خبر آنلاین 📢
توام نگرانی🤔 بخاطر دختر های بی روسری و بی حجاب که تو بیرون زیاد شده 😔 😱خیلی ها نگران شوهر هاشون هس
♥️#مادرشوهرم بهم میگه ورپریده چیکار کردی پسرم هرثانیه لحظه شماری میکنه بیاد پیش تو؟!😒😳
نمیدونه با عضویت تواین کانال #هوش از سر شوهرم بردم و #دیوونش کردم😜💋👇
https://eitaa.com/joinchat/4269408371C30110e3c7b
📛 فقط خانومایی که برای همسرشون میخوان #دلبری ڪنن بیان💃🏻🔞☝️
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
بارداری سختی داشتم همین موضوع بهونه شد تا مادرشوهرم بیاد خونه ام ازم مراقبت کنه...
هر روز دم #اذان غروب بوی خیلی بدی تو خونه ام میاومد وقتی متعجب از #مادرشوهرم میپرسیدم میگفت #اسپند دود کردم که چشم نخوری ..منم ساده باور میکردم و یه شب که مثل بقیه شبها که مادشوهرم خونه ام بود از بوی #تعفن که از زیر تختم اومد بیدار میشدم ولی هر چی نگاه کردم چیزی ندیدم ایقدر بوی بد بود که #حالت تهوع گرفت رفتم پرده رو زدم کنار پنچره رو باز کنم که #نور ماه تابید تو اتاق دیدم مادرشوهرم ...https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
بارداری سختی داشتم همین موضوع بهونه شد تا مادرشوهرم بیاد خونه ام ازم مراقبت کنه...
هر روز دم #اذان غروب بوی خیلی بدی تو خونه ام میاومد وقتی متعجب از #مادرشوهرم میپرسیدم میگفت #اسپند دود کردم که چشم نخوری ..منم ساده باور میکردم و یه شب که مثل بقیه شبها که مادشوهرم خونه ام بود از بوی #تعفن که از زیر تختم اومد بیدار میشدم ولی هر چی نگاه کردم چیزی ندیدم ایقدر بوی بد بود که #حالت تهوع گرفت رفتم پرده رو زدم کنار پنچره رو باز کنم که #نور ماه تابید تو اتاق دیدم مادرشوهرم ...https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
سه ماهه #باردار بودم. مادرشوهرم فقط چشم به شکمم دوخته بود، همش میپرسید:پسره یا دختر؟
وقتی فهمید دوقلو دخترن، صورتش یه دفعه بهم ریخت، گفت:پسرم شانس نداره!
تازه وارد ماه هفتمم شده بودم یه روز که فقط من و مادرشوهرم خونه بودیم یکدفعه تو راه پلهها زمین خوردم!
درد وحشتناکی تو شکمم پیچید..برگشتم دیدم #مادرشوهرم بالای پله ها ایستاده و با #خنده عجیبی تماشام میکنه.
اصلا نفهمیدم کی منو بردن بیمارستان، وقتی #به_هوش اومدم اولین چیزی که حس کردم پانسمان شکمم بود... مادرشوهرم چشماش از خوشحالی برق میزد!
زیر پانسمان، انگار یه #فرورفتگی عجیب بود!!!
پرستار با عجله اومد گفت خانم...https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
ماه هفتم بارداری م بودم، یه روز که فقط من و مادرشوهرم خونه بودیم یکدفعه تو راه پلهها زمین خوردم! درد وحشتناکی تو شکمم پیچید. برگشتم دیدم #مادرشوهرم بالای پله ها ایستاده و با #خنده عجیبی تماشام میکنه. نفهمیدم کی منو بردن بیمارستان، وقتی #به_هوش اومدم اولین چیزی که حس کردم پانسمان شکمم بود... مادرشوهرم چشماش از خوشحالی برق میزد!
زیر پانسمان، انگار یه #فرورفتگی عجیب بود!!! پرستار با عجله اومد گفت خانم...https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
سه ماهه #باردار بودم. مادرشوهرم فقط چشم به شکمم دوخته بود، همش میپرسید:پسره یا دختر؟
وقتی فهمید دوقلو دخترن، صورتش یه دفعه بهم ریخت، گفت:پسرم شانس نداره!
تازه وارد ماه هفتمم شده بودم یه روز که فقط من و مادرشوهرم خونه بودیم یکدفعه تو راه پلهها زمین خوردم!
درد وحشتناکی تو شکمم پیچید..برگشتم دیدم #مادرشوهرم بالای پله ها ایستاده و با #خنده عجیبی تماشام میکنه.
اصلا نفهمیدم کی منو بردن😔 بیمارستان، وقتی #به_هوش اومدم اولین چیزی که حس کردم پانسمان شکمم بود... مادرشوهرم چشماش از خوشحالی برق میزد!
زیر پانسمان، انگار یه #فرورفتگی عجیب بود!!!
پرستار باعجله اومد گفت...https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از تبلیغات دخترونه💜
بارداری سختی داشتم همین موضوع بهونه شد تا مادرشوهرم بیاد خونه ام ازم مراقب من باشه...
هر روز دم #اذان غروب بوی خیلی بدی تو خونه ام میاومد وقتی متعجب از #مادرشوهرم میپرسیدم میگفت #اسپند دود کردم که چشم نخوری ..منم ساده باور میکردم و هر شب از بوی #تعفن که از زیر تختم اومد بیدار میشدم ولی هر چی نگاه کردم چیزی ندیدم ایقدر بوی بد بود که #حالت تهوع گرفت رفتم پرده رو زدم کنار پنچره باز کنم که #نور ماه تابید تو اتاق دیدم مادرشوهرم ...https://eitaa.com/joinchat/1139606798C4861552013