♨️♨️♨️
#پارت94
از اتاق بیرون و بعد از اون ساختمون بیرون زدیم و حالا محسن رفته بود تا ماشین بابارو بیاره،
و ماهم لب خیابون منتظرش بودیم که سوگند گفت:
_نه به اون سگ بودن چند ساعت پیش آقاتون نه به عزیزم گفتن الانش و این همه خدمت رسانی!
پوزخندی زدم:
_خود آشغالش مهمونی و لو داده!
چشم هاش از تعجب گرد شد:
_کی... محسن؟
اوهومی گفتم:
_یه سیلی محکمم زد تو گوشم، با وحشی بازیش سرمم کوبیده شد به در ماشین!
چشم هاش گرد شد و روبه روم ایستاد:
_چی داری میگی؟
عین بچه ها بغض کردم:
_مهمونی امشب و کرده آتو که زنش شم وگرنه .....
http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b
#پارت94
از اتاق بیرون و بعد از اون ساختمون بیرون زدیم و حالا محسن رفته بود تا ماشین بابارو بیاره،
و ماهم لب خیابون منتظرش بودیم که سوگند گفت:
_نه به اون سگ بودن چند ساعت پیش آقاتون نه به عزیزم گفتن الانش و این همه خدمت رسانی!
پوزخندی زدم:
_خود آشغالش مهمونی و لو داده!
چشم هاش از تعجب گرد شد:
_کی... محسن؟
اوهومی گفتم:
_یه سیلی محکمم زد تو گوشم، با وحشی بازیش سرمم کوبیده شد به در ماشین!
چشم هاش گرد شد و روبه روم ایستاد:
_چی داری میگی؟
عین بچه ها بغض کردم:
_مهمونی امشب و کرده آتو که زنش شم وگرنه همه چی و میزاره کف دست بابا!
عصبی شد و اخماش رفت توهم:
_غلط کرده پسره احمق دو روزی نقش بازی کردی براش فکر کرده چه خبره؟بیچاره اش میکنم یه فکری دارم ......
http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b