#پای_درس_خطابه_غدیر
#قسمت_دهم
📚 خطبهء الغدير، بخش ۲
وَ كَثْرَةِ أَذاهُمْ لى غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّى سَمَّونى أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّى كَذالِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّاىَ وَ إِقْبالى عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّى) حَتّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فى ذالِكَ
(وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ ـ (عَلَىالَّذينَ يَزْعَُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) ـ خَيْرٍ لَكُمْ،
يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و الَّذینَ یُؤذُنَ رَسوُلَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ) .
وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّىَ الْقائلينَ بِذالِكَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلكِنِّى وَاللَّهِ فى أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ.
📚 خطابه غدير، بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم
و نيز از آن روى كه منافقان، بارها مرا آزار رسانده اند تا بدانجا كه مرا اُذُن (سخن شنو و زود باور) ناميدهاند؛ به خاطر همراهى افزون و تمايل و پذيرش على از من و توجّه ويژه ى من به او، تا بدانجا كه خداوند آيه اى فرو فرستاده:
«و از آنان اند كسانى كه پيامبر خدا را آزرده و گويند: او سخن شنو و زود باور است. بگو: آرى، او سخن شنوست». (توبه / ۶۱ )
عليه آنان كه گمان مى كنند او تنها سخن مى شنود؛ «ليكن به خير شماست. او (پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) به خدا ايمان دارد و اهل ايمان را تصديق كرده، راستگو مى انگارد؛ و هم او رحمت است براى ايمانيان شما و البتّه براى آنان كه او را آزار دهند، عذابى دردناك خواهد بود». (توبه / ۶۱)
و اگر مى خواستم نام گويندگان چنين سخنى را بر زبان آورم و به آنان اشارت كنم و مردم را به سويشان هدايت كنم (كه آنان را شناسايى كنند) مى توانستم؛ ليكن به خدا سوگند در كارشان كرامت نموده، لب فروبستم.
📚Ghadir Sermon Part 2: Commandment of Allah
Also because the frauds have always annoyed me, and have called me: ‘He is all ears, listening to every word!’ [It was] just because of Ali's following me, and because of my deep attachment to him, and my fond attention toward him, and because of my approval of him. It was until then God sent this Verse down saying: ‘And of those some annoy Messenger and say, "He is only an ear.’" [But o Messenger] say: "An ear, yes, but it is good for you; for he [listens but to the Revelations of God], which is of your benefit. [He] believes [in God], and trusts [the believers] – taking them all the serious righteous. Surely for them is a painful chastisement …” (The Repentance: 9/61).
Had I wished, I could name those who use these words, or I could point them out to you one by one; and had I wished, I could lead you to them but I swear to God that I have behaved gracefully and generously towards them.
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖عالِمی که شریف نباشد، حمیت و غیرت دفاع از کشور و ملت و آرمانها و ارزشهای ملی و دینی خود را نداشته باشد، عالِمی که دشمن را بر خودی ترجیح بدهد و خود را در اختیار دشمن ملت قرار بدهد، از هر جاهلی بدتر است؛ همان دزدی است که با چراغ به دزدی میرود و بیشتر صدمه میزند.
📗گفتار اول: ارزش و فضیلت علم
#قسمت_دهم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_نهم پناهی رفت. منم درو بستم اومدم نشستم اون
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_دهم
به عاصف گفتم:
+اگر نیاز بود یه خبر بهم بده تا به بچه ها بگم نامه نگاری کنند. اینطور بهتره! اما لطفا دختره رو زیر نظر بگیرید. اگر میتونی یه ردیاب بزارید زیر ماشینی که سوار میشه ببین کجا میره تا بچه های ما از اداره، اون و بگیرن زیر چتر خودشون و سوارش بشن؛ چون شاید خبری باشه.. ضمنا، خودت و طهماسبی هم یه تعقیبی داشته باشید ببینید آقای افشین عزتی کجا میره.
_حاجی ، یه مشکلی داریم اینجا!
+چی شده؟
_این خانوم ماشین شخصی داره. اما خودرو منتقل شده پارکینگ.
+ چه بهتر که ماشین داره. پس هماهنگ کن ماشینش و از پارکینگ آزاد کنند، بعد به یه جای مناسب از ماشینش ردیاب بچسبونید.
_چشم.
+با من در ارتباط باش. خداحافظ
_یاعلی
یک ساعت بعد از این تماس تلفنی، عاصف مجددا با من ارتباط گرفت. بیسیم زد:
_ ۳۱۳، صدای من و داری؟ ۸۰۰ هستم.
+ ۸۰۰ فوری اعلام موقعیت و وضعیت کن میشنوم.
_ سمت سعادت آباد هستیم. لیلی و مجنون و آزاد کردیم و دارن باهم میگردن. اما رفتارشون درون ماشین طبیعی به نظر نمیرسه. ظاهرا مشغول بحث و جدل هستن.
+با حفظ وَ رعایت نکات امنیتی، به تعقیب خودروی مورد نظر ادامه بدید. تمام.
_دریافت شد. تمام.
شام اونشب حسابی منو سنگین کرده بود. بلند شدم رفتم از داخل یخچال دفتر یه بطری آبِ گریپ فروت که از قبل آماده بود گرفتم ریختم درون لیوان بزرگ خوردم تا سبک بشم. بعدش برقارو خاموش کردم و چشم بند زدم به چشمام، بی سیم و گذاشتم روی میز و گوشی ریزو گذاشتم درون گوشم تا موقع ارتباط راحت باشم.
حس اینکه برم سمت استراحتگاه اتاقم رو نداشتم. برای همین چند دقیقه ای روی مبل دفتر ولو شدم. منتظر دریافت خبر جدید بودم. کمی که گذشت احساس کردم گوشیم یه ویبره خورد. چشم بند و برداشتم از روی چشمام، گوشی رو از جیبم در آوردم نگاه کردم دیدم شماره عاصف هست. پیام داد:
_ آقاعاکف؟!
نوشتم:
+بگو
نوشت:
_ بعد از حدود نیم ساعت دور دور کردن، هردوتاشون وارد یه کافه شدن.. ظاهرا شعبه دوم همون کافه ای هست که چندساعت قبل دعوا افتادن و اینارو آوردن کلانتری.. دستور چیه؟
نوشتم:
+عاصف این کافه چرا تا این ساعت بازه؟ بعدشم مگه مرض دارن میرن شعبه دوم اون؟ ساعت الان حدود ۲ و نیم صبح هست. چرا مجددا رفتن همون سمتی؟
نوشت:
_بچه های انتظامی میگفتن برای همین موضوع که تا این ساعت کافش بازه، صاحب اون قبلا تذکر گرفت، اما دیدن نمیشه کاریش کرد همین چندوقت قبل پلمپ شد ولی مجددا باز شد. آمارش و در آوردم، آقازاده هست. البته الان کرکره مغازش نصفه و نیمه پایینه، ولی خب معلوم هست که اینا مشتری همیشگی این کافه هستند.
اعصابم به هم ریخت و دیگه پیام ندادم.. شماره عاصف و گرفتم زنگ زدم بهش، جواب که داد گفتم:
+عاصف، این یارو هر فاضلاب زاده ای هست باشه. پیگیری کن ببین موضوع چیه! اگر درب اونجارو من پلمپ نکردم و با این جانورها برخورد نکردم اسمم عاکف سلیمانی نیست. خوب گوش کن ببین چی میگم.. کوروکی دقیق کافه رو بفرست روی سیستم پناهی.. بهش پیغام بده مشخصات کامل کافه دار و پدرش و... همه رو بفرسته به سیستم من. بعدشم بیرون بمونید و فعلا به هیچ عنوان داخل نرید، اگر دیدی خیلی طول کشید و بیشتر از نیم ساعت شد، برو داخل یه سر و گوشی آب بده. عاصف جان، فقط حواست باشه نباید اونا بو ببرن که تحت تعقیبن. این احتمال و بده که الان سنسور هردوتاشون بخصوص شاخکای مرده حساس شده باشه.
عاصف گفت:
_چشم حاجی. حواسمون هست.
قطع کردم و بلند شدم رفتم برقای دفترو روشن کردم بعدش نشستم پشت میزم. یه کم با کف دوتا دستام پیشانی و فرق سرم و ماساژ دادم تا سرم آروم بشه.
خیلی درمورد این دو نفر فکر کردم. بخصوص دکتر افشین عزتی که خبرش برای بخش ما اومده بود. چندتا کلمه اومد به ذهنم:
چرا یه دانشمند اتمی کشور چنین گافی باید بده / نسبتش با این زن چیه ؟ / چرا دوباره میرن داخل شعبه دوم همون کافه/ بحثشون داخل ماشین سر چی بود؟/ کافه دار بچه کی میتونه باشه؟ / این زنی که همراه افشین هست کی میتونه باشه؟ و...
بی سیمم و برداشتم و رفتم بیرون از ساختمون داخل حیاط اداره، تا در هوای نسبتا سردی که اونشب بر تهران حاکم شده بود و باران نم_نمی__ که میبارید قدم بزنم.
۲۰ دقیقه ای گذشته بود که داشتم همینطور آرام/ آرام قدم میزدم و فکر میکردم، یه هویی یه چیزی به ذهنم رسید.. فوری بی سیم زدم به عاصف:
+صدای من و داری ۸۰۰ ؟ ۳۱۳ هستم.
_ ۳۱۳ بفرما . ۸۰۰ هستم درخدمتم.
+یه زحمت بکش برو داخل کافه، با حفظ آبروی افراد مورد نظر، هر ۲ مورد رو مشایعت کنید به سمت اداره. فقط لیلی و مجنون.
_ دریافت شد.
نیم ساعتی گذشت، عاصف زنگ زد. جواب دادم:
+سلام عاصف.
_حاجی سلام.
+بگو میشنوم .. چیشده؟ چرا انقدر طولش دادی؟ چرا آروم حرف میزنی؟
_برای اینکه دقیق مشرف بشم به افراد، اومدم داخل کافه روی یه میز نشستم.. کِرکِره
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖 ما در نظام مقدس جمهوری اسلامی میخواهیم علم با اخلاق پیش برود. دانشگاه همچنان که مرکز علم است، مرکز دین و معنویت هم باشد.
📖متخرّج [خروجی] دانشگاههای کشور، مثال متخرّج حوزههای علمیه، دیندار بیرون بیاید.
گفتار ششم: ساحت آموزش
#قسمت_دهم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖 یکی از کارهایی که حوزه باید انجام بدهد این است که مرکزی داشته باشد و کتابهایی را که در دنیا راجع به انقلاب نوشتهاند، جمع کند و مورد بررسی قرار دهند؛ چه آنهایی که مستقیماً درباره انقلاب است و چه آنهایی که به خاطر انقلاب، به شیعه و یا اسلام فحش دادهاند و چه کتابهایی که از ما تعریف کردهاند و نقاط قوت ما را -که بعضاً خودمان هم از آنها غافل بودهایم- یادآور شدهاند.
📓 گفتار هفتم: ساحت پژوهش
#قسمت_دهم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
نمایش نورالدین پسر ایران10.mp3
زمان:
حجم:
10.27M
#نورالدین_پسر_ایران
📻 کتاب صوتی نمایشی " نورالدین پسر ایران"
بر اساس خاطرات سید نورالدین عافی
#قسمت_دهم
🖊نویسنده : معصومه سپهری
#نورالدین_پسر_ایران
#معصومه_سپهری
#دفاع_مقدس
#پایان_جلد_اول
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
27.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽خادم مثل قاسم
#قسمت_دهم
💡🖋مکتب سلیمانی
📌با روایتگری خادم الشهدا سرکار خانم پوریانی
#فقط_برای_خدا
#روایتگری
💠کمیته خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران
#کانال_خبری_بهشهرنو
@new_Behshahr