آماده میکردیم و از طرف دیگه هم مجید ما را کشت با حرف زدنش!
سعید را فرستاده بودیم درب اصلی بیمارستان کمین بده.
مجید خودش زنگ زد.
عمار فورا گوشیو برداشت و گفت: جونم داش مجید؟ کجایی؟
مجید گفت: حاجی فکر کنم پشت سرتون باشم! این شمایی دیگه؟ سمند جلویی؟
من فقط دیدم یهو عمار از سر جاش مثل برق گرفته ها پاشد و گفت: نه ... کدوم سمند؟ مجید مگه تو الان کجایی؟
مجید گفت: نه؟ ینی چی؟ خب من اینجام دیگه! اومدم همون آدرسی که مهناز داده بود!!
عمار محکم به پیشونی خودش زد و با عصبانیت گفت: مجید کی گفت بری اونجا؟ پاشو بیا بیمارستان!
مجید با تعجب گفت: وا ... عذابمون نده عامو ... سعید گفت بیام!
شنیدم که عمار زیر لب با خودش گفت: ای خدا شهیدت کنه سعید که از دستت راحت بشیم! بازم اشتباه کردی!
به مجید گفت: مجید اشتباه شده! پاشو بیا به این آدرسی که میگم ... الو ... الو ... مجید ... مجید با تو ام ... صدامو داری؟ ... الووووووو
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
👈پاسخ رهبرانقلاب درباره برخی از نگرانیها نسبت به آینده انقلاب:
📣 به همه بگویید...
🔻در روزهای اخیر جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با رهبر انقلاب دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به انقلاب در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد.
🔷️ رهبر انقلاب در پاسخ به نگرانی این شخص از اقدامات دشمنان گفتند:
🔺️نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ #این_را_به_همه_بگویید.
🌾🌾🌾🌾🌾
@heyat_razmanegan_behshar
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۷۰-۷۶ سوره ی یوسف درباره طراحى یوسف ،براى نگهدارى بنیامین است.
📌سرانجام برادران بر يوسف وارد شدند. یوسف ، آنها را با احترام و اكرام تمام پذيرفت ، و به ميهمانى خويش دعوت كرد. دستور داد هر دو نفر در كنار سفره يا طبق غذا قرار گيرند، آنها چنين كردند، در اين هنگام بنيامين كه تنها مانده بود گريه را سر داد و گفت : اگر برادرم يوسف زنده بود، مرا با خود بر سر يك سفره مى نشاند، چرا كه از يك پدر و مادر بوديم ، يوسف براى رفع تنهائيش او را با خود بر سر يك سفره نشاند !
📌يوسف به برادرش گفت : آيا دوست دارى نزد من بمانى؟ او گفت: آرى، ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد.
📌يوسف گفت : غصه مخور من نقشه اى مى كشم كه آنها ناچار شوند ترا نزد من بگذارند، سپس هنگامى كه بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت دستور داد پيمانه مخصوص را درون بار بنيامين بگذارد.
📌همينكه قافله آماده حركت شد، كسى فرياد زد:
اى اهل قافله شما سارق هستيد!
گفتند: مگر چه چيز گم كرده ايد؟
(گفتند ماپيمانه سلطان را گم كرده ايم و نسبت به شما ظنين هستيم.
برادران كه سخت از شنيدن اين سخن نگران و دستپاچه شدند و نمى دانستند جريان چيست، رو به آنها كرده گفتند: بخدا سوگند شما مى دانيد مانيامده ايم دراينجا فساد كنيم و ما هيچگاه سارق نبوده ايم!!
📍آنها بارها را گشتند و همينكه پيمانه دربار بنيامين پيدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، و خود را در بن بست عجيبى ديدند.
از يكسو برادر آنها ظاهرا مايه سرشكستگى آنهاست ، و از سوى ديگر موقعيت آنها را نزد عزيز مصر به خطر مى اندازد، و از همه اينها گذشته پاسخ پدر را چه بگويند؟
📌بنيامين كه باطن قضيه را مى دانست با خونسردى جواب داد اين كار را همان كس كرده است كه وجوه پرداختى شما را دربارتان گذاشت !
ولى حادثه آنچنان براى برادران ناراحت كننده بود كه نفهميدند چه مى گويد.
📌قرآن میگوید ما اين گونه براى يوسف ، طرح ريختيم تا برادر خود را به گونه اى كه برادران ديگر نتوانند مقاومت كنند نزد خود نگاه دارند.
یوسف قبلا از برادران اعتراف گرفت كه اگر شما دست به سرقت زده باشيد، كيفرش نزد شما چيست ؟
آنها گفتند شخص سارق را در برابر سرقتى كه كرده بر مى دارند و از او كار مى كشند، و يوسف طبق همين برنامه با آنها رفتار كرد، چرا كه يكى از طرق كيفر مجرم، آنست كه او را طبق قانون و سنت خودش كيفر دهند.
👈به همين جهت قرآن مى گويد: يوسف نمى توانست برادرش را طبق آئين ملك مصر بر دارد و نزد خود نگهدارد مگر اينكه خداوند بخواهد.
💠پیام صفحه ۲۴۴ قرآن
هیأت رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
🕗ساعت عاشقی به وقت امام هشتم💠
#صلوات_خاصه_امام_رضا_علیه_السلام
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
💠السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar