⚜🔹⚜
💌 #پیامکی_از_بهشت🕊
⚜ای کسانی که احساس مسئولیت می کنید! سعی کنید از امام امت، خمینی کبیر، تبعیت کنید و یک فرد مکتبی با تمام ابعادش باشید و تمام افکار و اعمال خود را در مسیر آن قرار دهید و همیشه به یاد خدا باشید.
صبحتون شهدایی با هدیه گل صلوات به
#شهید_مختار_رضایی🌹
#بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
🕗ساعت عاشقی به وقت امام هشتم💠
#صلوات_خاصه_امام_رضا_علیه_السلام
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
💠السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
💠آخرین پیام شهید صارمی از مزارشریف
♦️ اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند.
♦️خبر فوری: مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند به من بگویید که چه وظیفهای... و ناگهان ارتباط تلفنی قطع میشود.
#روز_خبرنگار
@heyat_razmanegan_behshar
#توئیت جدید سید یاسر جبرائیلی درباره #توافق_پاریس
#صنعت
#اختلال
#کاهش_تولید
@heyat_razmanegan_behshar
🔴 هشدار جدی رهبر انقلاب به مسئولین:
✨ ما امروز دچار مشکلیم، نمیشود مشکلات مردم و گلایههای مردم را نادیده گرفت؛ مسئولین باید جدّی بگیرند.
@heyat_razmanegan_behshar
🎯نسخه شفا بخش🎯
👈ریشه بسیاری از مشکلات از کوچک تا بزرگ، منفعت طلبی انسانهاست
👌جنگ نظامی، جنگ اقتصادی، فساد مالی، رانت خواری و اختلاس؛ همه و همه ریشه شون در منفعت طلبی انسانه
✅ پس برای اینکه کشورمون اوضاعش گل و بلبل بشه باید این منفعت طلبی را درمان کرد
⁉️راه درمانش چیه؟
🔷اینکه انسانها منفعت طلبی را کنار بگذارن و فداکاری را یاد بگیرن
☀️مثل شهدا که بالاترین سرمایه یعنی جون شون را فدا کردند
🚩پس باید همه یاد بگیریم مثل شهدا فکر کنیم و مثل شهدا زندگی کنیم تا دیگه نه دزدی باشه، نه رانت، نه فساد و نه فقر
✅ پس بهتره از بچگی برای بچه هامون از شهدا بگیم و توی مهد کودک به جای رقص و شعرهای بی محتوا، برای بچه ها زندگی نامه شهدا را بخونیم
📄بهتره توی متن های آموزشی مدرسه و دانشگاه به جای کم کردن یاد و نام شهدا، یاد بدیم که چطور میشه مثل شهدا زندگی کرد
📽بهتره فیلم و سریال هامون بیشتر از هر چیزی به مردم نشون بدن که شهدا چطوری زندگی می کردن
📣بهتره در و دیوار شهرها مون را پر بکینم از یاد و نام شهدا
✨بهتره توی حرف هامون همیشه از فرهنگ شهدا و وصیت نامه هاشون حرف بزنیم
⚠️و بدونیم هر کسی باهر توجیهی خواست مانع از گسترش یاد و نام شهدا بشه یا نمیدونه داره چیکار میکنه یا از همون آدمای منفعت طلبیه که خطرناکه
🎯راه قطعی درمان مشکلات ما اینه
ــــــــــــــــــ
نشر دهید
@heyat_razmanegan_behshar
🔴هم افزایی انقلابی بسیج با دستگاه قضایی در برخورد با محتکران
♦️«سردار غیب پرور»، رئیس سازمان بسیج مستضعفین:در شرایطی که مردم تحت فشارگرانی هستند عده ای دست به احتکار مایحتاج مردم زده اند و مایحتاج آنها را انبار کرده اند که از هفته گذشته بسیج در جهت شناسایی احتکارگران اقدام کرده است.
♦️ما از دیروز به تمام رده ها ی بسیج در کشور ابلاغ کرده ایم و از همین رسانه ملی نیز بهره می گیریم و به شبکه اطلاعاتی بسیج مردمی ابلاغ می کنیم که در جهت شناسایی انبارهای محتکران اقدام کنند.
♦️از همین جا به همه کسانیکه دست به احتکار مایحتاج مردم می زنند نصیحت می کنم که دست از این کار بردارند و گرنه با برخورد انقلابی مواجه خواهند شد، ما باید فشار روی مردم را کم کنیم که در این خصوص قرار است در راستای هم افزایی انقلابی بسیج با دستگاه قضایی ، اقداماتی صورت پذیرد.
♦️احتکارگران از اشراف شبکه اطلاعاتی مردم به خوبی اطلاع دارند و با هماهنگی که با دستگاه قضایی شده است برخورد قاطعی با آنها خواهد شد.
⭐🌺⭐🌺⭐
@heyat_razmanegan_behshar
#استفتائات
امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔹دوران امر بین مسکن و حجّ واجب
✍ من خانهای در ملکیت خود ندارم در حالیکه مردم در سطح من و یا پایینتر از سطح من خانه شخصی دارند. آیا میتوانم با پول موجودم که به مقدار حجّ میباشد، خانه بخرم و حجّ رفتن را به تأخیر بیندازم؟
✅ج: اگر خانه ندارید و نیاز دارید، مستطیع نیستید.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🌺بدون خبرنگار لحظهها ماندگار نمیشود
🔻رهبرانقلاب: اگر زحمات شما [خبرنگارها] نباشد، این لحظهها هرگز ماندگار نمیشود... شما آن را حفظ میکنید و در اختیار افکار مردم قرار میدهید. بدون این دوربینها، قلمها و دلسوزیهاى شما براى تهیه و تنظیم اخبار و مطالب، این کارهاى ما مثل یک چیزهاى تثبیت نشده است. ۱۳۸۰/۸/۲۳
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
«پاشو برو ازم شکایت کن اسکل! پاشو از جلوی چشمام دور شو. پاشو گفتم. برو برام گزارش رد کن و بنویس باها
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت چهلم»
ما تقریبا آماده بودیم. عمار لباس پرستاری پوشید. منم یه کم سر و وضعم را معمولی تر کردم تا شک برانگیز نباشه. منتظر سعید هم بودیم که بیاد و موقعیتشو بهش بگم و بره سر موقعیتش.
گوشی مهنازو روشن کردم. چند ثانیه اول، فورا کلی پیام و گزارش تماس اومد. در بین گزارش تماس ها میگشتم که دیدم هم شماره از شیراز هست و هم از مشهد و هم از تهران.
رفتم بخش تماس ها. دیدم یه شماره 0936 هست که چندین بار براش تماس گرفته و تقریبا بیشترین تماس را با اون داشته. با بچه های اداره تماس گرفتم و خواستم که استعلام کنند. خط ها خراب بود و حتی خط من و بچه ها هم به نام خط سوم معروف هست، دچار اختلال شده بود و مدام قطع و وصل میشد.
مجید باحال و زبر و زرنگ، قبل از اینکه راه بیفته و بیاد پیش ما، خودش پیگیری و تایید کرد که شماره به اسم خود مهناز ثبت شده ولی دست خودش نبوده. خب این خودش نکته خوبی بود که ما را یه قدم در پرونده پیش ببره.
گوشی مهنازو دوباره برداشتم ... رو به قبله ایستادم ... عمار و سعید پشت سرم بودند ... چند لحظه چشمامو بستم ... رفتم حرم بی حرمش ... کلمه به کلمه و آروم و با توجه گفتم: اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَبیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنیهَا وَ سِرِّالمُستَودَعِ فِیهَا، اَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَن تَفعَل بِی مَا أنتَ أهلُه وَ لَاتَفعَل بِی مَا أنَا أهلُه...
شوخی بازی نبود ... قرار بود نهنگ دعوت کنیم به تله!
روی همون شماره 0936 زوم کردم ...
شروع به زنگ خوردن کرد ... هنوز کامل زنگ اول نخورده بود که فورا یه صدای زمخت مردونه برداشت و با عصبانیت زیاد گفت: «کدوم گوری هستی؟ الو ... با تو ام ...»
یه نفس کشیدم و گفتم: «سلام آقا. وقتتون بخیر.»
فورا با تعجب گفت: «شما؟»
گفتم: «از بیمارستان ............. مزاحمتون میشم! شما با صاحب این شماره نسبتی دارین؟»
با دسپاچگی گفت: «چی شده؟ مهناز خوبه؟»
گفتم: «ببخشید که دیر براتون تماس گرفتیم. قصد نگرانیتون ندارم. بالاخره باید بهتون اطلاع میدادیم چون بیشترین تماس را با شما داشتن به شما مزاحمت دادیم. خانمی که این گوشیا توی کیفشون بوده، تصادف کردن و حالشون اصلا خوب نیست.»
با ناراحتی و هول شدن گفت: «الان کدوم بیمارستانه؟»
گفتم: «خواهش میکنم. بیمارستان ......... واقع در خیابان ......... آقا لطفا یه کم زودتر تشریف بیارین. چون نیاز مبرم به عمل جراحی دارن و باید حتما یه نفر برگه رضایتو امضا کنه.»
یه سکوت چند ثانیه ای کرد و بعدش گفت: «نه خیر اقا ... من نامزدش نیستم و باهاش نسبتی ندارم.»
گفتم: «باشه. مشکلی نیست. ولی لااقل ما را راهنمایی کنین تا بتونیم به خانوادش بگیم و بیان از این وضعیت نجاتش بدن!»
با یه کم تردید گفت: «خانوادش اینجا نیستن. آقا من کاری با ایشون ندارم.»
گفتم: «ممنون. ولی ما مجبوریم شماره شما را به پلیس بدیم تا در صورتی که برای این خانم مشکل حادی پیش اومد و شما هم هیچ همکاری نکردین، باهاتون برخورد قانونی بشه. چون الان تنها شماره ای که داریم، شماره شماست که باهاش صد دفعه در این چند روز از شماره شما روی این گوشی تماس ثبت شده و اصلا شاید خودتون متهم باشین! چی کار کنم حالا؟ برگه رضایت اطاق عملو پر میکنین یا بدم به مراحل قانونی و هر اتفاقی که براش افتاد را گردن میگیرین؟»
شنیدم که با خودش داشت میگفت: «خدا لعنتت کنه فاحشه ! آخه بی پدر میمردی صبر کنی پاشم و خودم ببرمت بیرون؟ باشه آقا ... اومدم ... لطفا بگین اطاق عمل را آماده کنن تا بیام رضایت بدم.»
قطع کردیم و منتظرش شدیم تا بیاد.
در همون لحظاتی که منتظرش بودیم، به عمار میگفتم: عجب آدم عوضی شارلاتانی بود! دختر مردمو داشت ول میکرد به امون خدا و هر گونه نسبت و رابطه و حتی آشنایی را انکار میکرد!
عمار گفت: حالا باز خوب شد که قبول کرده بیاد. وگرنه باید میرفتیم سروقتش و خونشو پیدا میکردیم و ممکن بود خونه تیمی مهمی باشه و با حمله به اون خونه و لو رفتنش، کیس های مهم و دونه درشتشون را از دست بدیم.
گفتم: آره بابا ... اصلا خدا لطف کرد که دلش رحم اومد و قبول کرد که بیاد! حالا دو احتمال داره: یا دختره مثل دسمال چرک هست براشون و کسی مسئولیتش قبول نمیکنه اگه بلایی سرش بیاد. و یا احتمال دوم اینه که این پسره ترسیده اگه دختره را نجات نده، از طرف تشکیلاتشون مورد بازخواست قرار بگیره!
عمار گفت: قطعا احتمال دومه اما ... (رفت تو فکر!)
نگاش کردم و گفتم: چیه عمار؟ اما چی؟
عمار گوشیشو از جیبش آورد بیرون و همینطور که داشت دنبال شماره ای میگشت، گفت: مجید دیر نکرد؟ دیگه الان باید ترافیکا سبکتر شده باشه!
داشت دنبال شمارش میگشت که یهو مجید زنگ زد!
حالا ما خودمون داشتیم با هیجان روبرو شدن با شخص مهم تشکیلات اونا
آماده میکردیم و از طرف دیگه هم مجید ما را کشت با حرف زدنش!
سعید را فرستاده بودیم درب اصلی بیمارستان کمین بده.
مجید خودش زنگ زد.
عمار فورا گوشیو برداشت و گفت: جونم داش مجید؟ کجایی؟
مجید گفت: حاجی فکر کنم پشت سرتون باشم! این شمایی دیگه؟ سمند جلویی؟
من فقط دیدم یهو عمار از سر جاش مثل برق گرفته ها پاشد و گفت: نه ... کدوم سمند؟ مجید مگه تو الان کجایی؟
مجید گفت: نه؟ ینی چی؟ خب من اینجام دیگه! اومدم همون آدرسی که مهناز داده بود!!
عمار محکم به پیشونی خودش زد و با عصبانیت گفت: مجید کی گفت بری اونجا؟ پاشو بیا بیمارستان!
مجید با تعجب گفت: وا ... عذابمون نده عامو ... سعید گفت بیام!
شنیدم که عمار زیر لب با خودش گفت: ای خدا شهیدت کنه سعید که از دستت راحت بشیم! بازم اشتباه کردی!
به مجید گفت: مجید اشتباه شده! پاشو بیا به این آدرسی که میگم ... الو ... الو ... مجید ... مجید با تو ام ... صدامو داری؟ ... الووووووو
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
👈پاسخ رهبرانقلاب درباره برخی از نگرانیها نسبت به آینده انقلاب:
📣 به همه بگویید...
🔻در روزهای اخیر جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با رهبر انقلاب دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به انقلاب در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد.
🔷️ رهبر انقلاب در پاسخ به نگرانی این شخص از اقدامات دشمنان گفتند:
🔺️نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ #این_را_به_همه_بگویید.
🌾🌾🌾🌾🌾
@heyat_razmanegan_behshar
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۷۰-۷۶ سوره ی یوسف درباره طراحى یوسف ،براى نگهدارى بنیامین است.
📌سرانجام برادران بر يوسف وارد شدند. یوسف ، آنها را با احترام و اكرام تمام پذيرفت ، و به ميهمانى خويش دعوت كرد. دستور داد هر دو نفر در كنار سفره يا طبق غذا قرار گيرند، آنها چنين كردند، در اين هنگام بنيامين كه تنها مانده بود گريه را سر داد و گفت : اگر برادرم يوسف زنده بود، مرا با خود بر سر يك سفره مى نشاند، چرا كه از يك پدر و مادر بوديم ، يوسف براى رفع تنهائيش او را با خود بر سر يك سفره نشاند !
📌يوسف به برادرش گفت : آيا دوست دارى نزد من بمانى؟ او گفت: آرى، ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد.
📌يوسف گفت : غصه مخور من نقشه اى مى كشم كه آنها ناچار شوند ترا نزد من بگذارند، سپس هنگامى كه بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت دستور داد پيمانه مخصوص را درون بار بنيامين بگذارد.
📌همينكه قافله آماده حركت شد، كسى فرياد زد:
اى اهل قافله شما سارق هستيد!
گفتند: مگر چه چيز گم كرده ايد؟
(گفتند ماپيمانه سلطان را گم كرده ايم و نسبت به شما ظنين هستيم.
برادران كه سخت از شنيدن اين سخن نگران و دستپاچه شدند و نمى دانستند جريان چيست، رو به آنها كرده گفتند: بخدا سوگند شما مى دانيد مانيامده ايم دراينجا فساد كنيم و ما هيچگاه سارق نبوده ايم!!
📍آنها بارها را گشتند و همينكه پيمانه دربار بنيامين پيدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، و خود را در بن بست عجيبى ديدند.
از يكسو برادر آنها ظاهرا مايه سرشكستگى آنهاست ، و از سوى ديگر موقعيت آنها را نزد عزيز مصر به خطر مى اندازد، و از همه اينها گذشته پاسخ پدر را چه بگويند؟
📌بنيامين كه باطن قضيه را مى دانست با خونسردى جواب داد اين كار را همان كس كرده است كه وجوه پرداختى شما را دربارتان گذاشت !
ولى حادثه آنچنان براى برادران ناراحت كننده بود كه نفهميدند چه مى گويد.
📌قرآن میگوید ما اين گونه براى يوسف ، طرح ريختيم تا برادر خود را به گونه اى كه برادران ديگر نتوانند مقاومت كنند نزد خود نگاه دارند.
یوسف قبلا از برادران اعتراف گرفت كه اگر شما دست به سرقت زده باشيد، كيفرش نزد شما چيست ؟
آنها گفتند شخص سارق را در برابر سرقتى كه كرده بر مى دارند و از او كار مى كشند، و يوسف طبق همين برنامه با آنها رفتار كرد، چرا كه يكى از طرق كيفر مجرم، آنست كه او را طبق قانون و سنت خودش كيفر دهند.
👈به همين جهت قرآن مى گويد: يوسف نمى توانست برادرش را طبق آئين ملك مصر بر دارد و نزد خود نگهدارد مگر اينكه خداوند بخواهد.
💠پیام صفحه ۲۴۴ قرآن
هیأت رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar