بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت اول»1⃣
«نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.»
معمولا بعد از هر ماموریتی، حداقل سه روز مرخصی بهم میدن. حالا جای گفتن نداره اما تا حالا خیلی کم استفاده کردم. ولی ماموریت افغانستان جوری بود که خیلی حساس بود و به خاطر عدم شناخت دقیق اطلاعاتی خودم نسبت به اونجا و اینکه حتی خانمم هم نمیدونست کجا رفتم و میزان دسترسی بسیار محدودی که داشتم و همه کارها روی کول و گردن خودم بود و محتوای خود ماموریت که از نوادر پرونده های برون مرزی ما محسوب میشد، خیلی خسته شده بودم.
معمولا وقتی از خستگی حرف میزنم، منظورم اینه که هم فکرم درد میکرد ... هم جسمم دوباره مجروح شده بود ... و هم از نظر روحی نیاز به یه رفرش حسابی داشتم!
بخاطر همین با خانوم بچه ها قرار گذاشتیم که یه شب شاهچراغ بریم ... یه شب بریم نماز آیت الله سید علی اصغر دستغیب ... یه شب خدمت آیت الله ایمانی باشیم (که البته به خاطر وخامت حال ایشون، ملاقات نمیدادند) و اینکه شنبه بریم حسینیه سیدالشهدا و یه دل سیر استفاده کنیم. حتی قرار مشهد هم با دو سه behshaفقا گذاشتیم که بخاطر مدرسه بچه ها مالونده شد و رفت!
بگذریم...
جلسه سید انجوی نژاد بودیم. بسیار صفا کردیم.
جلسه تموم شد و حدودای ساعت 9ونیم بود که واسه خانمم پیامک زدم گفتم بریم! خانمم هم بعد از مدت ها تونسته بود بیاد و استفاده کنه. از بابت این موضوع خیلی خوشحال بودم. چون متاهل ها میدونن که: بدترین تفریح برای یه مرد خانواده دوست اینه که همه با همه کَسِشون باشن و اون با کسی نباشه!
سوار ماشین شدیم ... اون شب شام با من بود. پسرم طبق معمول اسم پیتزا آورد و خانمم هم طبق معمول گفت من که معمولا حرفی ندارم و کلا هر چی پسرم بگه!
خب وقتی اینجوری میگه که حرفی ندارم و هر چی بقیه بخوان، ینی آره ... ینی پیتزا میخوام ... ینی خوبشم میخوام ... ینی رست بیفش هم میخوام ... ینی سیب زمینی سرخ کرده و سس تند و نوشابه مشکی و یه ظرف سالاد شیرازی هم جفتش باشه وگرنه خودت میدونی! ... همین ... نظر خاصی ندارم ... اصلا کلا هر چی خودت و پسرت خواستین من و دخترم هم یه کوچولو همراهی میکنیم ...
رفتیم در مغازه پیتزایی ... سفارش دادم و همونجا قدم میزدم... خانم صندوق داره اینقدر بد نگاه میکرد که یه لحظه فکر کردم شناخته منو! بعدش هم فکر کردم شاید براش آشنا هستم ... آخرش هم گفتم شاید اینم بعله و خیلی به سوژش شبیهم و حالا داره آنالیزم میکنه! فکرم مریضه ... دست خودم نیست ... فکر میکنم همه مثل خودم آره ...
دیگه کم کم داشت آماده میشد که دیدم پسرم اومد داخل و گفت: «بابایی مامان میگه چرا گوشیت خاموشه؟ بیا که کارت داره!»
یه نگاه به گوشیم انداختم ... بعد از اینکه واسه خانمم پیام داده بودم، خاموش شده بود ... پیتزاها را گرفتیم و رفتیم تو ماشین!
خانمم با طعنه گفت: «مثلا خاموش کردی که واست زنگ نزنن؟ میخوای امشبو کلا با هم باشیم و کسی مزاحمت نشه؟ یه وقت دوست جونات نگرانت نشن! یه وقت ندونن ماموریت به کی بدن!»
نه خودم ... و نه مرحوم پدرم ... و نه احتمالا پسرم ... هیچکدوممون حریف زبون زنامون نشده و نمیشیم و نخواهیم شد! الان باید چی میگفتم؟ دیدم چه بگم آره و چه بگم نه؟ در هر دوحالتش جالب نیست! بگم آره که دروغ گفتم ... بگم نه که .... گفتم: «وای عجب بوی پیتزایی میاد! چه پیتزایی بزنیم امشب!»
ماشین روشن
کردم و حرکت کردم ... به خاطر اینکه یه کم فضا تلطیف بشه، شبکه معارف رادیو را زدم ... کلا وقتی خدا نخواد باهام حال کنه، هیچ غلطی نمیتونم بکنم! همون لحظه یه حاج آقای پیرمرد خوش ذوق و خوش صدایی داشت حدیث از پیغمبر میخوند که: هر کس واسه همسرش کم بذاره و بهش بی توجهی کنه و خلاصه اذیتش بکنه و این چیزا ... مورد عنایت فرشته ها و ملائک قرار میگیره و دهنشو آسفالت میکنن و خلاصه هم فیها خالدونش یادآوری میشه!
دیدم به سنگ زدم ... دستمو آروم بردم به طرف رادیو که مثلا بزنم شبکه دیگه ... که فقط با یه عکس العمل خانمم مواجه شدم ... عکس العملی که بارها از سکوت مرحوم رفسنجانی و اعتراضات خاموش ملت اوجکه شمالی و یه دقیقه سکوت ملت حاضر در تشییع جنازه پاشایی سهمگین تر و خطرناکتر و بدتر بود ...
خانمم یه نفس خییییلی عمیق کشید و به حالت یه آه کشیییییده و معنادار بازدم فرستاد!
دیگه فکر نمیکنم لازم باشه ترجمش کنم ...
فقط میتونم بگم که مراسم بنده تا سه روز ... صبح و عصر ... برای خواهران بزرگوار و برداران ایمانی برگزار شده ... و ضمنا وسیله ایاب و ذهاب برای عزیزانی که از راه های دور و نزدیک تشریف آرودند مهیا میباشد!
روحم شاد و راهم پررهرو باد!
ادامه دارد...
♦کانال دلنوشته های یک طلبه:
@mohamadrezahadadpour
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
▪️ هشتم شوال
▪️ " روز بقیع " را
▪️ فراموش نکنیم...
#روز_جهانی_بقیع
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🍃مهدیا ما همه از طایفهی سلمانیم
تا ابد پیروِ آلِ علی و قرآنیم
🍃باید عمار شویم حادثه ها در راه است
هرچه خواهد بشود،پای علی میمانیم
#اسماعیل_رضایی
#آقامونه
@heyat_razmanegan_behshar
🔴نقشه دشمن برای قطع شاهرگ مقاومت با FATF/ دندان تیز دشمن برای نابودی انقلاب اسلامی
♦️نماز جمعه سراسر کشور امروز (اول تیرماه) با حضور پرشور ملت همیشه در صحنه و مومن ایران در استانهای مختلف کشور برگزار شد که اکثر امامان جمعه به نامه ذلتبار ۱۰۰ فتنهگر و اصلاحطلب برای مذاکره با آمریکا اشاره داشته و این عمل را تقبیح کردند.
♦️در خطبههای نماز جمعه سراسر کشور چه گذشت؟
👉 fna.ir/bn5e20
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#استفتائات
امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔹گوش دادن به صدای زن
✍ گوش دادن به صدای زن هنگامی که شعر و غیر آن را به صورت دکلمه می خواند اعم از اینکه شنونده، جوان باشد یا خیر، مذکر باشد یا مؤنث، چه حکمی دارد؟ و اگر آن زن از محارم باشد، حکم آن چیست؟
✅ج: اگر صدای زن بهصورت غنا نباشد و گوشدادن به صدای او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و مفسده ای هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد و فرقی بین موارد فوق نیست.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
📚 #درس_چهارم
از صحیفه نور #امام_خمینی (ره)
💠از آمریکا و آل سعود انتقام خواهیم گرفت
ان شاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت.داغ حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.
#امام_خمینی
صحیفه نور جلد ۲۰ صفحه ۲۲۸
مورخ: ۱۳۶۷/۰۴/۲۹
▪️به مناسبت #سالروز_تخریب_قبور ائمه بقیع علیه السلام▪️
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
⁉️ منظور رهبر انقلاب از وضعیت کودکان در آمریکا چه بود؟
🌸 رهبر انقلاب در دیدار روز چهارشنبه با نمایندگان مجلس به مسئلهی جدا کردن چند هزار بچه از مادرهایشان در آمریکا اشاره کردند. اما ماجرا از چه قرار است 👇
📹 جدا کردن کودکان از والدینی که بدون مجوز وارد خاک آمریکا میشوند راه حل رئیسجمهور آمریکا برای جلوگیری از ورود مهاجران غیرقانونی به آمریکا است.
◀️این سیاست تحمل صفر در برابر مهاجران نام گرفته است. دولت فدرال آمریکا این دسته از مهاجران را به بهانه ورود غیرقانونی بازداشت می کند. این کودکان توسط عوامل پلیس مرزی، به دفتر اسکان پناهندگان تحویل میشوند. بعد از آن، هفتهها و ماهها در مراکز نگهداری دولتی صبر میکنند تا خویشاوند یا حمایتگری برای نگهداری از آنها در مدتی که پرونده پناهندگی والدینشان بررسی میشود، پیدا شود.
◀️گزارشگرانی که این مراکز را دیدهاند، میگویند صدها کودک در قفسهایی با کف بتنی و جدا از خانوادههایشان نگهداری میشوند.
◀️حدود ۲۰۰۰ کودک در سراسر آمریکا بین ۱۹ آوریل تا ۳۱ مه از والدین خودشان جدا شدند.
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۷۱-۷۲ سوره ی توبه در مورد علائم و نشانه هاى مردان و زنان با ايمان و پاداش آنان بيان شده است.
🍃درشش بخش خلاصه شده است:
۱ - مردان و زنان با ایمان یار و یاور یکدیگرند.
۲- آنها مردم را به نيكيها دعوت مى كنند (يامرون بالمعروف ).
۳- مردم را از زشتيها و بديها و منكرات باز مى دارند (و ينهون عن المنكر).
۴ - آنها نماز را بر پا مى دارند و به ياد خدا هستند و با ياد و ذكر او، دل را روشن و عقل را بيدار و آگاه مى دارند (و يقيمون الصلوة ).
۵ - آنها بخشى از اموال خويش را در راه خدا و حمايت خلق خدا و به بازسازى جامعه، انفاق مى نمايند و زكوة اموال خويش را مى پردازند (و يؤ تون الزكوة ).
۶ - آنها اطاعت فرمان خدا و پيامبر او مى كنند (و يطيعون الله و رسوله ).
و خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خويش می گرداند (اولئك سيرحمهم الله)
رحمت خدا هر گونه خير و بركت و سعادتى را در دو جهان در برمى گيرد،
وعده رحمت به مومنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمينان بخش است ، زيرا او هم قدرت دارد، و هم حكيم است ، نه بدون علت وعده مى دهد، و نه هنگاميكه وعده داد، از انجام آن عاجز مى ماند.(ان الله عزيز حكيم )
خداوند به مردان و زنان با ايمان باغهائى از بهشت وعده داده است كه از زير درختهاى آن نهرها جريان دارد (وعد الله ...)
از ويژگيهاى اين نعمت بزرگ اين است كه زوال و فنا و جدائى در آن راه ندارد، و آنان جاودانه در آن مى مانند (خالدين فيها).
ديگر از مواهب الهى به آنها اين است كه خداوند مسكنهاى پاكيزه و منزلگاههاى مرفه در قلب بهشت عدن در اختيار آنها مى گذارد (و مساكن طيبة فى جنات عدن ).
💠پیام صفحه ۱۹۸ قرآن
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#ما_میتوانبم
🔰 رهبرانقلاب: ما امروز در همهی میدانها #اعتماد_به_نفس داریم؛ میدانیم كه میتوانیم، و دنبال این توانستن حركت میكنیم، و همه جا هم بحمدالله به مقاصدمان میرسیم. ۱۳۹۰/۱۱/۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت دوم»2⃣
نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.
خب وقتی بیسیم نداشته باشم، گوشی تلفن همراهم نباید خاموش یا روی سایلنت باشه. این یه اصله که بتونیم 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در خدمت باشیم.
گوشیم روشن بود که تا ماشینم پارک کردم، یهو سه چهار تا پیام واسم اومد! از بین اون سه چهار تا، یکیش که مال مخابرات بود را چک کردم ... دیدم 3 بار توسط یه شماره ثبت نشده واسم تماس گرفتند! گفتم لابد اگر کارم دارن خودشون زنگ میزنن دیگه! الان واسه کی زنگ بزنم؟
هنوز لباسامو کامل درنیاورده بودیم که گوشیم زنگ خورد ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...
برداشتم ... عمار بود ... دستمو گذاشتم جلوی دهنم که کسی صدامو نشنوه و آروم بهش گفتم: «کجایی شادوماد؟ مگه کسی که تجدید فراش کرد، میتونه به همین راحتی دل بکنه و بشه شیفت شب؟! پاشو برو دور نامزد بازیت!»
گفت: «بیست سال پیش که حال داشتم و درگیر عشق و عاشقی با خدا بیامرز مادر مژگان بودم، حتی شب عقدمون هم بعدکه عاقد عقدمون را خوند، یه کم نشستیم و شام و شیرینی خوردم و بعدش با بچه ها رفتم گشت! دیگه حالا که کرک و پرم ریخته...»
با کنایه بهش گفتم: «بعله ... همون لحظه ای که از ماموریت تازه برگشته بودم اداره و گرفتیم تو بغل و ... حالا کاری ندارما ... اما اونجوری که تو منو تو بغلت فشار میدادی و میبوسیدی ... پی بردم که یا امر بر شما مشتبه شده یا که هنوز هم دود از کنده بلند میشه!»
عمار با صدای بلند چنان قهقهه ای زد که تا حالا چنین خنده ای ازش نشنیده بودم!
گفتم: «جانم! امر؟»
گفت: «یه نامه اومده که لطفا فردا صبح ... اول وقت درخدمتتون باشیم!»
همینجور که تو اطاق قدم میزدم رفتم به طرف آیینه ... یه نگاه تو آینه کردم ... یهو دیدم خانمم پشت سرمه ... یه حالت (وای به حالت اگه بخوای این یکی دو روز را جایی قول بدی ... دیگه واگذارت میکنم به خدا ... این دیگه چه وضعشه ... انگار آدم قحطه که هی اون دوستت واسه تو زنگ میزنه) خاصی تو چشماش بود ...
همینجوری که با عمار حرف میزدم ... خیلی لوس و با لبخند رفتم طرف خانمم ... میخواستم یه کم بهش نزدیکتر بشم و مثلا درستش کنم و ... خلاصه یه خاکی تو سرم بریزم ... که دستشو آورد جلو و اشاره کرد به گوشی و خیلی یواش گفت: «اول تکلیف اونو روشن کن! نه ... میخوام جلوی خودم بهش بگی نمیتونم بیام!»
@mohamadrezahadadpour
مجرد که بودیم، همیشه فکر میکردیم خوشایند ترین دوراهی عالم که آدم واقعا نمیدونه کدومشو انتخاب کنه و کدوم طرف غش کنه، دوراهی بین الحرمینه!
بلا تشبیه ... بلا تشبیه ... وقتی متاهل شدیم، شاخ ترین دوراهی که نمیدونستم کدوم ورش غش کنم، دو راهی کار و استراحت در محضر حضرت بانو بوده و هست!
فقط میتونم بگم: خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود ...
مکالممون تموم شد ...
گوشیمو گذاشتم تو جیبم ...
خانمم که زل زده بود تو جفت چشمام، با همون حالتی که نمیدونستم عصبانیته یا چیز دیگه است، روبروم ایستاده بود ...
گفتم: «خانمی! ببخشید ... الهی دورت بگردم ... ازم دلخور نباش! شبمون خراب نشه! بچه ها منتظرن بریم پیز بزنیم با نوشابه!»
فقط نگام میکرد ... با همون حالت خاصی که فقط نتیجش سردرگمی منه!
گفتم: «خانمی! یه چیزی نمیگی؟»
هیچی نگفت ... نگاهم به لباش بود ... تکون نمیخورد ... فقط زل زده بود و یه حالت (مردم شوهر دارن ... منم شوهر دارم) خاصی تو نگاهش بود!
گفتم: «جان محمد! یه چیزی بگو تا بریم پیش بچه ها! جان من!»
فقط لبش آروم تکون خورد و یه جمله گفت و به من پشت کرد و رفت تو حال پیش بچه ها ...
فقط گفت: «گوشیتو روی قلبت نذار! ضرر داره ...» و رفت ...
همین ...
خانومه دیگه ... کلا اینجوریه ...
تنها کسیه که قوربونش میشم!
حتی اگه دیگه دوسم نداشته باشه ...
ادامه دارد...
کانال دلنوشته های یک طلبه:
@mohamadrezahadadpour
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
◾️متن پیام تسلیت رهبرمعظم انقلاب در پی درگذشت حجتالاسلام سید علیاکبر حسینی
بسم الله الرحمن الرحیم
♦️درگذشت عالم پرهیزگار و معلّم اخلاق جناب حجةالاسلام آقای حاجسید علیاکبر حسینی موسوی رحمةاللهعلیه را به خاندان گرامی و فرزندان محترم و دیگر بازماندگان و نیز به شاگردان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. خدمات ارزندهی این روحانی بااخلاص و پرتلاش چه در آموزشهای سودمند در رسانهی ملی و چه در مجلس شورای اسلامی و چه در محیط مسجد و محراب، معرّف چهرهی نورانی یک عالمِ خدمتگزار و باابتکار است. از خداوند متعال علوّ درجات آن مرحوم و رحمت و مغفرت الهی برای ایشان و صبر و اجر برای بازماندگانشان مسألت میکنم.
سید علی خامنه ای
۲ تیر ۱۳۹۷
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
💠 الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ 💠
💠روح بلند #والده
#شهیدان
🌹سیدمحمد قاسمی
🌹سید طاهر قاسمی
به ملکوت اعلا پیوست.
مراسم تشییع پیکر #حاجیه_خانم_فاطمه_صابری
فردا راس ساعت ۵ بعد از ظهر از #چهارراه به سمت امام زاده حسن در
#روستای_شهیدآباد برگزار میگردد