eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
6.8هزار دنبال‌کننده
54.6هزار عکس
17.3هزار ویدیو
192 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️ چقدر زیباتر می شود طبیعت، با گلِ لبخندهای شما؛ لبخندِ عزیزانی که تکرار نخواهد شد... 🌷 شهید مدافع حرم 🌷 #سید_رضا_طاهر #سلام_صبحتون_شهدایی_🌷 هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#آرامشے داشتند از جنسِ #خُـدا و یقین دارم این آرامش را از #مناجات_های_شبانہ بہ غنیمت برده بودند الهے بحق #شهدا بچشان بہ روح خستہ از #گناه ما #لذت مناجات با خودت را... 🌷 شهید مدافع حرم 🌷 #سید_رضا_طاهر🌷 #شبتون_مزین_به_حضور_شهید هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌸برای داشتن یک زندگــی #خدایی ... باید نَفَسَت #خدایی باشد ... گاهی لذتی که در #رفتن است ، در #ماندن نیست ... شهید مدافع حرم🌷 #سید_رضا_طاهر🌷 عیدی امشب ما #شفاعت_شهیدان_سادات❤️ #شبتون_شهدایی💫 هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷 》 متولد دهم دی ماه سال ۱۳۶۴ در شهرستان می باشد. 🌟 در تاریخ ۱۴ فروردین ۹۵ ساعت ۱۰ شب با او تماس گرفتند و به او خبر دادند که تا ساعت ۱ صبح برای رفتن به ماموریت ، خود را به محل کارش برساند. ایشان از نیروهای یگان ویژه صابرین بود ، که برای دفاع از حرم حضرت زینب ( س ) عازم سوریه شد. 🦋🕊💫 🌸 از سفر دوم شان به سوریه ۳۳ روز گذشته بود که در پنج شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۹۵ ، مصادف با مبعث پیامبر ، به دلیل درگیری سنگینی که در زمان‌آتش بس در منطقه خان طومان صورت گرفت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌱 از شهید سید رضا طاهر یک فرزند پسر به نام‌ سید محمد به یادگار مانده است. هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم ✍ به روایت همسر بزرگوار 🌷 💔 هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar