💞 #رمانی_به_سبک_جدید_در_ایتا
رو به آرام توپیدم:چرا لال شدی؟ میگم این آقا چه نسبتی باهات داره ؟
با دستپاچ گی جواب داد:هی... هیچی ایشون..
پسر جوان وسط حرفش پرید و گفت:شما فرض کن نامزدشم .
_ما اینجا فرض نمی کنیم.
رو به آرام ادامه دادم: این راست میگه که نامزدته ؟
نگذاشت آرام جوابی بده و یقه ام رو گرفت و گفت: تو چرا حرف حالیت نیست؟ آره من نامزدشم که چی ؟
بهش غریدم:یقه ام رو ول کن!
_و اگه ول نکنم؟!
یقه اش رو چسبیدم و با یه حرکت به دیوار کوبوندمش و رو به آرام خواستم چیزی بگم که مشت محکمی به صورتم زد و من خیسی خونی که از بینیم روی لباسم چکید رو احساس کردم.
https://eitaa.com/joinchat/1176764477Ce24099499e
🍃 #سبک_جدید_رمان_در_ایتا 😍😍