هدایت شده از تبلیغات همسران💓
حکایت روح دختری که برای مادر خود دکتر آورد ‼️
در هواى سرد #پاریس، یک روز زمستانى چند نفر میهمان داشتم، ناگاه صداى زنگ بلند شد. خدمتگزار بعد از چند لحظه اى آمد و گفت: دخترى است که لباسهاى کهنه و چادر کهنه دارد و مى گوید: مادرم در حال مرگ است، به دکتر بگو فوراً به دیدار او رفته و خودش را به او برساند.
رفتم پشت در تا دخترک را ببینم ، ناگهان ...
ادامه داستان ( باز شود)
ادامه داستان ( باز شود)