eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
5هزار دنبال‌کننده
48هزار عکس
14.4هزار ویدیو
180 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد خانوم ایزدی گفت‌: _وقتی عکس فائزه رو داد
@kheymegahevelayat بعد از گفتگو با خانوم ایزدی و شنیدن گزارش ایشون، به بهزاد نوبت دادم تا گزارش های خودش و شرح بده. بهزاد که در غیاب منو عاصف وضعیت میدانی رو پشتیبانی و هدایت میکرد، باهاش سر صحبت و باز کردم.. گفتم: +خب آقا بهزاد شما بفرمایید.. وضعیت میدانی چطور هست؟ _عرضم به حضورتون که موقعیت مقداد و سعید یک تا چهار همشون دارن کارهایی که بهشون محول شده درست انجام میدن. +کجا هستند دقیقا؟ _ سعید سه و چهار در داخل بیمارستان برای کنترل عزتی مستقر هستند. مقداد و سعید یک و دو همین الان در رهگیری به سر میبرن. +کدومشون فائزه رو داره؟ کدومشون ملک جاسم و ؟ _مقداد، فائزه ملکی رو کنترل میکنه، سعید یک هم در مواقعی که خونه خالی میشه استندبای می مونه تا کسی داخلش رفت و آمد نکنه و ما رکب نخوریم.. سعید دو هم ملک جاسم و زیر چتر خودش داره. +خونه امن جدید سوژه ها الان کجاست؟ _سمت آبشناسان. +آیا فائزه وَ ملک جاسم، طی این مدت کوتاه به بیرون از خونه رفتند؟ _بله. طی این دو روز، خانوم فائزه ملکی دو دفعه به تنهایی با ماشین رفته تا یه سوپر مارکت وسیله گرفته برگشته. فقط در همین حد. +در سوپر مارکت مورد مشکوکی رویت نشد؟ _خیر.. قدم به قدم با فائزه داخل سوپر مارکت رفتیم و گشتیم. نکته ای که قابل توجه باشه و بخواد با صاحب مغازه بینشون چیزی رد و بدل بشه اصلا وجود نداشت. +از ملک جاسم برام بگید... دوست دارم در مورد این جانور بیشتر توضیح بدید. _طی این دو. روز، یک مرتبه رفته تا ناصر خسرو. +با عکسی که خانوم ایزدی بدست آورده چهرش مطابقت داره؟ _بله. + برای چی رفته بیرون؟ کجا رفته؟ چیکار داشت؟ _ با یکی صحبت کرد و بهش یه کاغذ داد برگشت. دردم داشت کلافم میکرد... به سختی و با صدایی آروم گفتم: +به اون کسی که کاغذ داده شناساییش کردید؟ _بله. مشخصاتش و از سیستم در آوردم. کامل داخل مشتمونه. مشخصاتش و داد بهم... داشتم هویت اون شخصی که ملک جاسم در ناصرخسرو باهاش دیدار داشته رو مطالعه میکردم که بهزاد همزمان توضیح میداد... گفت: _از این آدمایی هست که داروهای غیرمجاز میفروشه. فعلا گفتیم دستگیرش نکنیم که ببینیم ملک جاسم وَ این شخص تا کجا میخوان باهم ارتباط داشته باشن. +خوب کاری کردید. خب ادامش... _دوتا از بچه ها رو داخل فرودگاه مستقر کردم. +مشخصات مأمورمون. _ خانوم عبادی و آقای نیایش. عکس فائزه وَ ملک جاسم رو هم به برخی اعضای واحد خودمون دادیم. به همه اعلام کردیم کسی حق نداره بهشون نزدیک بشه. فقط رهگیری میکنن و خبر میدن به 4412. نگاهی به جمع کردم... گفتم: +این حرفی که الآن میزنم، میخوام نظر همه ی شمارو بدونم... به نظر جمع، مقصدشون برای خروج یا فرار، به کدوم کشور هست؟ هرکدوم یه چیزی گفتند که میشد روش حساب کرد. اما بهزاد گفت: _راستش فعلا که نمیشه پیش بینی کرد. ولی قطعا یا ترکیه، یا باکو «کشور آذربایجان». طبیعتا فائزه میره کانادا !! می مونه ملک جاسم.. اما این وسط یک بحثی هم وجود داره اونم اینکه به احتمال قوی وَ با وضعیتی هم که ملک جاسم داره وَ آذربایجان هم که محل استقرار پایگاه های اطلاعاتی موساد هست، ممکنه این نامرد بره اون سمتی. بازم میگم، ممکنه. چون یک بار در باکو رویت شده. گزارشش قبل از این جلسه دستم رسید. گفتم: +سپردید به بچه های برون مرزی؟ _بله. همین امروز حوالی اذان مغرب دستورات لازم و دادیم به همکاران تا اقدامات مقتضی صورت بگیره.. +خوبه.. پس کشورهای احتمالی رو از حالا کد گذاری کنید.. چندنفر از بچه ها گفتند: « آقا عاکف، پیش بینی شما چیه؟» گفتم: «یه استادی داشتم که الآن ساکن آمریکا هست. اون همیشه معتقد بود پیش بینی در عرصه ی سیاست و مسائل اطلاعاتی و امنیتی خطا هست اما بنظرم اینطور که بوش میاد مقصد این دوتا آدم‌ به سمت خاک افغانستان‌ هست.» دیدم همه دارن من و نگاه میکنن. گفتم: «ممنونم از همتون بابت گزارش هایی که دادید. فقط همه ی شما عزیزان باید یک زحمت بکشید، وقتی رفتید پایین بلافاصله گزارش کاراتون و بنویسید بعدش بفرستید بالا تا اینکه کامل مطالعه وَ بررسی کنم. هر خبر جدیدی هم که شد من و درجریان بگذارید. خواهشا نگید الان حالش خوب نیست و جراحت داره و باید استراحت کنه و... !! پس کسی حق نداره ملاحظه ی من و کنه. حالا هم تشریف ببرید سر کاراتون و اونایی هم که باید برن استراحت برن بخوابن منم دیگه نمیتونم حرف بزنم این خلاصه ای از گفتگوی دوساعت و سی دقیقه ای من و همکارانم در اون جلسه بود که تا حدود ۳ و نیم صبح طول کشید و بسیار خلاصه نوشتم همکارام رفتن، بیسیم زدم به بچه هایی که داخل بیمارستان مراقب عزتی بودن بعد یه آمار از مقداد و سعید یک و دو گرفتم همه اوضاع رو آروم و عادی گزارش کردن حافظ که مراقبت از عاصف رو به عهده داشت اومد روی خطم: _عاکف/ حافظ +بگو حافظ _آقا عاصف تقاضای گفتگو با شما رو دارن