eitaa logo
خبر آنلاین 📢
4.2هزار دنبال‌کننده
53هزار عکس
18هزار ویدیو
259 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نون‌والقلـــــ🖋ـــــم♨️ نگاهم به سیب های سرخ روی میز  است و گوشم پی حرف های صد من یک غاز دخترحاجی! -زن حاجی گفت بیام اینجا بهت بگم فخری جون. بی تفاوت نگاهی به صورتش می اندازم: -دخترحاجی. فکر نمیکنم برای امرخیرتون باید بامن صحبت کنید.یکه میخورد ولی خود را نمیبازد.چه عجوزه ایست این گوهر .برای برادر نصفه نیمه اش بدون اذن و اجازه حاجی امده خواستگاری. _فخری جون. الهی قربونت بشم . من اومدم باخودت حرف بزنم تا راه برا فریدون هموار شه. _برید با میرزا محمد حرف بزنید.بعدشم سوسن مگه زن نیس؟ با اون صحبت میکردید حداقل دخترحاجی! دختر حاجی را باغیظ میگویم که حساب کار دستش بیاید.وبعد بلند میشوم و میگویم: عزت زیاد .بلند میشود و چادر و روبنده اش را می پوشد.: ممنون از راهنماییت فخری جون . انشاالله بله برون میبینمت. پوزخند نامحسوسی میزنم و دردلم میگویم:هه! بله برون. کور خوندی دخترحاجیدبا صدای در اتاق از جا میپرم و سریع به اتاقم میروم .  پشت میز مینشینم و کاغذ و قلمم را برمیدارم . میخواهم برای عیسی نامه بنویسم که این یکی هم دک شد . حالا باید دوباره پا پیش بگذارد تا میرزا موافقت کند! سکینه را صدا میکنم: -بله خانوم؟ _سکینه خوب گوشاتو وا کن . بی اذن و اجازه سوسن خانوم میری زرگری حاجی محمودی این نامه رو میدی به میرزا عیسی میگی از طرف منه . بعدشم میری کبابی بازار . ده سیخ کباب میگیری میای انعامتم سرجاشه.. _اخه خانوم.. سوسن خانوم بفهمن بی اذن و اجازشون رفتم جایی فلکم میکنن اخمهایم در هم میرود: سوسن با من. زود باش سکینه برو دیگه سری تکان میدهد. (چشم خانوم .) سری تکان میدهم و چیزی نمیگویم... سوسن بیچاره بارها گفته نباید دلم را به این عیسیای بی سر وپا خوش کنم. اما.. عشق که پولدار و بی پول نمیشناسد!روزی که عیسی به طلبم امد . میرزا محمد تندی کرد و پسش زد. اما این بار نباید پا پس میکشید. به قلمِ 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd 👌👌