودن
در معیارهایی که نسبت به نمایندگی مجلس وجود دارد، واقعاً دقت شود، باید مراقب بود که آدمهای اهل سوءاستفاده و بی اعتقاد به رسالت انقلابی و مسؤولیت نمایندگی و کسانی که میخواهند وارد مجلس شوند فقط برای این که سوء استفاده ای بکنند یا خدای نکرده خرابکاریای انجام دهند وارد مجلس نشوند. باید دقت کنید مجموع شرایطی که گذاشته شده است همین نتیجه را بدهد. توجه به چیزهای کم اهمیت تنگ نظری و دقتهای بیخودی را باید کنار گذاشت. اساس قضیه همان چیزهایی است که واقعاً همه را میترساند: آدم پول پرستی؛ آدم پیشکرده خوانین و اشرار منطقه ای از فقد یا ضعف نظارت استفاده کند و وارد مجلس شود و بعد بخواهد برای آن گونه افراد کار و تلاش کند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
برگی از تاریخ استعمار قسمت پنجاه و چهار: ازدواج با دریا صدها سال پیش، هر سال، جشن عجیبی در شهر
📜برگی از داستان استعمار
قسمت پنجاه و پنج :
تاجر ونیزی
در سال ۱۳۷۸ میلادی یک نویسنده ایتالیایی به نام «جووانی فیورنتینو» داستانی نوشت به نام «کندذهن». در این داستان، جوان محترمیبا دختری از خانواده ای ثروتمند ازدواج میکند. جوان که برای ازدواج به پول احتیاج دارد با یکی از تاجران پول که روی بانکی خودش نشسته و چشم به راه بازرگانان بلند پرواز اروپایی است صحبت میکند و از او قرض میخواهد.
صاحب بانکی به یک شرط حاضر میشود به این جوان محترم پول قرض بدهد، او باید چیزی را به عنوان ضمانت این وام نزد تاجر پول بگذارد تا مجبور باشد پول را در زمان تعیین شده برگرداند.
اما دست جوان خالی است : او اگر چیزی داشت جلوی بانکی این مرد نمیایستاد.
تاجر پول بالاخره راه حلی پیدا میکند: جوان سندی را امضا میکند که اگر نتواند در موعد مشخص پول را برگرداند تاجر میتواند نیم کیلو از گوشت تن او را ببرد.
«ویلیام شکسپیر» نمایشنامه نویس انگلیسی، حدود دویست سال بعد نمایشنامه «تاجر ونیزی» را براساس داستان کند ذهن تألیف کرد.
در نمایشنامه شکسپیر، مرد ثروتمندی به نام شایلاک حاضر میشود به خواستگار جوانی به نام باسانیو پول قرض بدهد.
باسانیو دوست تاجری دارد به نام «آنتونیو».
آنتونیو به عنوان تاجری که چند کشتی روی آب دارد ضمانت باسانیو را به عهده میگیرد؛ اما شایلاک قبول نمیکند و به او میگوید:«ثروت تو خیالی است.یکی از کشتیهای تو در راه لیبی است و دیگری به طرف هند شرقی رفته است. یکی به سوی مکزیک رفته و آن یکی هم روانه انگلستان شده. طوفان این کشتیها را تهدید میکند، دزدان دریایی همه جا هستند. تو در حال حاضر هیچ چیزی نداری...» پیشنهاد شایلاک همان است که در داستان کند ذهن خواندیم.
انتونیو باید وام را با نیم کیلو از گوشت تن خودش ضمانت کند.
با آنکه دوران شکسپیر با دوره ای که نویسنده داستان کند ذهن در آن زندگی میکرد قابل مقایسه نیست. شکسپیر در دوران ملکه الیزابت اول در قرن شانزدهم زندگی میکرد؛ قرنی که اکتشافهای دریایی آغاز شده بود و طلا نقره زیادی از قاره آمریکا به اروپا میرسید.
دو قرن پیش از این، در زمان جووانی فیورنتینو، نویسنده داستان کند ذهن، اروپا طلا و نقره بسیار کمیدر اختیار داشت.
سکههای اروپایی برای خرید کالاهای شرقی به آسیا میرفت و ذخیره طلا و نقره اروپا روز به روز کمتر میشد. این سکهها به اندازه ای عزیز بودند که صاحبان بانکی چنین ضمانتهای سختی را از مردم میخواستند.
سکه در بعضی قسمتهای اروپا آن قدر کم شده بود که مردم از فلفل و پوست سنجاب به جای پول استفاده میکردند.حتی در برخی مناطق واژه «پول» معنای اصلی خود را از دست داده بود و به جای کلمه «زمین» به کار میرفت.
اروپاییها بسیاری از جوانان شرق قاره را به عنوان برده در غرب آسیا میفروختند تا چاره ای برای «قحطی پول» در کشورهای خود پیدا کنند.
و نبودن پول در اروپا باعث میشد بسیاری از تاجران به خاک سیاه بنشینند و به دنبالشان کسانی هم که به آنها پول قرض داده بودند، دار و ندارشان را از دست بدهند.
هنگامیکه یک تاجر پول به این صورت سرمایه اش را از دست میداد دو نفر از مأموران حکومت به سراغش میآمدند و نیمکت یا بانکی او را واژگون و سپس با تبر به دو نیم میکردند.
کلمه «بانکراتس» یا «ورشکستگی حال و روزهمین تجار را توصیف میکرد.
اما وضع اروپا به همین صورت باقی نماند؛ کاشفانی - مانند کریستف کلمب، کورتس و پیزارو به قاره آمریکا رسیدند و کشتیهای بادبانی، پر از طلا و نقره، از قاره جدید - روانه اروپا شدند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و ششم وقتی سیدعاصف رفت، نیم ساعت بعد برگشت دفترم. نشست و بهش گفتم: +قرار گذاشتی برای امشب؟ _
قسمت سی و هفتم
بهزاد گفت:
_دریافت شد، منتظر باشید.
ماشین حرکت کرد و منم پشت سر اون راه افتادم. سرعتم و بیشتر کردم رفتم سمت چپش در لاین سبقت تا ببینم میتونم راننده رو شناسایی کنم یا نه، که شیشه دودی بود و داخل ماشین هم نوری وجود نداشت، اما شیشه سمت راننده شاید به اندازه 5 سانت پایین بود و اندکی دود سیگار ازش بیرون می اومد که معلوم بود راننده مشغول سیگار کشیدن هست.
تصمیم گرفتم سرعتم و بیشتر کنم برم جلوی خودرو قرار بگیرم تا ببینم میتونم از آینه داخل ماشینم راننده رو ببینم که به حدی تاریک بود داخل لندکروز، بازم نتونستم چهره راننده رو ببینم. میخواستم یهویی ترمز کنم و از پشت بهم بزنه تا به بهانه پیاده شدن بتونم چهره طرف و ببینم که به ریسکش نمی ارزید و از طرفی سرعتش خیلی کم بود و میتونست ماشین کنترل کنه و نزنه بهم.
سرعتم و کم کردم و مجددا با فاصله پشت سر خودروی مورد نظر قرار گرفتم و دنبالشون رفتم. بهزاد اومد روی خطم:
_عاکف/ ستاد!
+ستاد میشنوم.
_خودرو متعلق به خانوم نسرین رضایی هست.
+دریافت شد ستاد. تمام مشخصات این خانوم و برام مشخص کن تا وقتی برگشتم سایت بهم تحویل بدی.
_حتما.
+یاعلی.
حدود یکساعتی توی شهر چرخیدیم و بعدش اون لندکروز که نمیدونستم رانندهش کیه، دختره رو رسوند به خونهش و رفت.
دنبال ماشین رفتم تا اینکه رسیدم سمت قیطریه و اون راننده ریموت و زد و در خونه باز شد رفت داخل. فورا برگشتم اداره و رفتم دفترم فایلهای شنودی که برام ارسال شد و گوش دادم.
نکته بسیار مهمی که حائز اهمیت بود وَ ذهنم درگیر شده بود این بود که اون دختره در طول اون یکساعتی که با عاصف نشسته بود علیرغم اینکه تلاش میکرد از مشکلاتش بگه تا عاصف و درگیر مسائل احساسی کنه وَ دوست داشتنش و به رخ عاصف بکشه، بدنبال این هم بود که از زیر زبون عاصف یه سری اطلاعاتی رو بکشه بیرون که عاصف هم با زیرکی بحث و منحرف میکرد. چون دیگه فهمیده بود ممکنه در « #دام_عسل» قرار گرفته باشه.
اما #دام_عسل چیه؟
#دام_عسل، یا «HONEY TRAP« اسم ماموریت های ویژه ای هست که جاسوسان زن اسراییلی انجامش رو بر عهده دارند.
اگر بخوام این مسئله رو بیشتر توضیح بدم و بگم دام عسل برای چه مواردی توسط سرویس موساد استفاده میشه، باید عرض کنم در جریان این ماموریت ها، جَواسیس زن، با تجسس در سرویس های امنیتی کشورهای هدف خود، با نزدیک شدن به نیروهای اطلاعاتی و امنیتی تلاش میکنند تا به موضوع مورد نظر خودشون و سرویس حامی خودشون برسن که در بعضی موارد مشاهده شده که حتی اون زن دست به ترور میزنه و هدف خودش و حذف میکنه.
خاطرم هست یه روز در اداره، پژوهشی که یکی از موسسه های اسراییلی با عنوان «برقراری روباط جنسی در مسیر امنیت داخلی اسراییل» نوشته بوده رو میخوندم که به نظرم استفاده های متعدد این رژیم از این عملیات ها در سرویس جاسوسی موساد، پرده از این مسئله بسیار مهم برمیداره که چقدر این گزینه برای اونها مهم هست.
شخصی به نام « #میر_آمیت » یکی از کهنه کار ترین جاسوسهای اسراییلی گفته بود: « #جاسوسهای_زن، نحوه بهره برداری از خودشون در این زمینه رو یاد میگیرند، وَ اینها برای دستیبای به اطلاعات مورد نیاز، حاضر به برقراری ارتباط با هرشخصی هستند.»
اینم بگم که در یک جلسهی دو ساعته که با یکی از کارشناسان ستاد که تخصصش روی یهودیت بود داشتم، بهم گفته بود که جریانهای دینی و #تلمودی_یهودیان، استفاده جنسی از زنان رو برای فریب دادن دشمنان اسراییل مجاز دانسته و این کار رو به نوعی يک عبادت میدونه!!! حتی #آریشفات_یکی_از_خاخامهای_معروف_اسراییل، او هم چنین عملی رو برای دستیابی به اطلاعات، مجاز دونسته.
نکته حائز اهمیت اینه که موساد تلاش زیادی برای جذب زنان یهودی و حتی غیر یهودی داشته تا در این مسیر توسط اون زنها همراهی بشن. این یک واقعیت غیر قابل انکار هست و در تاریخ یهودیت و رژیم جعلی اسراییل ثبت و ضبط شده.
سالها پیش سیستم امنیتی جمهوری اسلامی ایران و یکی از اندیشکده های استراتژیکی بزرگ در ایران طبق بررسی هایی که داشتند به این سوال مبهم و مهم رسیدند که چرا وقتی نخست وزیرها، یا وزرای جنگ، یا از همه مهمتر وزرای خارجه در دولت های غربی بخصوص آمریکا و از همه مهمتر در رژیم صهیونیستی وقتی یک زن میشه وزیر خارجه یا معاون وزیر خارجه و...، چندوقتی تهدیدات علنی و جنگها فروکش میکنه. سیستم اطلاعاتی ایران روی این قضیه حساس شد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
🔴مستند امنیتی "نفوذ" قسمت هفتم رفتم پشت تیرچراغ برق... یگان ویژه هم وارد عمل شده بود... حدود بیست د
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت هشتم
.فردای اون روز دوباره اراذل واوباش رو به خیابونا آورده بودند....
درگیری ها بالا گرفته بود...
.این مازیار لعنتی هم ذهنم رو درگیر کرده بود...
نشستم و خوب فکر کردم و دنبال سرنخ بودم....
نمیدونستم از کجا باید شروع کنم...
کاشف 98 بهم زنگ زد و گفت که سفارت انگلیس رو تحت نظر داریم...
داره یه تحرکات مشکوکی میشه...
رفتم نزدیکای سفارت....
کاشف 98 میگفت امروز صبح یه دختر خبرنگار ایرانی که برای شبکه های خارجی کار میکنه رفت توی سفارت..
.مطلع شدیم که دیشب توی شلوغی ها بازداشت شده
و یه وکیل از سفارت میره ازادش میکنه و میگه فقط قصد کنجکاوی داشته وکارمند سفارته....
حسم میگفت تنها سر نخ مون همین بود..
.حدود سه ساعتی گذشت که از سفارت اومد بیرون
...پیاده شروع کرد به حرکت ....
داشت باگوشی پیام میداد.
...متوجه شدم مامور سایه داره دنبالم میکنه...
خب از طرف اداره هم تحت نظر بودم..
.اهمیتی ندادم و کارم رو کردم..
.با یکی از همکارای خانم که توی یکی از خونه های امن نزدیک سفارت انگلیس مستقر بود هماهنگ شدم ....
در حین حرکت یه میکروردیاب به زیرکیفش چسبوند وخیلی ریلکس از کنارش رد شد....
حدود نیم ساعتی پیاده روی کرد...
.از این کوچه به اون خیابون....
همش با گوشیش کار میکرد..
.فهمیدم میخواند بفهمند کسی تعقیبش نمیکنه...
فاصله مون رو بیشتر کردیم...تا اینکه رفت توی یه خیابون خلوت...
چند دقیقه ایستاد تا یه تاکسی کنارش وایساد و یه خانومی پیاده شد...
.حدود دو سه دقیقه بعد یه پاترول نقره ای رنگ اومد و دختر خبرنگار رو سوار کرد
و پشت سرش یه مگان مشکی اون یکی رو سوار کرد...
تعقیبشون کردیم...
دیدم داره به چپ وراست میپبچه ومیره سمت شلوغی مرکز شهر..
.فهمیدم باز یه چیزایی بو برده....
توی یه خیابون زذ کنار و دونفر ازش خارج شدند و سریع حرکت کردند سمت جمعیت...
سریع پباده شدم...
اسلحه ام مسلح بود ودستم به اسلحه بود..
.آروم و با تردید رفتم سمت ماشین
...یه نگاهی کردم دیدم شیشه اش خونی شده و دخترخبرنگار افتاد کف ماشین ....
ادامه دارد...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
روز اول که نامَش را بردم...
دلم آرام گرفت و...
شیرینکام شدم!
جان و جهانَم...
روح و روانم...
خلاصه شد در او!
روز و شب...
شب و روز...
و گاه و بیگاهِ من...
شد عشقبازی با نامَش؛
و من...
یک رفیق دارم...
که با دنیا معاملهاش نمیکنم!
نامش #حسین است!
و من...
رفیقباز تَر از او ندیدهام!
#میلاد_امام_حسین(ع)🌺
#مبارڪ_باد🌺
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
.'🤍✨'.گرامی باد روز پاسدار ؛
بر آنان ڪہ از جنس شهیدان
و هم پیمان با حسین(ع)
و از نسل فصل سرخ استقامتند.
#میلاد_امام_حسین(ع)🌸
#روز_پاسدار_مبارڪ_باد🌺
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
با حساب دل خود هرچه شمردیم نشد
بی ریا هیچ دعایی به تو تقدیم نشد
انتظار فرج و دیده تر کافی نیست!
ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست!
آی مردم پسر فاطمه تنهاست هنوز
قرنها رفته و او منتظر ماست هنوز💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۲روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️حضرت عسکری علیه السلام فرمودند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى أَرَانِي الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِي أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَلْقاً وَ خُلْقاً يَحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
حمد و سپاس مخصوص خداوندي است که قبل از مرگم، جانشـینم را به من نشـان داد، او چه از لحاظ اخلاق و چه از لحاظ قیافه ماننـد پیامبرصـلی االله علیه وآله است؛ خداونـد او را در غیبتش محـافظت می نمایـد؛ سـپس ظهور می کنـد و زمین را پر از عـدل داد می کنـد، همـان گونه که پر از ظلم و جور شـده است.
📚کمال الدین، ج2، ص402، ح7
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۱۷روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۴۱_ غفلت نکردن از انجام وظیفه در مجلس
در کنار زنده بودن ،مجلس مسئله ی سالم بودن هم مهم است؛ باید هم زنده باشد هم سالم. سالم بودن هم از جهات مختلف است؛ سلامت سیاسی، سلامت اخلاقی، سلامت مالی؛ اینها مسائلی است که به یک یک دوستان عزیزمان نمایندگان محترم ارتباط پیدا می کند اگر چنانچه در مجلس گرایشی پیدا شود - البته اینجور گرایشها قاعدتا گرایشهای کوچک خواهد بود؛ گرایشهای عمومی و کلی نخواهد بود – که با بعضی از اصول انقلاب منافات داشته باشد این عدم سلامت است. یا اگر چنانچه دغدغه ی وظیفه در مجلس گم شد این عدم سلامت است. اگر چنانچه در مورد مسائل مالی بیمبالاتی حاکم شد - پول ،گرفتن پول دادن مرتبط شدن، واسطه شدن؛از این حرفهائی که خیلی جاها هست - این عدم سلامت است؛ این چیز مهمی است. خرج تراشیهای بیخود برای مجلس، عدم سلامت است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و هفتم بهزاد گفت: _دریافت شد، منتظر باشید. ماشین حرکت کرد و منم پشت سر اون راه افتادم. سر
قسمت سی و هشتم
تا اینکه گند این قضیه، اوایل سال 90 در اومد و تشکیلات به این ماجرا پی برد. بگذارید در مورد پرستوها، کمی بیشتر بهتون اطلاعات بدم تا بدونید ماجرای کاری اینها از چه قراره.
در پاییز سال91 یکی از بلندپایه ترین مسئولین وزارت خارجه اسرائیل، یعنی شخص وزیرخارجه اسراییل خانوم « #تزیپی_لیونی» در مصاحیه ای افشا کرد که من با عمدهی سران دنیا رابطهی جنسی داشتم. حتی با مذاکره کنندگان فلسطینی و عمده سران عرب و امیران و #پادشاههان_عرب این رابطه رو داشتم. این ها همون #پرستوهای_موساد_اسراییل هستند.
بر اساس اخباری که به دست ما رسید، وزیرخارجه وقت اسراییل خانوم #تزیپی_لیونی، #شیخ_حمد_بن_خلیفه_آل_ثانی_امیر_پیشین_قطر و #نخست_وزیر_وقت_قطر_حمد_بن_جاسم از کسانی بودند که این زن مدعی شده این روابط جنسی باعث شده ازبهترین دوران وی در زمان تکیه بر کرسی وزارت خارجه رژیم کودک کش صهیونیسم باشه و در پیشبرد اهداف اسراییل موثر باشه.
لیونی حتی به صراحت گفته بود موقعی که در سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی « #موساد » کار میکردم، چنین عملیات های ویژه ای از جمله برقراری رابطه جنسی با برخی شخصیت های مهم اروپایی و برخی از سران عرب داشتم که ازشون باج خواهی میکردم تا اون ها رو در دام #موساد بندازم.
این دجاله خیلی راحت گفته اگر رژیم صهیونیستی به اطلاعات نیاز داشته باشه، من حاضرم بازم با گزینه های هدف رابطه جنسی برقرار کنم، یا اینکه در نهایت اونها رو میکشم.
با این اظهارات میشه به این نتیجه رسید که سران رژیم اسراییل معتقد به جامعه ای فاسد و بی بند و بار هستند و برای پیشبرد اهداف شوم خودشون از هیچ کاری دریغ نمیکنند و فقط به دنبال پیاده کردن برنامه های خودشون با هر ابزاری هستند.
سیاستهای سگ نگهبان آمریکا یعنی رژیم جعلی اسراییل در سراسر جهان علی الخصوص در خاورمیانه «منطقه غرب آسیا» این است که جوامع بشری و سران و حکام اونها رو انقدر درگیر فساد و مسائل جنسی و شهوانی کنند تا بتونن به اهدافشون برسن، اما این طرح و فکر انقدرگسترده شد که حالا سالهاست به طور علنی خود سیاستمداران این رژیم فاسد در دام اون افتادند و دامن خودشون و گرفته.
از بحث خارج نشیم.
فقط عرضم اینه که رابطهی جنسی وزیرخارجه اسراییل آنقدر بیخ پیدا کرد که دیگه رسما اسم میبرد و برای ما سوال شد که چرا داره اسم میبره؟ او حتی رسما اعلام میکرد که در فلان اتاق توسط عوامل نفوذی سرویس اطلاعاتی موساد دوربین کار گذاشته شده بود، وَ فیلم این روابط موجوده.
#لیونی در حالی به این قضیه اعتراف کرد که یکی از سرشناس ترین خاخام های رژیم غاصب صهیونیست از برقراری روابط کثیف جنسی پرستوهای اسراییلی با دشمنان #تل_آویو پرده برداشت و این کار و مباح دانست و گفت: «شریعت یهودیت به زنان اجازه میده تا با دشمن برای دریافت اطلاعات مهم رابطه جنسی برقرار کنند!!!»
وزیر خارجه وقت اسراییل یعنی تزیپی لیونی انقدر از این دست کارها انجام داده که به دلیل قتل و فسادهای جنسی و باج خواهی، در کشورهای اروپایی تحت تعقیب هست، اما به دلیل نفوذ یهویت و رژیم صهیونیستی در دنیا، تا الآن براش اتفاقی نیفتاده و آزادانه زندگی میکنه.
حتی این زن که یک نمونهی بارز از این موارد در اسراییل و اروپا هست، انقدر مشکل دار هست که خانوم لیمور لیونات وزیر پیشین آموزش رژیم صهیونیستی یک بار در جایی نقل کرده بود که تزیپی لیونی با کاندولیزا رایس با هم رابطه جنسی داشتند و این خبر پرده از همجنس باز بودن این اشخاص بر میداره.
خانوم #کاندولیزا رایس دومین وزیر خارجه #جورج_بوش زمانی که به پاکستان سفر میکنه و با مقامات پاکستانی دیدار میکنه و در بعضی از این ملاقاتها با مقام وقت پاکستان در اتاق تنها بوده؛ بعدا که بر میگرده آمریکا میگه مسئولین و فرماندههان ارتش آمریکا به من چشم داشتند.
خب این یعنی به مقامات پاکستانی داره پالس میده که ما اونجا دوربین داشتیم و اون اتاقهای شماهم تحت تصرف ما بود وَ من از طرف مقامات آمریکا مجوز داشتم ازتون فیلم بگیرم، وَ اگر فلان کار صورت نگیره این اسناد تصویری افشا خواهد شد.
عرضم اینه که هر چقدر هم هدفِ یک پرستو که میزبان حساب میشه قوی باشه، اما مهمان که پرستو باشه، آنقدر قوی و آموزش دیده هست که میتونه به راحتی با حربه های احساسی و جنسی و... از میزبان که یک اطلاعاتی و امنیتی هست اخاذی کنه و این اخاذی شامل، تخلیه اطلاعاتی و کسب اخبار و اسرار مهم یک حکومت محسوب میشه. فقط باید اون کسی که هدف قرار گرفته انقدر قوی باشه که فریب نخوره.
خب برگردیم به قبل از اینکه دام عسل و براتون تعریف کنم...
همونطور که عرض کردم در فایل شنودی که مسعود برام فرستاد، از نوع صحبت کردن های اون دختره پی بردم که بدنبال حرف کشیدن از عاصف هست اما عاصف خوشبختانه تن به این ماجرا نمیداد و بحث و عوض میکرد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت هشتم .فردای اون روز دوباره اراذل واوباش رو به خیابونا آورده بودند.... درگی
🔴مستند امنیتی "نفوذ" قسمت نهم
سریع رفتم دنبال اون دوتا...یه زن بود و یه مرد...
توی جمعیت مازیار منو دید واسلحه اش رو در آورد...
که یکی دادزد این ماموره...
اسلحه داره..
.مازیار هم از پشت بهش شلیک کرد..
.سیل جمعیت نمیزاشت برم دنبالش...
دوباره صدای تیر اندازی اومد..
.مازیار از جمعیت خارج شد....
دویدم دنبالش..
.رفت توی یه ساختمون نیمه کاره...
طبقه دوم که رسیدیم باهم درگیر شدیم...
چهار تا تیر شلیک کرد...
شمردم تعدادشوو...
از صدای اسلحه حدس زدم هفت تیر باشه..
.دوید سمت پنجره و پرید روی یه تپه شن...
منم دنبالش پریدم که سه تا تیر بهم شلیک کرد که خورد به جلیقه ام..
.تا اومدم اسلحه ام رو بردارم....
یه نفردیگ از پشت زد توی سرم....
به هوش که اومدم دیدم توی بیمارستانم...
علی آقا، محمدرضا،وحاج آقا عزیزی معاون وزیر بالا سرم بودند...
هنوز گیج بودم که حاج آقا عزیزی گفت: بازم زیرآبی کار کردی؟؟...
گفتم شما فرمودین برای اینکه رفع اتهام بشم باید پیداش کنم...
پرستار اومد تو اتاق و گفت جمجمه ات نشکسته...
.فقط از شدت ضرب گلوله یکی از دنده ات ترک برداشته...
چیزی نیس یه شکستگی سطحیه ...
باید استراحت کنید...پرستار که رفت..
.حاج آقا پرسید:دختره رو تو آزاد کردی؟؟....
گفتم : بله من آزادش کردم..
.حاجی گفت: هنوزم تو کار تشکیلات فوضولی میکنی!.....
گفتم چاره ای نداشتم...سرنخ بود....
چند روزی گذشت که فهمیدم زن وبچه حاج آقا عزیزی دبی هستند...
دیگ به حاج آقا هم شک کرده بودم...
دیگ به هیچکسی اعتماد نداشتم...
از سه تا گوشی استفاده میکرد..
.دوست رو از دشمن تشخیص نمیدادم...
محمدرضا هم داشت یه سری فعالیت های مشکوک میکرد....
دکتر هم معلوم نبود کجاها میره ومیاد...
دیگ به دکتر هم شک داشتم...
دکتر اخیرا واسه درمان ناباروری رفته بود انگلیس
...حالا هم سخت مراقب خانواده شه ...
چون خانومش هم بارداره....
درگیر یک کلاف پیچ در پیچ بودم...
ادامه دارد...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و پنج : تاجر ونیزی در سال ۱۳۷۸ میلادی یک نویسنده ایتالیایی به
📜برگی از داستان استعمار
قسمت پنجاه و شش: شرکت
خیلی از کسانی که پولهایشان را به بانکهای آمستردام میسپردند علاقه داشتند با کشتیهای هلندی به تجارت ادویه مشغول شوند.
هلندیها دریانوردان خوبی بودند و به دنبال پرتغالیها به هندوستان و جزیرههای جنوب شرقی آسیا رسیدند. کشتیهای هلندی در آسیا انبارهایشان را از ادویه پر میکردند و راهی کشورشان میشدند.
اما دزدهای دریایی همیشه در کمین بودند؛ به همین خاطر کشتیها به صورت گروهی حرکت میکردند.
طوفانهای اقیانوس هم قابل پیش بینی نبودند و ممکن بود تمام هستی یک تاجر را به باد دهند.
در سال ۱۵۹۸ میلادی از بیست و دو کشتی که از هلند به طرف هند رفتند فقط ده کشتی بازگشتند.
بازگشت کشتیها آن قدر هیجان انگیز بود و خبر خوبی به شمار میرفت که نقاشان چیره دست هلندی در ساحل تابلوهایی از کشتیهای از راه رسیده میکشیدند.
موزه تاریخی آمستردام پر از تابلوهایی است که کشتیهایی را در راه رفتن به هند و جزایر جنوب شرقی آسیا نشان میدهند.
زیر یکی از این تابلوها نوشته است : «چهار کشتی بادبان کشیدند و برای آوردن ادویه در اول مه ۱۵۹۸ به راه افتادند. آنها انباشته از کالا در نوزدهم ژوئن ۱۵۹۹ به آمستردام بازگشتند.»
سفر این چهار کشتی چهارده ماه طول کشیده بود.
زمان مسافرت آنها بسیار کمتر از کاروانهای دیگر بوده است.
این سفرها طولانی و خطرناک بودند و اگر کشتیها بازنمیگشتند ممکن بود تاجری که آنها را به راه انداخته بود تمام سرمایه خود را از دست بدهد، هلندیها به فکر چاره افتادند.
راه حلی که بازرگانان هلندی به دست آوردند آن بود که پولهایشان را روی هم بگذارند و کشتیهای زیادتری را به راه بیندازند.
هر یک از این کشتیها به هیچ یک از تاجرها متعلق نبود، بلکه هر کدام سهمیدر آن داشتند.
هلندیها به نوآوری بسیار جالبی دست زده بودند؛ آنها «شرکت سهامی» را اختراع کرده بودند.
در ۱۶۰۰ میلادی شش شرکت سهامیدر هلند تشکیل شده بود؛ بعضی از این شرکتها فقط برای انجام یک سفر شکل میگرفتند.
یعنی هنگامیکه کشتیها برمیگشتند هر کس سرمایه و سود خودش را برمیداشت و دنبال کار خودش میرفت.
ممکن بود این فرد با اشخاص دیگری برای انجام یک سفر تازه شریک شود.
شرکتهای کوچک و موقت با مشکلی بزرگ در آسیا رو به رو بودند.
آنها باید با پرتغالیها هم مقابله میکردند و حتی گاهی به جنگ میپرداختند؛ اما سرمایه شان برای این کار کافی نبود.
حکومت هلند تصمیم گرفت شرکتهای کوچک را با هم متحد کند و یک شرکت بزرگ و دائمیبسازد؛ شرکتی که تمام تجارت هلند را در شرق در اختیار میگرفت و هیچ شرکت هلندی دیگری نمیتوانست به آسیا کشتی بفرستد.
این شرکت «هند شرقی هلند» نام داشت.
پیداست که تمام شرکتها مجبور بودند به این شرکت بپیوندند چون انحصار تجارت با شرق در اختیار این شرکت بود.
با آنکه شرکتهای سهامیبا ابتکار هلندیها به وجود آمده بودند؛ اما ترکیب شرکتها و ساختن یک شرکت بزرگ با انحصار تجارت کار انگلیسیها بود که دو سال زودتر از هلندیها در سال ۱۶۰۰ میلادی شرکت هند شرقی انگلیس را پایه گذاری کرده بودند.
اما شرکت هند شرقی هلند برتریهایی نسبت به شرکت انگلیسی داشت.
تعداد سهامداران این شرکت بسیار بیشتر بود.
ماهیگیران، صنعتگران و حتی خدمتکارها برای خریدن سهام آن هجوم بردند؛ فقط در آمستردام ۱۱۴۳ نفر سهامدار شرکت بودند.
از این تعداد تنها هشتاد نفر بیش از ده هزار گیلدر (واحد پول هلند) سرمایه داشتند و بقیه با پولهایی اندک به میدان آمده بودند.
سرمایه شرکت به شش میلیون و چهارصد و پنجاه هزار گیلدر رسید؛ درحالیکه شرکت انگلیسی حدود هشتصد و بیست هزار گیلدریعنی یک هشتم هلندیها سرمایه داشت.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
ای #حسين، دردمندم، دلشكستهام، و احساس ميكنم كه جز تو و راه تو دارویی ديگر تسكين بخش قلب سوزانم نيست ...
ای حسين! در كربلا، تو يكايك شهدا را در آغوش ميكشيد، ميبوسيدی وداع ميكردی، آيا ممكن است، هنگاميكه من نيز به خاك و خون خود مي غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا بتو و به خدی تو سيراب كنی؟
شهیدآقامصطفی چمران🌸
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شُکر این ملت قهرمان، شُکر خداست
💥 این مردم بیمانند...
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods