💠چه آفات و خطراتی نظام جمهوری اسلامی را تهدید می کند؟
🔸برای شناخت تهدیدات هر پدیده ای باید ابتدا علت های به وجود آورنده (علل موجده) و علت هایی که موجب بقاء و ادامه (علل مبقیه) حیات آن پدیده است را شناخت. زیرا آفات هر پدیده در حقیقت آفاتی است که عوامل موجده و مبقیه آن پدیده را تهدید می کند.
🔸نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام زنده و پوینده و رو به رشد و تأثیر گذار در سرنوشت تمام اقوام و ملل جهان هرگز یک پدیده تصادفی و بی ریشه و بدون علت نیست بلکه دارای علت ها و ریشه های بسیار قوی و مقدس و ارزشمندی است.
✨علل موجده و مبقیه نظام جمهوری اسلامی عبارتند از:
۱. مکتب انسان ساز و متعالی اسلام (اجراء دقیق احکام و دستورات اسلام)،
۲. رهبری آگاهانه و داهیانه انقلاب،
۳. حضور یکپارچه مردم و اطاعت آنان از رهبری.
✅آفات علت اول همه چیزهایی است که باعث سست شدن اعتقاد مردم به اسلام و کم رنگ شدن نقش اسلام در زندگی آنها می شود، آفاتی از قبیل عدم شناخت صحیح اسلام، وارونه معرفی کردن اسلام و آمیخته کردن دستورات آن با خرافات ، وارد کردن بدعت در اسلام ، معرفی غلط اسلام ، برداشت غلط از اسلام، دفاع بد از اسلام ،بازیچه قرار گرفتن اسلام از طرف شخصیتهای مدعی دین و دین داری، جایگزینی دغدغه ها و حساسیت های گروهی و قومی و ملی به جای دغدغه ها و حساسیت های دینی و.....موجب فاصله گرفتن مردم از دین و تضعیف یکی از ارکان مهم انقلاب می شود.
✅همچنین تضعیف جایگاه رهبری و عدم اطاعت پذیری از او و... موجب به خطر افتادن اصل انقلاب است.
✅ناامید ساختن مردم از قدرت و تأثیر انقلاب اسلامی، روا داشتن تبعیض و بی عدالتی در بین اقشار مردم، وجود اختلاف طبقاتی فاحش در جامعه، ایجاد روحیه راحت طلبی و تجمل پرستی در بین مردم، احساس جدایی مردم از مسؤلین و سران نظام و عدم نصیحت پذیری آنان، از آفات عامل سوم انقلاب است.
✅بنابراین اگر به هر یک از این سه عامل لطمه ای وارد شود می تواند تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی باشد و مردم و مسئولان و کسانی که دلسوز نظام جمهوری اسلامی هستند باید همواره حراست و نگهبانی از این عوامل را بزرگترین همت خود قرار دهند.
⚜💠⚜💠
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#استفتائات
امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔹خروج عمدی از استطاعت برای رفع نیاز دیگران
✍ من مستطیع شدهام و فیش حج هم خریدهام. اکنون به خاطر مشکل برادرم نیاز به پول دارم آیا میتوانم فیش حج خود را فروخته و به برادرم بدهم؟
✅ج: کسی که مستطیع شده، نمیتواند بعد از رسیدن زمانی که باید مال را برای رفتن به حج صرف کند، خود را از استطاعت خارج سازد. بلکه احتیاط واجب آن است که قبل از آن زمان نیز خود را از استطاعت خارج نکند.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) ✍نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت چهل و یک
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت چهل و دوم»
قبل از اینکه عمار اجازه ورود بده و دعوتشون کنه داخل، بهش گفتم: طبق معمول رفتار میکنیم... استفاده از اسلحه تا یه پله مونده به آخرین حد از مقاومتشون ممنوع!
عمار خیلی هم آنچنان پهلوون و اینا نیستا اما خوشم میاد ازش ... سر نترسی داره ... گفت: ردیفه حاجی! بسم الله ...
من سریع رفتم پشت پرده سفید کنار اطاق ... روی تخت نشستم و منتظر اشاره عمار شدم.
دوباره در زدند ... دیگه وقتش بود ... عمار بهشون اجازه داد و وارد شدند...
وقتی اومدن داخل، دو نفرشون وارد شدند و یه نفرشون بیرون موند! تو دلم گفتم آخ که حرفه ای هستن و یه نفر گذاشتن بیرون که هوای بیرون را داشته باشه.
حالا به جمله ای که گفتن دقت کنین!
وقتی اومدن داخل، یه نفرشون با یه کم صدای نازک و سوسولی گفت: «درود دکتر! شبانگاه به کام!»
آخه یه نفر نیست بهشون بگه تو اون شرایط، جای لفظ قلم اومدن و قِر و فِر باستانیه؟!
حالا دقت کنین عمار چی جوابشون داد! ینی وسط اون هجوم افکار و هیجانات، جوابی داد که کلّ فرهنگستان حداد عادل را با خاک یکسان کرد!!
عمار خییییلی معمولی و عادی گفت: «بر شما نیز درود! مورد عنایت خداوند!»
ناموسا اگه بخوام خالی بندی کنم و دروغ بگم!
اینقدر این مکالمه عادی رد و بدل شد، که همون پسره که درود گفته بود، گفت: دکتر شما هم باستان منش هستین؟
عمار گفت: ای بابا ... مهم نیست برادر جان! بفرمایید تا سریع درباره بیمارتون گفتگو کنیم.
به عمار پیام دادم و نوشتم: یه نفرشون بیرون هستا. حواست بهش هست؟
عمار هم نوشت: نه حاجی. این ملاقات به زبون خوش نمیشه. یکیشون خیلی مشکوکه. هر جور صلاح میبینی عمل کن.
تا اینو نوشت، یهو از پشت پرده اومدم بیرون و مثل اجل معلق ایستادم روبروشون! اونا هم خیلی جا خوردن و فکرش نمیکردن و حسابی دسپاچه شدند.
یه برگ نامه آوردم جلوشون و در حالی که به همون پسره که درود گفته بود نزدیکتر بودم گفتم: آقایون! شما به جرم های مختلفی که بعدا توضیح میدیم بازداشت هستید! لطفا حرکت اضافی و اشتباهی انجام ندید تا مسئله مسالمت آمیز انجام بشه.
یهو مرد روبرویی مثل فنر از جاش بلند شد و اولین قدمو برداشت که بیاد طرفم!
خب دیگه فضا از درود و شبانگاه و عالی و متعالی خارج شده بود و نمیشد ایستاد و نگاش کرد تا بیاد دهنمون سرویس کنه و بزنه به چاک!
ظرف کمتر از سه چهار ثانیه باید واکنش خرج میدادم و این فاصله حدودا دو متری را مدیریت میکردم! بخاطر همین، تنها فرمانی که تونستم در اون سه چهار ثانیه از مغزم به اعضا و جوارحم بدم، توسط پای سمت راستم امتثال فرمان شد و با کف پام چنان ضربه ای به قفسه سینه اون یارو زدم که پررررررت شد روی صندلیش و از اون طرف هم ولو شد رو صندیلش و حتی سرش محکم خورد به دیوار پشت سرش!
عمار از سر جاش بلند شد و به سرعت اومدم این طرف میزش ... اون بچه سوسوله هم که داشت قالب تهی میکرد از ترس، گفت: «نه ... نه ... اصلا نیاز به خشونت نیست ... مسالمت آمیز حلش میکنیم. باشه؟ باشه جناب؟»
به عمار گفتم: تو برو تو راهرو! زود ...
عمار تا در را باز کرد، دید اون پسره نیست! یه نگاه به آخر راهرو کرد و دید داره فرار میکنه!
عمار گفت: محمد پسره فرار کرد! (اینو گفت و دوید!)
منم در حالی که اسلحه را گرفته بودم جلوشون و داشتم دستبند میاوردم بیرون، به خودم میگفتم اون پسره کیان هست! صدای اینا به صدایی که پشت تلفن شنیدم نمیخوره! زود باش به سعید بگو بگیرتش! خودتم برو دنبالش!
عمار همینجوری که میدوید، فورا لباس سفیدشو کَند و مثل برق افتاده بود دنبال کیان!
من اول اون دو تا را یه تفتیش کردم... چیز خاصی جز چاقوی دعوا و پنجه بوکس ندیدم. بعدش هم با دستبند زمینگیرشون کردم و دهنشون هم با چسب بستم تا داد و بیداد نکنن و بیمارستان را به هم نزنند. بعدش هم رفتم از اطاق بیرون. میخواستم زودتر همه چیزو تموم کنم و برگردیم.
عمار از طرف راه پله ها رفته بود ... من از طرف آساسور رفتم و ......... همین که دکمه آسانسور را زدم، یاد مجید افتادم و فورا گوشیو آوردم بیرون و باهاش ارتباط گرفتم. اما وصل نمیشد.
فقط یه راه داشتم... هیچ کاری توی اون موقعیت از دستم برای مجید برنمیومد و نمیدونستم تو چه وضع و حالیه؟ فقط سپردمش به امام زمان! همین. گفتم: آقا خودت هوای سربازت داشته باش!
وقتی رسیدم پایین ... فورا به طرف محوطه بیمارستان دویدم... دیدم چند نفر جمع شدند ... چند نفر دیگه هم میخوان به اون چند نفر اضافه بشن!
نزدیک تر شدم ... از دور میدیدم که یه نفر رو زمین افتاده ... اولش فکر کردم سعید هست که روی زمین افتاده ... اما بعدش دیدم سعید مثل شکارچی پیروز، نشسته بالای سر اون کسی که افتاده و داره با صدای بلند، مردم را متفرق میکنه و میگه: آقا برو ... برو خانم ... برین اینجا نایستین! برین گفتم
تم ...
عمار هم داشت به اون بیچاره ای که رو زمین افتاده بود و مثل مار گزیده به خودش میپیچید، میرسید و مثلا میخواست آرومش کنه!
رسیدم بالای سرشون! دیدم کیان هست که دستشو محکم لای پاهاش جمع کرده و نفسش بند اومده و داره میلرزه! گفتم: «عمار پاهاشو بگیر بالا ... زود ...» خودمم ایستادم پایین پاش و محکم به کف پاهاش مشت زدم بلکه آرومتار بشه!
خب الحمدلله موثر بود ... ظاهرا سعید میخواسته هر طور شده کیان را متوقف کنه ... بخاطر همین نذاشته و نه برداشته ... محکم با گلد ... بعله ... اون بنده خدا را پوکنده بود و رفته بود ... خدا رحم کرد که کیان نمرد ... وگرنه بعدا از دوربین بیمارستان دیدم که سعید چنان هنرنمایی کرده بود که اگه به فیل میزد، میفتاد!!
اما ....
آخ آخ ... اما ...
کیان را انداختیم تو ماشین و به سعید سپردیمش.
من و عمار رفتیم بالا که اون دو تا برگردونیم...
آقا من خیلی عذر میخوام که مجبورم این صحنه را تشریح کنم. ببخشید ببخشید.
وقتی رسیدیم به سالن، دیدیم خیلی همه چیز معمولی هست و کسی به طرف اطاق ما نرفته. پرسنل اونجا میدونن که نباید به طرف اطاق ما برن!
ولی وقتی رفتیم به طرف اطاق ... وای وای ... با صحنه ای مواجه شدیم که من و عمار خشکمون زد! شقیقم تیر کشید و نزدیک بود کل بیمارستان را خراب کنم.
دیدیم اون دو نفر، افتادن رو زمین ...
اما با این تفاوت که:
اون سوسوله گلوش خونی بود ... خونی که چه عرض کنم ... جویده شده بود ... جای دندونای تیز یه کفتار وحشی بی پدر و مادر روی حلقومش بود!
اون هیکلیه هم ... از دهنش کف خارج شده بود و وقتی نوک انگشتمو روی گردنش گذاشتم دیدم تموم کرده!
نامرد بی همه چیز وحشی، اول کار اونو تموم کرده بود...
بعدش هم خودشو ... از لای دندونش ... سیانور ... خلاص!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۹۹-۱۰۱ سوره ی یوسف به سرانجام كار يوسف و یعقوب با برادرانش اشاره دارد.
🌾 سرانجام كار يوسف و يعقوب و برادران با فرا رسيدن كاروان حامل بزرگترين بشارت از مصر به كنعان و بينا شدن يعقوب، کنعان غرق در سرور و شادى شد.
👈اكنون طبق توصيه يوسف بايد اين خانواده به سوى مصر حركت كند، مقدمات سفر فراهم گشت ،گوئى یعقوب ازنو، جوان شده است!
⚜قران میگويد: هنگامیكه وارد بر يوسف شدند، يوسف پدر ومادرش را در آغوش فشرد. سرانجام شيرينترين لحظه زندگى يعقوب، تحقق يافت و در اين ديدار و وصال كه بعد از سالها فراق، دست داده بود، لحظاتى بر يعقوب و يوسف گذشت كه جز خدا هيچكس نميداند آن دو چه احساساتى داشتند.
🌾 سپس يوسف به همگى گفت در سرزمين مصر قدم بگذاريد كه به خواست خدا همه، درامنيت كامل خواهيد بود كه مصر در حكومت يوسف امن و امان شده بود.
🌾 هنگامى كه وارد بارگاه يوسف شدند، او پدر و مادرش را بر تخت نشاند.
⚜ عظمت اين نعمت الهى و عمق اين موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تاثير قرار داد كه همگى در برابر او به سجده افتادند.
👈 در اين هنگام يوسف ، رو به سوى پدر كرد و عرض كرد پدرجان !
اين همان تاويل خوابى است كه در خردسالى ديده بودم.
مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه ، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.
ببين همانگونه كه تو پيش بينى مى كردى خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت و پروردگار به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت.
👈 سپس اضافه كرد خداوند چقدر به من لطف كرد كه شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آنكه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود
سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى نموده ، مى گويد: پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى و از علم تعبير خواب به من آموختى
پروردگارا! تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر و مرا به صالحان ملحق فرما.
💠پیام صفحه ۲۴۷ قرآن
هیأت رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
✖️دستور رهبر انقلاب برای حل مشکلات اقتصادی مردم👆
🔺مجازات مفسدان اقتصادی سریع وعادلانه انجام شود
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
🕗ساعت عاشقی به وقت امام هشتم💠
#صلوات_خاصه_امام_رضا_علیه_السلام
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
💠السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
💠سومین سالگرد یادواره #شهدای_غواص_و_خط_شکن
همزمان با شهادت #امام_جواد_علیه_السلام
یکشنبه ۹۷/۵/۲۱ ساعت ۱۸
#پارک_ملت
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
▪️رهبرانقلاب: انقلابی گری به معنای ویرانگری و تخریب نظام نیست!! نگاه کنیم که صدای ما خوشایند کیست!👌
@heyat_razmanegan_behshar
👇فاز اینا چیه دقیقا؟!!
⁉️فاز اون عزیزان وطنی، چیه که وقتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان، ایران را تهدید می کنند، این عزیزان وطنی، اصلا ازشون ناراحت نمیشن، تازه میگن شعار مرگ هم ندین!!!
❗️اما وقتی یه مسئول کم خرد عراقی یا سوریه ای یا لبنانی، یه حرف نادرستی درباره ایران میزنه، اینا یه جوری موضع میگیرن و فریاد مرگ بر عراق و سوریه و لبنان، سر میدن که آدم متحیر میشه؟!!
👌خوب عزیزان دل، وقتی شما در مقابل دروازه سکوت می کنید، خداییش داد و فریاد کردن در برابر ته سوزن، یه کمی غیر منطقی بنظر میرسه دیگه
👈آدم هزار جور فکر درباره تون میکنه...
🔷 لااقل یه کمی به فکر آبروی خودتون باشید، به خدا خوب نیست اینجوری...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برسونید به دستشون
هیأت رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar