#پارت_14
برگام ریخت با این حرفش!
قشنگ نم لباسمو حس میکردم،
بوی لو رفتن بدجوری به مشام میرسید که پوزخند تاسف باری بهم زد و از کنارم رد شد و رفت!
از طرفی لباسم جر خورده بود و نمیتونستم برم دنبالش تا بگم قضیه چیز دیگه ای بوده و از طرف دیگه دلم نمیخواست فکرکنه من دزدم!
مونده بودم چه خاکی بکنم تو سرم که دل و زدم به دریا و دوییدم دنبالش و صداش زدم:
_آقای ..........
http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b
تازه شروع شده #پسرمذهبی #دخترقرطی❤️