eitaa logo
💠 نیمکت 💠
2.8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
35 فایل
نیمکتی ها 🏅💥 اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉 واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️ #باهم😎 #برای_هم🌱 #کنار‌هم🤝 #هواتونو‌داریم 🙌 ارتباط با ما 👇 @admin_nimkatt
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب 📖 📚 بخوانیم👀 📓نام کتاب: 👤نویسنده: امین تویسرکانی 📗 موضوع کتاب: کتاب مجموعه داستانهای کوتاه و واقعی خود نویسنده در مقام قاضی دادگستری است و البته تاثیری که این شغل بر زندگی شخصی اش میگذارد.😁 نویسنده هدفش از نوشتن کتاب این است که فاصله ی بین مردم و قضات را کمرنگ کند و ان فانتزی ذهنی که قاضی یک پیرمرد کت شلواری یقه دیپلمات است که مدام با یک چکش بر روی میز میزند و "میگوید نظم جلسه را رعایت کنید " از بین ببرد 😅 و زبان طنز را انتخاب کرده تا خشنی فضای قضا را کم کند. 😷 🌱 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
😍 از امشب هرشب یه قسمت از یه رمان هیجان انگیز رو میزاریم😁 این رمان براساس یک داستان حقیقی و به قلم سیدطاها ایمانی نوشته شده☺️ رمان "سرزمین زیبای من"... @nimkatt_ir 🇮🇷✨
⭕️استرالیا! ششمین کشور بزرگ جهان، با طبیعتی وسیع... از بیابان های خشک گرفته تا کوهستان های پوشیده از برف. یکی از غول های اقتصادی جهان، که رویای بسیاری از مهاجران به شمار میرود... 😏 از چینی گرفته تا عرب! مسیحی، یهودی، مسلمان، بودایی و... ♨️در سرزمین زیبای من فقط کافیست تاس شانس خود را بیندازی! عدد شانست که بالاتر از 4 باشد، سخت کوش و پرتلاش هم که باشی، انوقت همه چیز بر وفق مرادت سپری خواهد شد😌 🔺آن وقت است که میتوانی در کنار همه مردم شعار زنده باد ملکه سر دهی، هم نوا با سرود ملی بخوانی و پیشرفت استرالیای زیبا را تماشا کنی. ☺️ ✅این تصویر دنیا از "سرزمین زیبای من" است. اما حقیقت به این زیبایی نیست!😔 ♨️حقیقت یعنی تو "باید" یک سفید پوست ثروتمند باشی!! یا یک سفیدپوست تحصیل کرده که سیستم به تو نیاز داشته باشد! یا سفید پوستی که در خدمت دولت قرار بگیری! هر چه هستی، هرچه باشی، از هر جنس و نژادی فقط نباید سیاه باشی! نباید در یک خانواده بومی متولد شده باشی...😞 "بومی سیاه استرالیا" موجودی که ارزش ان حتی از یک تکه زباله کمتر است! موجودی که تا پنجاه سال پیش در قانون استرالیا حتی انسان محسوب نمیشد!😰 مهم نبود که هستی! مهم نبود که نام تو چیست... 🙁 نامت فقط برای این بود که اربابت بتواند تو را با ان صدا کند! شاید هم روزی ارباب سفیدت خواست تو را بکشد. اسمت را ثبت نمیکردند که مبادا حتی برای خط زدنش زحمت بلند کردن ک قلم را تحمل کند! 😔 سال 1967 پس از برگزاری یک رفراندوم بزرگ، قانون بومی ها را به عنوان یک انسان پذیرفت. ده سال طول کشید تا علیه تبعیض نژاذی قانون تصویب شود. و سال 1990 قانون اجازه استفاده از خدمات بهداشتی پزشکی و تحصیلی را به بومی ها داد. هر چند تمام این قوانین فقط در کتاب قانون ثبت گردید...!!😒 برابری، عدالت، حق انسان بودن، تحصیل و... رویایی بیش باقی نماند. اما جرقه های معجزه در زندگی سیاه من زده شد. زندگی یک "بومی سیاه استرالیایی" ✅سال 1990 من یک بچه 6 ساله بودم و مثل تمام اعضای خانواده در مزرعه کار میکردم. با اینکه کودک بودم اما دست ها و زانوهای من همیشه از شدت و سختی کار زحم بود. اب و غذای چندانی هم به ما نمیدادند. در آن هوای گرم گاهی از پوست سیاه ما بخار بلند میشد، حتی گاهی از شدت گرما پوستمان خشک میشد و میسوخت، و من با این شرایط پا به پای خانواده کار میکردم. اگرچه طبق قانون باید حقوق ما با سفیدپوست ها برابر داده میشد اما حقوق همه ما روی هم حتی کفاف زندگی ساده مان را نمیداد.😔 ⭕️آن شب را خوب به یاد دارم... مادرم خوراک حقیرانه ای را با کمی سیب زمینی و مقداری سبزی پخته بود.برای خوردن شام اماده میشدیم که پدرم از در وارد شد. برق خاصی در نگاهش میدرخشید. هنوز هم آن برق را بخاطر دارم. پدر با شادی و وجد تمام به ما نگاه کرد و رو به مادر گفت: _بث! باورت نمیشه الان چی شنیدم!🤩 طبق قانون، بچه ها از این به بعد میتونن درس بخونن!😌 مادرم با بی حوصلگی و خستگی در حالی که زیر لب غرغر میکرد گفت: _فک کردم چه اتفاق مهمی افتاده!!!😒 همانطور که تو این بیست و چند سال چیزی عوض نشده، و من و تو هنوز مثل یک تکه زباله سیاهیم، اگه هزار تا قانون دیگه هم بیاد هرگز شرایط عوض نمیشه! چشم های درخشان پدرم به ما خیره شده بود. _نه بث! این بار دیگه نه... پدر همیشه ارزو داشت درس بخواند. دلش میخواست رشد کند و روزی بتواند از زندگی بردگی نجات پیدا کند. با تصویب قانون جدید انگار روح تازه ای در پدر دمیده شده بود. هیچکس به بهبود شرایط امید نداشت اما پدر تصمیمش را گرفته بود... او میخواست حداقل یکی از فرزندانش درس بخواند و به همین خاطر اولین قدم را برداشت...🙃 @nimkatt_ir🇮🇷✨
♨️ بعضی مواقع هرچه تلاش میکنیم به خواسته خود نمیرسیم😔 بعضی مواقع انقدر دست انداز هست كه نمی شود از ته دل گفت راضی هستم از زندگی😞 ⭕️ همه میگن هركه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند. ولی من... زیاد احساس نزدیکی به خدا هم نمیکنم💔🧐 ✅رسیدن به رضایت، رسیدن به ايستگاه آخر بندگی و عبوديت خدا است.😌 پس آسان نیست!💪 💠 وقتی چالش شروع می شود كه به خودمان می گوییم چرا كسی كه خدا و پيغمبر(ص) را نمی شناسد زندگی اش راحت است ولی زندگی ما پر از مشكل است؟🤔😢 ♦️ چرا بعضی ها به محض اينكه دعا می كنند به آن می رسند يا مثلا كسی كه نماز نمی خواند يا حجاب درستی ندارد به هرچه می خواهد می رسد ولی كسی كه نمازش درست است نه...؟!🙁 بعضی مواقع حتی به عدالت خدا هم شک می كنيم! 😰 ↩️ در اين شبها میخواهيم درباره جواب اين چرا ها بحث کنیم.🙃 ⭕️چرا بعضی ها به محض اينكه چیزی می خواهند به آن می رسند ولی بعضی ها گره كور دارند و به خواسته خود نمی رسند؟ و چطور می شود انسان رضایتمندی شد؟🤔 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️خدایا! میگن اکثر فالوورات توبه کارانند... 💫 🔹درسته تا الان همه رو فالو کردم غیر تو😔 ولی میشه ریکوئستم رو قبول کنی...؟❣ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
✅سفره های همدلی✨ ♨️نوجوانان انقلابی این بار در رزمایش مواسات😌 ⭕️شما هم اگر میخواهید در این کار خیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️گزارش شبکه خراسان رضوی از های عزیزی که در رزمایش مواسات شرکت کرده اند☺️👆 ✅نیمکتی ها ثابت کردند که همه جوره برای کمک به مردم کشورشون حاضرند😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بغض‌هـا‌یم که بی هوا میشکند💔 میفهمم که هستی🙃 در همین حوالی... ❣ 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
⭕️اینم واسه تجربیای مجلس و سایر علاقه مندان😁 ♨️حالا چطوری این اتفاقا میفته؟! 🤔 ✅میدونیم که گلوکاگو
♨️نظر استاد مرتضی مطهری در خصوص اینکه چرا خدا اینجوری مهمونی میگیره؟! 🤔🙁 💠اساساً برنامه ماه مبارک رمضان برنامه انسان سازی است که انسان‌های معیوب در این ماه خود را تبدیل به انسان‌های سالم، و انسان‌های سالم خود را تبدیل به انسان‌های کامل کنند😌 🌀برنامه ماه مبارک رمضان برنامه تزکیه نفس است، برنامه اصلاح معایب و رفع نواقص است، برنامه تسلط عقل و ایمان و اراده بر شهوات نفسانی است، برنامه دعاست، برنامه پرستش حق است، برنامه پرواز به سوی خداست، برنامه ترقی دادن روح است، برنامه رقاء دادن روح است😍 ✅اگر بنا باشد که ماه مبارک بیاید و انسان سی روز گرسنگی و تشنگی و بی‌خوابی بکشد و مثلًا شب‌ها تا دیروقت بیدار باشد و به این مجلس و آن مجلس برود، و بعد هم عید فطر بیاید و با روز آخر شعبان یک ذره هم فرق نکرده باشد، چنین روزه‌ای برای انسان اثر ندارد.🙁 ⭕️ اسلام که نمی‌خواهد مردم بی‌جهت دهانشان را ببندند!🤐 بلکه با روزه گرفتن قرار است که انسان‌ها اصلاح شوند. چرا در روایات ما آمده‌است که بسیاری از روزه داران هستند که بهره آن‌ها از روزه جز گرسنگی چیزی نیست؟ بستن دهان از غذای حلال برای این است که انسان در آن سی روز تمرین کند که زبان خود را از گفتار حرام ببندد، غیبت نکند، دروغ نگوید، فحش ندهد.🤭 🔶این از همان امور معنوی و باطنی و ملکوتی است.👌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
چپي ها مي گفتند "جاسوس آمريکاست. براي ناسا کار مي کند." 🙄 راستي ها مي گفتند "کمونيسته."😳 هر دو براي کشتنش جايزه گذاشته بودند. ساواک هم يک عده را فرستاده بود ترورش کنند.😐 کمي آن طرف تر دنيا، استادي سرکلاس مي گفت "من دانشجويي داشتم که همين اخيراً روي کار مي کرد."🔍🌡 💪 @nimkatt_ir🇮🇷🌟
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_اول ⭕️استرالیا! ششمین کشور بزرگ جهان، با طبیعتی وسیع... از
آن شب وقتی پدرم به خانه برگشت، غرق خون بود. صورت سیاهش و ورم کرده بود و همانطور بی حال کنار خانه افتاد. مادرم با ترس به بالای سرش دوید😰 در حالی که زیر بغل پدرم را گرفته بود و اشک بی امان از چشمهایش میبارید😭 گفت: _مگه نگفتی اینبار دیگه درست میشه؟؟ پس چرا به جای بیمارستان به خونه برگشتی؟ چرا با این حال و روز وخیمت نرفتی پیش دکتر؟ بهت گفتم دست بردار گفتم هیچی عوض نمیشه...😭 مادر گریه میکرد و مدام همین جملات را تکرار میکرد. من و سیندی(خواهر کوچکم) هم گریه مان گرفته بود😭 و بقیه خواهر و برادرهای بزرگترم به مادر در بستن زخمهای پدر کمک میکردند🤕 صبح روز بعد علی رغم اصرار مادرم، پدر با همان حال و روز راهی مزرعه شد نمیخواست صاحب مزرعه عصبانی شود. با وجود این همه زجر و سختی پدر دست از آرزویش نکشید تا اینکه بالاخره پس از یکسال و نیم تلاش بی وقفه و کتک خوردن های پیاپی اجازه درس خواندن یکی از بچه ها را گرفت...💪🏼👌🏼 خواهر و برادرهای بزرگترم حاضر به درس خواندن نشدند انها عقیده داشتند سنشان برای شروع درس زیاد است و بهتر است کمک حال خانواده باشند تا سربار و اینگونه عرصه را برای من و سیندی خالی کردند😍 پدر آن شب با شوق تمام دست ما را در دستهایش فشرد و همانگونه که با محبت به ما زل زده بود خطاب به من گفت: _کوین! بهتره تو بری مدرسه. تو پسری و اولین بچه بومی این منطقه هستی که قراره بره مدرسه! پس شرایط سختی رو در پیش داری! مطمئنم تحمل این شرایط برای خواهرت خیلی سخته🙋‍♂ اما پدر اشتباه میکرد. شرایط سختی نبود بله من را مستقیم میفرستاد وسط جهنم...😰 روز اول مدرسه مادرم با بهترین تکه پارچه هایش برایم لباس دوخت. پدر نیز با پس انداز اندکش یک دفتر و چند مداد برای خرید. آنها را در کیسه پارچه ای که مادر برایم دوخته بود ریختم و همراه پدر راهی مدرسه شدم...🎒👓 پدرم با شوق تمام چند کیلومتر تا مدرسه من را کول کرد، زیرا کسی حاضر نمیشد دوتا بومی سیاهپوست را تا شهر سوار کند😔 وارد دفتر مدرسه که شدیم پدرم در زد و با سلام وارد شد. مدیر نیم نگاهی به من انداخت و با انزجار رو به یکی از مردهای حاضر در دفتر گفت: _آقای دنتون! این بچه از امروز شاگرد شماست😒 پدرم با شادی نگاهی به من کرد: قوی باش کوین! تو از پسش برمیای!💪🏼 به دنبال معلم وارد کلاس شدم. همه با تعجب به من نگاه میکردند. تنها بچه سیاهپوست در یک مدرسه سفید! معلم تمام مدت کلاس حتی به من نگاه نکرد🙋🏿‍♂ من دیرتر از بقیه بچه ها به مدرسه امده بودم. همه آنها حروف الفبا را یاد گرفته بودند اما من نمیفهمیدم و برای هیچکس اهمیتی نداشت! و این تازه شروع سختی های من بود...📚 زنگ تفریح چندتا از بچه ها به سرم ریختند و تا میتوانستند مرا کتک زدند. _ هی سیاه بوگندو! کی به تو اجازه داد بیای اینجا؟😏 من به کتک خوردن عادت داشتم و برایم دردی نداشت اما بدترین قسمت ماجرا زمانی بود که آنها مداد و دفترم را در توالت انداختند.🚽وسایلم بوی نامطبوعی گرفته بود. دلم میخواست آنقدر بزنمشان تا خون بالا بیاورند اما یاد پدرم افتادم😔 اینکه چقدر کتک خورد و تحقیر شد. چقدر دلش میخواست من درس بخوانم و نصیحتهایش برای اینکه با کسی درگیر نشوم تا بهانه ای برای اخراجم نشود...😔 بدون هیچ حرفی وسایلم را از توالت درآوردم. همانطور گذاشتمشان توی کیسه و به کلاس برگشتم درحالیکه تمام تنم بوی بدی میداد. یکی از بچه ها با خنده از ته کلاس گفت: عین اسمت بوگندویی! ویزل*!!! و همه به من خندیدند...😔💔 *ویزل: راسو @nimkatt_ir 🇮🇷✨