eitaa logo
نهضت مادری
1.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
703 ویدیو
45 فایل
خیر بدهیم و خیر بگیریم و نور توی شهرمان پخش کنیم که تا مومنین به هم مواسات نکنند، نوبت به ظهور نمیرسد ارتباط با ما ادمین: @Bandeye_khoda برای اطلاع از وضعیت نهضت مادری شهر و یا محلتون لطفا به شناسه خانم حسینی زاده پیام بدید. @h_sadat_hz
مشاهده در ایتا
دانلود
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایت یک روضه جمعی و مواساتی پارسال ۲۵ آذر ۴۰۲ پسرم تازه یک ماه و نیمه شده بود... دوست دوران دانشگاهم که منزل شون در کرج بود بهم گفته بود نذر داره یه روضه بگیره برای حل شدن مشکلش ولی توی خونه شون نمیتونه بگیره و کسی رو نمیشناسه که بیان... قبلا از گروه مواسات محله مون براش گفته بودم و از روضه های خانگی ایام محرم و صفر... گفتم لیلا! بیا خونه ما روضه تو بگیر😃 درسته خونه ما هم کوچیکه ولی دوستای مواساتی داریم میان دوستانه میشینیم و روضه برگزار میشه... فقط میدونی که من نوزاد دارم کارهای پذیرایی با خودت و بقیه دوستان مواساتی😅 گفت آره حتما باشه!😊 و روضه برگزار شد.😇 به لطف دوستم در ایام فاطمیه هم؛ روضه در خونمون برگزار شد.🙂 پذیرایی رو لیلا و بقیه دوستان مواساتی انجام دادند. تازه دوستم ماشالله انقدر حواسش جمع بود وسایل سوپ آورده بود همون چند ساعت قبل روضه یه سوپ خوشمزه برام درست کرد که واسه شام خیالم راحت باشه...😮‍💨🍲 خودش حلوا آورد و خونه رو آماده کرد و بعد رفتن مهمونا هم خونه رو تمیز کرد و رفت.🥰 اینجوریم میشه روضه گرفت! جمعی و مواساتی 😊 ___✌️🏻🏠🏴______ ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
612.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه مجالس اهل بیت که می گرفتم دوست داشتم خونه مملو از جمعیت باشد انگار اینجوری حس میکردم جو معنوی بیشتری بر مجلس حاکم می‌شود اما اینبار قرار بود مراسم نهضت مادری تو خونمون باشه برای اولین بار به لطف اهل بیت نه لیاقت این بنده حقیر زیاد مجلس اهل بیت منزلمون برگزار شده بود تا آن روز اما هیچ روزی جمعیت به قدر 6 یا 7 نفر بزرگسال نبود هرچقدر هم که کم می آمدند اما از این بیشتر بودند. حالا روضه نهضت مادری بود و به ظاهر استقبال خیلی کم تنها حدود 6 یا 7 نفر بزرگسال بودیم اما خدا برکات مجلسمون رو با کوچولوهای نازنینمون افزایش داده بود. مداحی که شروع شد بسیار حال خوشی بود با جمعیت کم اما حال معنوی بسیار خوش که بمن فهماند چه جمعیت کم و چه زیاد مجلس صاحب دارد و حضرت مادر روح آن مجلس است. و حالا کوچولوهای نازنینمون که با انواع تفنگ و شمشیر داشتند بازی می‌کردند و تمرین سربازی در رکاب مولا و با صدای بلند همگی شروع کردند به مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا و من در فکر اینکه ماحصل جمع شدن مادرها با تفکر دغدغه دوران ظهور کودکانی پادررکاب مولا خواهد بود ان شاالله 🤲 ___✌️🏻🏠🏴______ شما هم یاعلی بگید ... ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
🏡من همیشه دوست داشتم یک مراسم کوچک داخل منزلم بگیرم. ولی فکر میکردم خیلی کار سختی هست .مخصوصا با بچه کوچیک. ولی یک تصمیم کاملا ناگهانی گرفتم که یک مراسم خیلی ساده بگیرم. از فامیل هم شروع کردم‌. چون اکثرا هم بچه دار بودن توی مراسم گذاشتم بچه ها راحت باشن . و مثل اینکه خداروشکر بچه دارها بیشتر مراسم رو دوست داشتن. ___✌️🏻🏠🏴______ شما هم یاعلی بگید ... ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
من برای مراسم دوشنبه ۱۲ آذر عصر، حداقل در ۴، ۵ گروه مختلف دوست و همسایه و چنتا نهضت مادری دعوتنامه فرستاده بودم😄 فکر میکردم خونمون غلغله میشه😄 نگران جا بودم😅 اما فقط ۴ نفر ، و با مداح ۵ نفر بزرگسال و البته کلی گل پسر و گل دختر تشریف آوردند. که در کمال تعجب از این ۵ نفر، دو نفر خانواده شهید بودند🥀🥀🇮🇷 الحمدالله خیلی روضه خوبی بود.🥀🥀🥹 منت حضرت زهرا رو داریم اجازه دادند در منزلمون مراسمی به ناااااام بلند ایشون برقرار شد. خانم زهرا جمال بافقی عزیز، فرزند شهید ناصر جمال بافقی، از پیشگامان صنعت موشکی، و از همرزمان شهید حسن تهرانی مقدم هم برامون مداحی و سخنرانی کردند. ما و فرزندان و نسلمون، بسیار مدیون زحمات این شهدا هستیم. شادی روح مطهر شهدا، شهید جمال بافقی و شهید موسوی و امام روح الله و طول عمر رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و‌عجل فرجهم ___✌️🏻🏠🏴______ شما هم یاعلی بگید ... ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
بی ریا و خودمانی نه خبری از «بشین بچه بود» و نه خبری از «خانم‌ها ساکت» مجلس روضه مادران محله اتابک از این جنس است. بچه‌ها با بادکنک‌های سیاه شان بازی می‌کردند. مادران حدیث کسا را زمزمه می‌کردند. قطرات اشک که از چشم‌ها جاری میشد با خود سیل سوالات را به همراه می آورد. چطور صاحبان حدیث را دیدند و آنها را انکار کردند. ما ندیده ملت امام حسین شدیم آنها چطور زهرا را دیدند و قاتل حسین شدند؟! حدیث که تمام می‌شود صحبت‌های روحانی شروع می‌شود. همه چیز از سقیفه آغاز شد. دروغی که دروغ‌ها را به دنبال داشت. انکاری که انکارها را به دنبال داشت. اگر آن روز نخبگان جامعه همراه مادران بودند شاید امروز این همه کودک در منطقه از بین نمیرفت. به کودکان نگاه میکنم. شاد و بی‌دغدغه بازی می‌کنند. زیر لب فاتحه‌ای برای پیر جماران و یارانش می‌خوانم.... ___✌️🏻🏠🏴______ ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
نهضت مادری
با دستای مادر شیعه شدم امروز بعد از هیات پرت شدم به چند سال پیش! از پنجره کوچیک طبقه دوم سینه زنی مردارو نگاه می‌کردم و تعجب کرده بودم از ابهت عزاداری‌شون! تا حالا همچین صحنه ای ندیده بودم. دوست داشتم مثل بچه ها هی سرک بشم و ببینم چطور عزاداری میکنن. اصلا نمی‌دونم چی شد اون شب هیات دانشگاه رو شرکت کردم و با اون حال وسط روضه ها گریه کردم. انگار یکی به زور دستمو گرفت و برد. اولین روضه عمرم منو یاد کتکی انداخت که مادرم وسط کوچه خورده بود. حالا نمیتونستم بیخیال بشم که ماجرای دیوار و در و کوچه دخت پیغمبر چی بوده! همونی که هیچی ازش نمی‌دونم. با دستای مادر شیعه شدم، تا مدت های طولانی مثل بچه های مضطرب و وابسته پشت چادرش قایم میشدم و علاقه ای به شیعه دوازده امامی شدن نداشتم، شیعه فاطمه شده بودم و همین برام کافی بود! ولی امان از روضه ها! امان از روضه ها که منو پرت کردن وسط میدون. روضه ها شدن درس های بزرگی برای ساخته شدن هر چند ساخته شدنی همراه با رنج! از اون روزها خیلی میگذره و خیلی از اوقات اصلا یادم نمیاد که من چند سال قبل کی بودم و امروز کی‌ام! انگار از روز اول همین بودم که هستم، انگار نه انگار که بیست سال عاشق قاتل مادرم بودم و نمیدونستم. ولی فاطمیه که میشه همه چی با کیفیت بالا یادم میاد و تموم روضه ها تو قلبم زنده میشه! امان از روضه ها! اثر تربیتی روضه ها روی قلب سیاه و چرک گرفته ام انقدر زیاد بود که منو وارد دنیای قشنگ و متفاوت «بیخودی» بودن کرد. هرچند بیخودی ها برای خودشون طیف دارن و من هنوز یه مقدار خیلی خیلی کم بعد از عدد صفرم! ولی همینکه تو این طیف قرار گرفتم برام خیلی عزیز و خواستنیه! به امروز خودم نگاه میکنم، قراره میزبان مهمون های مادر باشم، با یه طفل دوساله و یه طفل در شکم که نذر ظهور امام زمان شدن! با خودم عهد کردم هرچقدر هم سخت بود و اذیت شدم و بهم فشار اومد عقب نکشم و پای روضه ها باشم، خونه ام محلی برای ذکر باشه و بچه هام تو این مجالس بزرگ بشن. اصلا خونه صفای دیگه ای میگیره وقتی ذکر اهل بیت جاری میشه! انگار خونه هم به کمال خودش میرسه، با زبون بی زبونی میگه که من اصلا خونه شدم که شما توش هییت بگیرید و روضه برگزار کنید. ___✌️🏻🏠🏴______ ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
از‌ قول دخترم ... ساعت سه از مدرسه به خانه رسیدم. بازهم دربازکن خراب است و منتظر می‌مانم تا خواهر کوچکم بیاید و در را باز کند. چه تیپی زده، چه برقی چشمانش دارد! با خنده می‌گوید: خواهر جون بدو بیا الان روضه شروع میشه ها! یادم میآید قرار بود توی خانه‌مان روضه بگیریم. بدو می‌روم تا لباس مناسب هیئت بپوشم و آماده شوم. در را که باز می‌کنم، بوی عطر چای مشامم را پر می‌کند. همه‌جا طور دیگری تمیز است. کتیبه و پرچم های روی دیوار، خانه‌مان را قشنگ تر کرده. مهمان‌ها میآیند و هیئت خانگی ما شروع می‌شود. سه تا خاله، بدون بچه! چای هیئت را من تعارف می‌کنم. چه حس خوبی دارد. بالاخره من ، خواهر بزرگتر هستم. خواهر کوچکم قند و خرما را می‌آورد. هیئت کوچکمان با خواندن سوره‌ی فتح شروع می‌شود. مامان می‌گوید به نیت پیروزی مقاومت و نابودی اسرائیل. باز هم مهمان میاید، این بار اما با دختران کوچک... با دوستانم توی اتاق می‌روم اما دلم وسط هال است. جایی که حال دلم را حسابی خوبتر می‌کند. برمی‌گردم. سعی می‌کنم خوب گوش بدهم. باید سعی کنم خوب بفهمم... روضه که شروع می‌شود حس می‌کنم یک چیزهایی فهمیدم... اشک امانم نمی‌دهد. صورتم را پهلوی مامان فرو می‌کنم و گریه می‌کنم، برای مادرمظلوم جهان. شاید هم برای بچه‌های مظلوم دنیا... حالا خانه‌ی کوچکمان را بیشتر دوست دارم... بوی چای روضه می‌دهد... نور و روشنی و گرمایش بیشتر شده... کاش همیشه خانه‌مان هیئت باشد. ___✌️🏻🏠🏴______ 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
باید قبول کنند... این عکسو زمانی گرفتم که از باارزش ترین دارایی مادی و معنوی زندگیم هرچند خیلیییی ناچیز،دل کندم.وقتی با همسرم تصمیم گرفتیم حلقه های ازدواجمونو در حضور امام رضا جانمون تقدیم جبهه ی مقاومت کنیم.شاید به لحاظ مادی به چشم نیاد و کمک چندانی هم نکنه.اما برای من یک تکه از قلبم بود و تنها چیزی که داشتم.و برای جدایی از خودم از جدالی سخخخخت با نَفْسم برگشته بودم😮‍💨 اما انگشت متورم و قرمزم گواهه که هرچه کردم از دستم درنیومد.خادمه ی حرم هم خواست کمک کنه اما نشد.به هرکدوم از بخش نذورات در صحن های مختلف حرم هم مراجعه کردیم نتونستن کمکی کنن. ما برگشتیم با تحیر که چرا امام رضا ازم نپذیرفت؟😔این انگشتر که هفته ی قبل به راحتی از دستم جدا میشد؟!شایدم خدا میخواد نگهش دارم!🤔😈 اما من دل کنده بودم.دیگه متعلق به خودم نمیدونستمش. تو این فکر بودم که ببرم طلافروشی و بشکنم،نهایت مقداری از ارزشش کم میشد اما به دست صاحبانش میرسید. امروز دعوت شدیم روضه ی نهضت مادری‌.در بین گوش دادن به سخنرانی با انگشترم بازی میکردم که یکباره از دستم سُرخورد و بیرون اومد. ناباورانه کف دستم گرفتم و با بغض نگاهش کردم.چرا امروز و اینجا؟! حس کردم امام رضا جان مهربانم منو فرستادن پیش مادرشون.حس کردم همون روز ازم قبول کردن اما تایید رو حضرت مادر زدن🥹 همون موقع در حضور حضرت زهرا سپردمش به عزیزی که مسئول جمع اوری کمک ها بود‌. روضه ی امروز از پربرکت ترین روضه های عمرم بود🌸 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
یک روضه کاملا مواساتی یکی از خانم ها که شرایط نداشتند در منزلشون روضه بگیرن در منزل یکی دیگر از خانم ها روضه شون رو برگزار کردند. واقعا روضه بی ریا و خوبی بود. خواهرا در پذیرایی و جمع کردن و شستن ظروف کمک کردند. در آخر از سفره نذری قسمت باردارها و خانم های تازه زایمان کرده هم شد که با کمک بانی مجلس درب خونه هاشون پخش شد.☺️😊 ___✌️🏻🏠🏴______ ✨ارسال روایت از [خانه‌های مقاومت](https://ble.ir/nehzatemadari/4415313293179609261/1731763248099) و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
سومین روضه خانگی تشکل مردمی مواسات در منزل خانم روحی با نوای گرم خانم قاسمی برگزار شد. در روضه های مواسات همه چیز مواساتی هست😊 آش رو فریبا جان نذر داشتند آوردند شیرینی رو سمیه جان و بیسکویت هم فرشته جان برای بچها هم نادیا جان شیر آوردند. در پذیرایی و شستن ظروف هم دوستان کمک کردند. یکی از خانم ها هم با بچها در اتاق همبازی شدند و در آخر سفره آش رو در همان اتاق برای بچها انداختند.😌😃 خداوند از همه عزیزان به احسن وجه قبول کنند ان شالله 🤲 ___✌️🏻🏠🏴______ ✨ارسال روایت از خانه‌های مقاومت و درخواست و نذر مواسات، به شناسه زیر: @beyte_noor ▫️برای درخواست سخنران و مداح روضه‌های خانگی‌ به شناسه @sh_o_k_r_i پیام دهید. 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
نهضت مادری
ورود کتیبه متبرک به خانه ما همه چیز از ورود یک کتیبه مزین به نام حضرت فاطمه (س) به خونه ما شروع شد! برادرم تازه ازدواج کرده بود و یکی از دوستان هیئتی‌اش کتیبه‌ای که ده شب محرم گوشه هیئت بنی هاشم متبرک شده بود را برای خانه جدید برادرم، هدیه داد. کتیبه که وارد خونه ما شد، موقت سر در خانه را مزین کردیم به این کتیبه، وقت رفتن برادرم از خانه ما که رسید، دلش نیامد کتیبه را با خودش ببرد، انگار جایش از ابتدا همینجا بود... از همان روزها، حس عجیبی در خانه ما جاری شد. گاهی فکر می‌کردم که این کتیبه، نماد عهدی نانوشته است؛ انگار وظیفه‌ای معنوی به گردن ما گذاشته بود. هر سال نزدیک دهه فاطمیه، این حس در من قوت می‌گرفت که باید کاری انجام دهیم. این حسرت و آرزو، در دل خودم و اهل خانه جا خوش کرده بود تا امسال که لطف و اجازه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) شامل حالمان شد و توانستیم یک مجلس کوچک اما پربرکت برگزار کنیم. مجلس ساده بود. برای پذیرایی میوه، خرما و چای آماده کرده بودیم. اما چیزی که شگفت‌انگیز بود، همت و اخلاص مهمان‌ها بود. هر کسی که وارد می‌شد، انگار نمی‌خواست دست خالی بیاید. یکی شیرینی کشمشی آورده بود، یکی شله‌زرد، دیگری کاکائو. هرکس می‌خواست سهمی هرچند کوچک در این محفل نورانی داشته باشد و همین‌ها بود که مجلس را باصفا و صمیمی‌تر کرد. ابتدای مجلس سوره انعام خوانده شد و سپس خانم خسروی شروع به صحبت کردند. حرف‌هایشان عمیق و تأثیرگذار بود. گفتند که بلاها و ابتلائات بخشی از رحمت خدا هستند؛ هرکس که خدا به او نظر داشته باشد، دچار امتحاناتی می‌شود که اگر با صبر و شکیبایی از آن عبور کند، مقامش نزد خداوند بالاتر می‌رود. یادآوری کردند که اگر کسی از بلا دور باشد، در واقع از رحمت الهی محروم شده است. بعد از آن از حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) و فداکاری بی‌نظیرشان گفتند؛ اینکه ایشان برای حفظ اسلام و امت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جانشان را فدا کردند. اشاره کردند که چگونه امت پیامبر در غفلت فرو رفتند و ولی خدا را تنها گذاشتند. حضرت زهرا، با همه جایگاه و عظمتشان، تا آخرین لحظه گوش به فرمان ولی زمان خود بودند. درس بزرگی بود؛ اگر می‌خواهیم در مسیر ایشان قدم برداریم، باید با جان و دل به ولی زمان خود گوش سپاریم و از همین خانه‌ها و محله‌های کوچک شروع کنیم. امروز، امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) ولی و حجت خدا بر زمین هستند و اطاعت از ایشان، همان اطاعت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. هر قدمی که در مسیر پیروی از امام زمان برداشته شود، در حقیقت پیمودن راهی است که حضرت زهرا جان خود را برای حفظ آن فدا کردند. انتظار فرج، تنها دعا برای ظهور نیست؛ بلکه تلاش برای آماده‌سازی دل‌ها و جامعه برای پذیرش ولایت ایشان است. اگر بخواهیم یار حقیقی امام باشیم، باید با اصلاح خود و محیط پیرامون، زمینه‌ساز ظهور شویم و گوش به فرمان نائب ایشان در زمان غیبت باشیم، که این اطاعت نشانه ایمان و معرفت است. مجلس ساده‌مان با همین حرف‌ها رنگ و بوی دیگری گرفت. خوشحالم که این توفیق نصیبمان شد تا قدمی کوچک برای حضرت زهرا (س) برداریم. انگار آن کتیبه که روزی به خانه‌مان آمد، سفیری از نور و برکت بود تا مسیرمان را به سوی خدمت اهل‌بیت روشن کند. ___✌️🏻🏠🏴______ 🇮🇷 کانال‌های ما : 📌بله | ایتا
نهضت مادری
💥چرا ما بعضی روزها رو خاص می دونیم و مراسم می گیریم براش؟ تولدها، وفات ها، اتفاقات ویژه و..؟ بالاخص اینکه همشون مربوط به گذشته هستند... آیا جز اینه که قراره فکر کنیم به فلسفه اون اتفاق و تلاش کنیم مشی زندگی مون رو متناسب با روح اون واقعه بهتر بچینیم، اصلاح کنیم و پیش بریم؟ مثلا سالگرد ازدواج نمیگیریم که فقط جشن گرفته باشیم، می گیریم که یادمون بیاد چرا با هم ازدواج کردیم؟ الان با اون زوج ایده آلی که تو ذهن داشتیم چقدرفاصله داریم؟ چیکار کنیم که زندگی مشترکمون به اون هدف نزدیک تر بشه؟ یا مراسم ختم می گیریم که یادمون بیاد اینجا نقطه ختام دنیایی همه است... چقدردنیا بی وفا و بی ارزشه... نمیشه بهش دل بست.. اصلا بریم برای یه جای ماندگار تر برنامه بریزیم نه لزوما برای آبادکردن جایی که تهش اینجاست! اگر محرم مراسم میریم به این فکر میکنیم که ما اگر امروز حسینی بخوایم باشیم چیکار باید بکنیم و... خلاصه ایام خاص روح دارن، فلسفه دارن و گرامی داشت شون برای تامل در اون فلسفه هاست... تولد علی جان هم مقارن فاطمیه شد و چی از این بهتر؟! اینکه تو روز تولدش دوباره فکر کنم که چرا تصمیم به بچه داری گرفتم؟ مگه قرار نبود فدایی فرزند زهرا بشه؟ هنوز تو مسیرم یا اینکه تو روزمرگی ها فراموشش کردم؟!... دوست داشتم مثل اسمش (سیدعلی فاطمی) غیرت علوی به مادرش فاطمه داشته باشه... این رو البته میشه از بوسه های مدامش به پرچم های خونه فهمید❣️ ... 🌹خدا رو شکر که حب فوت کردن شمع های کیک تولد اونقدر در ما پررنگ نبود که ترجیحش بدیم به چای روضه... 🌹خدا رو شکر که پدرش به سختی تا 1 شب کار میکنه تا چنین جایی یعنی توی روضه با سخاوت خرج کنه و معنای برکت زندگی اینه براش... 🌹خدا رو شکر دوستانی دارم که وقتی دعوتشون کردم برای روضه مادر علی در سالروز تولدش بجای اینکه تعجب کنن و استهزاء و بگن دست بردار...بهم گفتن چه ایده قشنگی و از توی ایموجی هاشون شور و عشق و ذوق از این ایده بیرون می ریخت 🌹خدا رو شکر که دنبال به جا آوردن قضای تولد سیدعلی بعد از فاطمیه نیستم، بلکه فکر میکنم بهترین گرامیداشت میلادش رو با مجلس ذکر مادر براش گرفتم خدا رو شکر به خاطر روح مواسات توی این روضه🤩👇 🌱خدا رو شکر بخاطر مادرشوهرجانی که خودش اهل روضه گرفتنه و تا فهمید منم میخوام بگیرم علاوه بر راهنمایی فوت و فن (حتی یادآوری تهیه مشماها برای دادن سنجدها)، کلوچه ها رو چید تو ظرف، حتی چای رو کرد تو پلاستیک، سنجد و شکلات گذاشت برای بچه ها و حتی یه بسته زعفرون داد که تو حلوا ریخته بشه... 🌱خدا رو شکر بخاطر همسایه هایی که اعلان یاری کردن و خودشون غذاها رو رفتن گرفتن و آوردن. 🌱خدا رو شکر بخاطر خانم قاسم پوری که علی رغم اینکه روضه اش کنسل شد سخاوت مندانه حلوای سفارش داده شده اش رو برای ما فرستاد. 🌱خدا رو شکر بخاطر فائزه جانی که اگرچه نمی تونست بمونه ولی حداقل حلوا رو گرفت و آورد به ما رسوند و التماس دعا گفت و رفت. 🌱خدا رو شکر بخاطر مهسا خانمی که اگرچه بچه کوچیک داشت ولی مدام به بقیه بچه ها سر میزد و گریه ها رو می خوابوند و ... 🌱خدا رو شکر بخاطر مهمونایی که حس میزبانی داشتن و می اومدن تو آشپزخونه و چای میریختن و ظرف می شستن و .... حالا درسته بعضیاشون گوشی و ساق دستشونم جا گذاشتن :-) 🌱خدا رو شکر بخاطر همه شمایی که با وجود خونه داری، بچه داری، ترس از بیماری بچه تو مکان های شلوغ و هزار تا مشغله دیگه پاشدید و اومدید و باعث شدید جمعمون تو آسمونا بدرخشه ایشالا همیشه قدمهاتون در امتداد مسیر اهل بیت باشه😍