.
دهانش را بسته بودند و
باریکه های خون از محاسنش جاری بود؛
امّا او خاموش نمی شد؛ سخن می گفت؛
امّا کسی را توان فهمیدن نبود!
چشم هایش عاشقانه سخن می گفتند؛
امّا کسی نبود که «عشق» را بشناسد!
آخرین دژخیم رسید و آخرین ضربه را زد!...
دریچه آسمان برای پرواز گشوده شد و
دستی از فراز «دار» با دست «میثم» گره خورد!
انتظار عاشقانه پایان یافته بود و
آسمان به «جناب میثم تمّار» خوش آمد می گفت!
و دستی که عطر «نان و خرما» داشت،
به گرمی برایش آغوش می گشود.
درود بی کران الهی بر روان محرمِ رازهای علی!
درود بر روان آسمانی کسی که
جانش را عاشقانه در راه محبت امامت
و ولایت باخت!
#سیدعلیاصغر_موسوی
سالروز #شهادت_میثم_تمار💔
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
1_430930154.mp3
3.73M
#مقام_معظم_رهبری
🎼 پادکست زیبا؛
ماندگار مثل ميثم تمار...
سالروز #شهادت_میثم_تمار💔
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar